۱۳۸۶-۰۹-۲۵

تشدید فشار بر روحانیون اهل ست

اورمان
6 بهمن 1388
از اخبار و گزارش ها چنین برمی آید که رژیم شیعه اثنی عشری حاکم بر ایران به موازات سرکوب جنبش اعتراضی مردم ایران، فشار بر روحانیون اهل سنت کشور را نیز تشدید کرده است. فشار حکومت شیعی ولایت فقیه به سنی ها پدیده تازه ای نیست. چندی پیش آیت الله وحید خراسانی از روحانیون قم، اهل سنت را مشرک و کافراعلام کرده بود. (این خبر به فاصله کوتاهی بعد از نشر آن در سایت تابناک، حذف شد.) و اخبار متعددی از تخریب مساجد اهل سنت در شهر ها و مناطق مختلف کشور توسط مأموران رژیم بدست می رسید. اکنون ادامه روند فشارو سرکوب اهل سنت شدت و حدت بیشتری به خود گرفته است. 

در همین رابطه آقای احمد اسماعیلی سخنگوی "شورای مرکزی سنت" در گفتگویی با رادیو آلمان «دویچه وله» از دستگیری و بازداشت روحانیون اهل سنت در همه مناطق ایران خبرمی دهد. به گفته وی 19 تن از علمای اهل سنت ایران و 15 تن از نزدیکان آنها توسط رژیم اسلامی به جرم مسائل عقیدتی اهل سنت دستگیر و روانه زندان شده اند.

مولوی عبدالحمیدامام جمعه اهل سنت زاهدان نیز که در جلسه فارغ التحصیلی بانوان طلبه در موسسه دامن سخن می گفت از وضعیت اشتغال اهل سنت در پستهای مدیریتی ابراز نارضایتی نمود و گفت که «در زمان شاه بهتر از جمهوری اسلامی بود" وی خواستار تجدید نظر در برخی سیاستهای تبعیض آمیز و احقاق حقوق ملی و مذهبی اهل سنت شد. 

مولوی عبدالحمید ، افزود: خواسته اهل سنت که ما بر آن مصر هستیم این است که حقوق قانونی ما به ما داده شود. جامعه ما همواره مورد تبعیض قرار گرفته و جایگاه لازم و شایسته به آن داده نشده است و اهل سنت کشور درطول این سی سال در مدیریت کلان کشور جایگاهی نداشته و در مدیریتهای منطقه ای هم سهم بسیار جزئی داشته اند.

بیان نارضایتی ها از سوی روحانیون اهل سنت که در شرایط خفقان و سرکوب فزاینده ای که در مناطق ملی سنی مذهب ابراز می شود حاکی رنج و نگرانی آنها و تاریک دیدن آینده خودشان در رژیم شیعی ولایت فقیه است. مولوی عبدالحمیدامام جمعه اهل سنت زاهدان دراین رابطه می گوید: ما باید آینده خود و فرزندانمان را در جمهوری اسلامی، درخشان و روشن ببینیم. نباید این احساس در ما باشد که نخبگان ما با وجود داشتن صلاحیت، فقط به خاطر اعتقاداتشان استخدام نمی شوند.

مولوی عبدالحمید اضافه می کند: بزرگترین دغدغه اهل سنت، آزادی مذهبی است. ما باید بطور آزادانه بتوانیم در هر جای کشور احکام دین را به فرزندان اهل سنت تعلیم بدهیم. نمازهای پنجگانه، جمعه و عیدین را به طور آزادانه برگزار کنیم. حوزه های ما باید استقلال خود را حفظ کنند. هیچ نهاد و ارگانی نباید در امور مساجد و مدارس دینی ما دخالت داشته باشند و در کل آزادی مذهبی ما نباید به مخاطره بیفتد. اینها همه حقوق قانونی ما است و ما از حقوق قانونی خود هرگز نمی گذریم.  

 

آقای احمد اسماعیلی سخنگوی "شورای مرکزی سنت" در پاسخ این پرسش : «بنظر شما دستگیری روحانیون اهل سنت چه تاثیری بر روابط پیروان آنها با اهل تشیع در ایران خواهد گذاشت؟» آقای طاهر شیرمحمدی خبرنگار دویچه وله

می گوید که: دستگیری علمای سنت دلیل موجه ای می‌شود برای برخی از گروه‌های مسلح اهل سنت. دلیل موجهی هم خواهد شد برای مقابله با مثل و یا اعتراض‌هایی که مسلحانه شروع می‌شود. بنظر من اگر حکومت به این اقدامات ادامه دهد انگیزه و دلیل موجه ای هم خواهد شد برای یک جنگ داخلی تمام عیار میان اهل تسنن و اهل تشیع در کشور.

مولوی عبدالحمید راه تعامل و گفتگو را پیش می کشد و عنوان می کند که: «در نظام جمهوری اسلامی باید حس انتقاد پذیری باشد و به جای سرکوبی منتقدان و خفه کردن اعتراضات باید به آنها جوابگو باشیم و از راه گفتمان و مذاکره به مشکلات رسیدگی شود.»

 

تجربه سی ساله مملکت نشان میدهد که رژیم شیعی ولایت فقیه نه میخواهد و نه می تواند حقوق اهل تسنن را رعایت کند، و اهل سنت نیز قادر نیست در یک رژیم شیعی به حق و خقوق خود دست یابد. حکومت شیعی با اعمال انحصار طلبی ، همان ستمی را که بر بخش های دیگر جامعه اعمال می کند بر علیه اهل سنت نیز روا می دارد.

ستم رژیم شیعی بر سنی ها ریشه مخالفت مذهبی دارد. برای خشکاندن ریشه این ستم، باید به مخالفت مذهبی پایان داد. انجام این کار نیز تنها و تنها با جدا نمودن مذهب از دولت میسر است. با این کار هم اهل تسنن و هم اهل تشیع می توانند اعتقادات و باورهای مذهبی خود رابرای بهبود اخلاقیات و ترفیع روح انسانی پیروان خود به کار گیرند و نیز یک رابطه کاملا انسانی و انتقادی با یکدیگر برقرار نمایند.

۱۳۸۶-۰۹-۲۴

و این داستان ادامه دارد!

 
12 دی 1386    

در همه ادیان و مذاهب، مکاتب سیاسی و عقیدتی انسان در مقایسه با حیوان از ارزش بسیار بالایی برخوردار است. اما در سرزمین من، در صحرای ترکمن انسان به خاطر صید حیوان به قتل می رسد، به شکل فجیعی به قتل می رسد. حسام جوان برای زنده ماندن خود و خانواده اش به صید ماهی می رود ولی خود طعمه شکارچیان انسان می شود. قتل حسام الدین خدیورصیاد جوان ترکمن نه نخستین قتل و نه قتلی تصادفی است.

در غرب صحرای ترکمن ده روستا در کناره دریای خزر واقع شده است که اهالی این روستاها برای زنده ماندن و گذران زندگی شان وابسته به دریا هستند. هر ساله از میان صیادان ماهی این روستاها هستند جوانان نگون بختی که به دام شکارچیان انسان گرفتار می شوند حسام تازه ترین قربانی این شکارچیان مرگ است، ولی نه آخرین آن ها. قبل از حسام الدین، نعمان نیازی، حلیم قلی وطن پور کم، باسط پرسم، جلیل کر و بسیاری دیگر طی سال های اخیر طعمه مرگ مأموران حراست دریا شده اند.

به دنبال هر قتل یک صیاد جوان ترکمن اعتراضاتی صورت می گیرد و بدون آن که به نتیجه ای برسد و جنایت کاری تسلیم قانون گردد و بدون این که تغییری در وضعیت به وجود آید دوباره تا رخ داد جنایت بعدی اوضاع آرام می گردد و ظاهرا هردو طرف به موقعیت اولیه باز می گردند. صیادان جوان به دنبال صید غیر قانونی و مأموران حراست دریا به دنبال شکار و کشتن صیادان جوان. دوباره یک یا چند قتل، دوباره اعتراضات پراکنده مردم و بستگان و دوستان قربانی و دوباره بی توجهی سکوت تأیید آمیز دولت و مسئولین آن.

این دور تسلسل تا به کی ادامه خواهد یافت؟ آیا هیچ راهی انسانی برای حل مشکلات و دغدغه های اقتصادی و اجتماعی این بخش ترکمن صحرا وجود ندارد؟ آیا مسئولین حکومتی کشور که در سر میز صبحانه هایشان خاویار استحصالی صیادان ترکمن را نوش جان می کنند، و یا با صدور آن جیب های مبارکشان را پرتر می کنند، شده که حتی یک بار به خون های ریخته شده صیادان جوان ناکام ترکمن که خون شان بیهوده بر زمین ریخته می شود و یا پیکرشان زیر پروانه موتورهای قایق مأمورینشان قطعه قطعه می شود فکر کنند؟

دادن شعار و اعلام سال اتحاد و انسجام اسلامی از سوی ولی فقیه و تکرار ملال آور آن از سوی مریدان وی نظیر حجت الااسلام سبحانی که می گوید" دركشور ايران و نيز منطقه گلستان وحدت و اتحاد بين مذاهب و قوميت‌ها به معناي واقعي كلمه وجود دارد" دروغ شاخداری را به خورد مردم می دهد. اگر ایشان اندکی در گفتار خود صداقت می داشت به جای این که بگوید:
"مسلمانان بايستي با تمسك به‌اصول ديني مشترك كه بسيار زياد نيز مي‌باشد و پرهيز از دامن زدن به‌مسائل فرعي، دربرابر توطئه‌هاي استكبار كه همان ايجاد تفرقه و اختلاف بين مسلمانان است، يد واحده باشند." به روستای چافاقلی و روستاهای دیگر اطراف بندر ترکمن و کومیش دفه می رفتند و اتحاد برادران شیعه تفنگ به دست را که خوره جان "برادران سنی " شان شده اند از نزدیک می دیدند.

موج جنایت مأموران حراست دریا را نمی توان با حرکات اعتراضی پراکنده متوقف ساخت. همدردی دیگر اهالی ترکمن صحرا با مصیبت زدگان هر چند اقدامی انسانی است ولی مرهمی بر درد بی پایان آن ها نیست.

به نظر می رسد روشنفکران و افراد انسان دوست ترکمن صحرا بایستی برای پایان بخشیدن به این داستان و متوقف ساختن این موج جنایت صیادان جوان ترکمن تقش فعال تری به عهده گیرند. حرکت های اعتراضی مدنی نه فقط در بندر ترکمن بلکه در سراسر ترکمنصحرا از طریق طومار جمع کردن، ارسال هیأت های معتمد به نزد مسولین مرکزی، گرفتن عکس و ارسال آن به سازمان جهانی حقوق بشر و دیگر اقدامات مدنی بی تردید تأثیرات خود را برجای خواهد گذاشت. اعتراضات خشماگین، شکستن شیشه در و پنجره و به طور کلی اقدامات خشونت بار جز دادن بهانه بیشتر برای کسانی که میل سرکوب گری دارند بهره دیگری نخواهد داد.

قدرت سیاسی


 

ر.الف.جانلي/22 مهر 1386
یکی از موضوعات اصلی هر جامعه ای موضوع قدرت سیاسی است. چگونگی قدرت سیاسی نیز به دو عامل آزادی و قانون بستگی دارد. اگر در جامعه تعادل بین سه رأس مثلث قدرت، آزادی و قانون برقرار باشد، آن جامعه، جامعه ای سالم و هارمونیک خواهد بود. فقدان هر یک از سه رأس این مثلث جامعه را با تنش ها و مشکلات جدی روبرو خواهد ساخت. مثلا اگر آزادی در جامعه نباشد استبداد بر جامعه حاکم می شود، فقدان قدرت و قانون، هرج و مرج در جامعه به همراه می آورد، نبودن قانون، قدرت را از کنترل خارج می سازد و آن را به فساد می کشاند، و فقدان آزادی و قانون، قدرت را به پدیده ای خود کامه، سرکوب گر و وحشی تبدیل می سازد.
درمیان نیرو های سیاسی ایران عموما دو برداشت از قانون وجود دارد، برداشتی قانون را مطابق شریعت اسلامی می شناسد و طبق احکام شرع به رتق و فتق مسایل اجتماعی می پردازد. برداشت رایج دیگر، قانون را به حفظ امنیت و وضع موجود تعبیر می کند. یکی از عمده ترین مشکلات جامعه، برداشت نخست است. این برداشت عملا قوانین مدنی را بر اساس شرعیات مذهبی تدوین می کند، قدرت سیاسی را با دین می آمیزد و آزادی را درچارجوب دستورات یک مذهب (شیعه) محدود می سازد. معنای قانون بسیار وسعیتر از این درک رایج در جامعه ایرانی است و حتی دامنه آن تا آنجا پیش می رود که به قدرت سیاسی نه از جنبه دینی بلکه از جنبه مدنی معنا می بخشد.
برداشت های رایج و عملی از آزادی نیز بیشتر بر آزادی خود، آزادی همفکران خود، آزادی همکاران و همدلان خود استوار است. حال آن که جوهر آزادی اصولا در رابطه با مخالفین خود و برای آن ها معنا پیدا می کند.
در برخورد به قدرت سیاسی در ایران به طور کلی ما با سه نگاه متفاوت روبرو هستیم. تقریبا همه این نگاه ها بر درک واحدی، همانا تعبیر کلاسیک از مفهوم قدرت سیاسی، استوار است. تعبیری که مبارزه برای کسب و حفظ قدرت سیاسی هسته اصلی آن را تشکیل میدهد. مسئله اصلی برای همه نیروهای درگیر در موضوع قدرت سیاسی ایران، این است که "چه کسی باید حکومت بکند؟"، در پاسخ به این پرسش هر نیرویی خود را بهترین آلترناتیو می شناسد مثلا جمهوری اسلامی ولی فقیه را بهترین می داند، مجاهدین، نظام حکومت دمکراتیک اسلامی و مسعود رجوی را، سلطنت طلبان و مشروطه طلبان نظام سلطنتی و رضا پهلوی را، سوسیالیست ها و کمونیست ها، حکومت شورائی و احزاب خود شان را به عنوان آگاهترین نمایندگان جامعه و... می دانند. منطقی که در این پاسخ ها حاکم است عبارت از این است که ما بهترین هستیم و لذا حق با ماست و چون حق با ماست بنابراین ما بهترین هستیم!
مشکل اساسی مجموعه نیروهای سیاسی ما، روشن نساختن اصلی ترین وظیفه قدرت سیاسی است و اینکه آن ها چگونه می خواهند به این وظیفه پاسخ دهند؟ پاسخ این پرسش در کلی ترین حالت خود عبارت است از پذیرش حق زندگی و آزادی شهروندان، ملل و اقوام جامعه و پاسداری از منافع و حقوق اجتماعی آن ها. البته این حقوق و آزادی ها باید در قانون اساسی به عنوان میثاق مشترک همه ملیت های ساکن ایران و شهروندان ایرانی تجلی یابد. این قانون باید امکان تغییر قدرت سیاسی را تضمین نماید. و یکی از دشواری ها درست در همین جا سرباز می کند. بخشی از نیروهای سیاسی اساسا چند ملیتی بودن ایران را قبول ندارند و فکر می کنند که این مسئله، دست پخت و توطئه خارجی است. طبیعی است که چنین اندیشه ای علیرغم این که میلیون ها بار بنویسد و با صدای بلند فریاد دمکراسی سر دهد، قادر به تحول و تأثیر گذاری مثبت در میثاق ملی ایرانیان نیست. چون نقطه حرکت آن از نفی یک واقعیت عریان آغاز می شود. واقعیتی که بخش جداناپذیر این میثاق است.
بخشی از نیروهای سیاسی اکنون پذیرفته اند که ایران کشوری متشکل از اقوام (ملیت های) مختلف است. اما نگاه آن ها نسبت به قانون اساسی آینده و نوع قدرت سیاسی عملا نقش ملیت ها را کمرنگ و یا بیرنگ جلوه می دهد. این نگاه در عمل روزمره به انحصار طلبی و خود بینی امتداد می یابد. به عنوان مثال در مورد نقض حقوق بشر و اقدامات ضد دمکراتیک رژیم علیه روشنفکران فارس زبان، واکنش اعتراضی و افشاگرانه این نیروها بسیار فعال و شدید است. اما اگر همان اعمال ضد انسانی در حق ملیت های غیر فارس صورت گیرد، سکوت محض بر آنها حاکم است. این پدیده از خوب یا بد بودن آن ها ناشی نمی شود، بلکه این برخورد محصول نگاه و اندیشه های آنها است. اندیشه ای که عادت کرده همیشه کلیشه ای باشد. این نگاه برخوردش به دموکراسی و حقوق بشر نیز نه از روی باورمندی که بیش از همه بر برداشت کلیشه ای از دموکراسی، حقوق بشر، قانونیت و آزادی استوار است.

تکلیف حاکمان فعلی یعنی جمهوری اسلامی روشن است چرا که ایشان درعمل نشان می دهند که چگونه آزادی شهروندان و ملل را پاس می دارند و چگونه قوانینی را که حتی خود وضع کرده اند و آن را الهی می نامند رعایت نمی کنند.
اما مجموعه نیروهای مدعی در اپوزیسیون ایرانی می باید در دو عرصه به این مسئله پاسخ گویند. یکی در عرصه نظری ـ سیاسی و دوم اینکه در برخورد عملی به قدرت حاکم موجود و دیگر نیروهای سیاسی.
نیروهای سیاسی اگر چیزی هم در رابطه با نکات فوق گفته باشند، جز یک برخورد سیاسی بیش نبوده است. اگر غیر از این می بود ما اکنون شاهد وضع فلاکت بار این اپوزیسیون نمی بودیم.
در میان نیروهای سیاسی ایران، همان طور که قبلا نیز ذکر شد، سه نگاه زیر نسبت به قدرت سیاسی وجود دارد:

سرنگونی طلبان

جبهه وسیعی از نیروهای سیاسی برون مرزی نگاه شان معطوف به سرنگون کردن قدرت حاکم است. این نگاه، با برانداختن رژیم خواهان تصرف قدرت توسط خودش است. این جبهه به لحاظ فکری ـ سیاسی نیروهای بسیار متنوع و ناهمگونی را دربر می گیرد، قدرت سیاسی حاکم را مستبد، ضد بشری، عقب مانده، تبعیض گرا، ظالم، آزادی کش، جنایت کار، ... ارزیابی می کنند. هریک از این نیروها نیز خود را بهترین جایگزین جمهوری اسلامی می شناسند.
روش پیشنهادی اکثریت این نیروها مبتنی بر مبارزه سیاسی و انتقال مسالمت آمیز قدرت استوار است. در بین آن ها نیروهایی نظیر مجاهدین خلق، حزب دمکرات کردستان و... مبارزه قهر آمیز را نیز رد نمی کنند.
چرا این نیروها علیرغم اشتراک نظر در نفی قدرت موجود، نمی توانند به یک اتحاد پایدار دست یابند؟ زیرا اشتراک نظر در سرنگونی رژیم حاکم به معنای همسانی نگاه های این نیروها به مقوله قدرت نیست. وانگهی در جوهره نگاه ها و کردارهای این نیروها و به ویژه رهبران آن ها به طور نهان و آشکار اندیشه هژمونیستی نسبت به دگر نیروها وجود دارد. این عامل را همه این نیروها خاصه رهبران ایشان به خوبی می شناسند و با آن زندگی می کنند. علل این پدیده را شاید بشود در عوامل تاریخی، فرهنگی و تأثیرات اندیشه دینی جستجو کرد.

غالب این نیروها خود را طرفدار دمکراسی و حقوق بشر می دانند. با وجود این، آن ها تا به امروز نتوانسته اند به ائتلاف و اتحادی با یک دیگر حول همان دمکراسی و حقوق بشر دست بیابند و هنوز از حصول چنین مهمی بسیار دورند.
چرا آن هایی که خود را مدافع دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در ایران می دانند از همکاری و همگامی در راه خواسته های دمکراتیک و انسانی عاجزند؟ همان طور که در بالا اشاره شد علت اصلی این پدیده در برداشت های کلیشه ای این نیروها از مقولاتی نظیر آزادی، حقوق بشر و غیره است. متأسفانه درغالب موارد آن ها ظرفیت تحمل یکدیگر را نیز ندارند.

اصلاح طلبان
بسیاری از نیروهای سیاسی در داخل و خارج از ایران خواهان توزیع قدرت سیاسی موجود هستند. آن ها امیدوارند از طریق اصلاحات و رفرم هایی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی وضع جامعه را بهتر سازند. این نیروها، قدرت حاکم را انحصار طلب ارزیابی می کنند و معتقدند که حاکمیت حاضر نیست دیگران را در بازی سیاسی کشور شرکت دهد.
اصلاح طلبان نیز همانند جبهه سرنگونی، ازیک طیف وسیعی تشکیل شده است و نیروها ی سیاسی بسیار متنوعی را دریر می گیرد. این نیروها از اصلاح طلبان درون حکومتی نظیر محمد خاتمی، نیروهای ملی ـ مذهبی، نهضت آزادی و غیره در داخل کشور تا رفرمیست ها و اصلاح طلبان اتحاد جمهوری خواهان در خارج از کشور را شامل می شود. آن ها می خواهند با حفظ جمهوری اسلامی باعث تحول در جامعه باشند.
اصلاح طلبان برداشت و تعبیر خاص خود را از قانون اساسی جمهوری اسلامی دارند. آنها با شدت و ضعف معتقدند که "در قانون اساسی ما(ج.ا) هیچ اصلی، حتی اصل ولایت فقیه، جنبه انحصاری برای یک طبقه ندارد، ولی از همان اوایل این طور تلقی شد که ولایت فقیه یعنی ولایت و حاکمیت انحصاری یک گروه خاص، ولایت فقیه در قانون اساسی ولایت یک فرد است...بنابراین از قانون اساسی ـ که خود محصول انقلاب بود ـ حاکمیت یک طبقه تفسیر شد."1
نیروهای اصلاح طلب به روش های مسالمت آمیز تأکید دارند و هر گونه فعالیت خشونت آمیز را رد می کنند. از اختلافات اصلی اصلاح طلبان در رابطه با قدرت سیاسی، موضوع سکولاریسم و شکل دینی حکومت است. اصلاح طلبان حکومتی این توفیق را یافتند که با رسیدن به قدرت طی 8 سال حکومت، باورهایشان را در محک آزمایش بگذارند. آن ها نشان دادند که ظرفینت آن را ندارند که سرمنشأ تحولات جدی در جامعه باشند. آن ها در پاسخ به وظیفه اصلی یعنی اذعان به حق زندگی و آزادی شهروندان و ملیت های ایرانی کارنامه مثبتی ارائه نکردند. آن ها حتی برای اجرای آن قوانینی که خودشان قبول داشتند، نظیر قوانین مربوط به آموزش وتحصیل به زبان مادری و... کاری صورت نداند.

مدافعین قدرت حاکم

جمهوری اسلامی با برانداختن حکومت سلطنتی محمدرضا پهلوی از طریق انقلاب اسلامی در سال 1357 به قدرت سیاسی دست یافت. قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت را به طور مطلق از آن "ولی فقیه" می داند. در طول نزدیک به سه دهه جمهوری اسلامی توانست همه اندام ها و ارگان های حاکمیت خود را بوجود آورد و آن ها را رشد دهد. و از این طریق قدرت سیاسی خود را تحکیم نماید.
سیاست های اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی در طول این مدت جامعه ایران را به جامعه ای تبدیل نموده است که در آن معیار مطلق همه ارزش ها پول است. برادر بر سر برادر، فرزند بر سر پدر کلاه می گذارد و به خاطر یک مشت ثروت بیشتر یکی دیگری را به زندان می اندازد و یا حتی قصد جانش می کند.
فرد گرایی به طور همه جانبه ای در جامعه گسترش یافته است، اما مضمون آن نه در جهت استقلال شخصیت و آزادگی، که در جهت خودبینی و خود محوری های بیمار گونه است. ظاهر بینی و تظاهر، دروغ گویی وریا کاری به جزئی از فرهنگ جامعه تبدیل شده است.
فاصله فقرا و اغنیا بیش از پیش عمیق تر شده است. و هر روزکه می گذرد فقرا فقیر تر و اغنیا غنی تر می شوند و هیچ چشم انداز امید بخشی برای کاهش این فاصله دستکم در آینده ای کوتاه مدت به چشم نمی خورد.صاحبان قدرت و سیاستمداران رژیم افراد جامعه را آن چنان به خود مشغول کرده اند که تمام تلاش آن ها بر آن است که بتوانند زنده بمانند. حاشیه نشینی به طور بی سابقه ای گسترش یافته و بی خانمانی به امری عمومی تبدیل شده است. اعتیاد آنچنان عادی شده است که گویا یکی از خصایل فرهنگی جامعه است. چرخ جامعه بدون رشوه به حرکت در نمی آید. فخشا به پدیده ای عمومی و مورد قبول همگانی و رسمی تبدیل گردیده است.

این ها مختصات جامعه ای است که رژیم جمهوری اسلامی در عرض کمتر از سه دهه ساخته است. سیاست های رژیم با تمام قوا ادامه دارد. حال نیروهایی که خواهان تغییرات انسانی و مترقیانه در جامعه هستند، به چه میزان این واقیت ها را شناخته، تحلیل و بررسی کرده اند؟ بدون شناخت درست از جامعه و آگاهی از دانش تحولات اجتماعی و باورمندی به اصول اخلاقی و انسانی نمی توان با شعارهای آتشین واحساسی، کلیشه ای و کتابی زمینه تحولات اجتماعی و تغییر در جامعه را فراهم ساخت.
با این اوصاف و با تأکید بر اینکه روند جهانی شدن با شتاب سرسام آوری به پیش می رود، تا زمانی که ملل ساکن ایران"آستین ها را آگاهانه بالا نزنند" امید به امکان تحولات جدی نیز، جدی نیست.
 
1 ـ دغدغه های فردای ایران: عزت الله سحابی




انتخابات، مشروعیت، تبعیض

 
 
اورمان
18 اسفند 1386
 
انتخابات مجلس بزودی برگزار می شود. تاکنون عده ای سیاست  تحریم و کناره گیری از انتخابات را پیشنهاد می کنند  و درمقابل بسیاری نیز از شرکت در انتخابات سخن می گویند. البته در این میان خیلی ها  نیز نمی دانند که بایستی در انتخابات شرکت یا تحریم نمود.

هر طیفی نیز برای خود استدلال و دلایل خاص خود را دارد. در این میان آنچه برای من جالب توجه بود استدلال بخشی از طرفداران تحریم انتخابات بود که می گویند؛ شرکت و تشویق مردم به انتخابات باعث ایجاد مشروعیت برای حکومت می شود. با این استدلال نمی توان موافق بود. البته جمهوری اسلامی همیشه از شرکت مردم در انتخابات برای کوبیدن مخالفینش استفاده کرده است، و بی میل نیز نیست که افراد زیادی در انتخابات شرکت نمایند. خاصه برای توفیق در این امر از کلیه امکانات خود نیز ازقبیل این که شرکت در انتخابات وظیفه شرعی است و یا نداشتن مهر شرکت در انتخابات در شناسنامه باعث محدودیت هایی می شود و غیره توانسته است نهایت بهره برداری بنماید.

با همه این احوال کسب مشروعیت از طریق شرکت مردم در انتخابات کمترین دغدغه جمهوری اسلامی است. چرا که جمهوری اسلامی طی قریب به سی سال قدرتمداری خویش به روشنی نشان داده است  که مشروعیت خود را نه از مردم که از ایمان، حق و عدل قرآن، ولایت فقیه بر می گیرد. و این نکته هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی تصریح شده، هم عملکرد جمهوری اسلامی آن را به روشنی نشان می دهد.

بنابراین، دغدغه حکومتگران جمهوری اسلامی پیدا کردن مشروعیت به برکت شرکت مردم در انتخابات نیست. اگر هم کشمکش هایی بین جناح های گوناگون وجود دارد و آن ها شرکت و نقش مردم را به رخ هم می کشند بیشتر به خاطر بردن سهم بیشتر از خوان یغمای قدرتی است که در چنگشان قرار دارد.

بر این اساس، شرکت در انتخاباتی که راه هر گونه تغییری را در ساختار قدرت مسدود ساخته جایز نیست. عدم شرکت در انتخابات نه به خاطر مشروعیت و یا عدم مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی که اساسا به علت ساختار به شدت انحصار طلبانه و ضد دمکراتیک آن است.

     

جمهوری اسلامی حکومت تبعیض است و بنیاد آن بر تبعیض نهاده شده است. عملکرد های جمهوری اسلامی در مقابل ترکمن ها گویای این حقیقت تلخ است که سران حکومت با تمام نیرو تلاش کرده و می کنند که از ترکمن ها در ایران نه نامی بماند و نه نشانی. برای اثبات این ادعا به اندازه 29 سال سند و مدرک وجود دارد. (اگر به ذکر عملکردهای حکومت ـ که تقریبا همگان کم و بیش از آن ها آگاهی دارند ـ در این جا بپردازم موجب طولانی شدن کلام می شود.)

از این واقعیت من این نتیجه را نمی گیرم که ترکمن ها از شرکت در انتخابات کناره گیری نمایند و آن را تحریم کنند. از قضا برای دفاع از موجودیت و نشان دادن موجودیت خود باید در انتخابات شرکت نمایند و نماینده و یا نمایندگان ترکمنی را به مجلس بفرستند.

به نظرم من تصادفی نیست که چندین کاندیدای ترکمن ـ گنبدـ از صافی شورای نگهبان گذشته اند، حال آن که تنها سه کانیدای غیرترکمن در صحنه هستند. به نظر می رسد این کار بیشتر به خاطر شکستن آرای ترکمن ها و ایجاد تفرقه در میان آن ها باشد. از مجموعه اخبار و شایعات انتخاباتی در مناطق دیگر ترکمن صحرا  نیز بوی خوشی به مشام نمی رسد. عدم هشیاری ترکمن ها می تواتد به نمایندگان تبعیض گرا این شانس را بدهد که این بار افراد غیر ترکمن از سرزمین ترکمن راهی مجلس گردند.

۱۳۸۶-۰۹-۲۳

یک اقدام ضد بشری دیگر در بلوچستان!

 
20 دی 1286

 


به گزارش خبرگزاری های جمهوری اسلامی حکم قطع دست راست و پای چپ پنچ نفر در بلوچستان که متهم به شرکت در ناآرامی های سیستان و بلوچستان بودند به اجرا در آمد. دادگستری کل سیستان و بلوچستان اعلام کرد که این احکام در راستای "مبارزه بی ‌امان با مخلان امنيت و گروگانگيران و سارقين مسلح" صادر شده و با "حضور و نظارت کامل تيم پزشکی" اجرا شده است.
بنا به اظهارات فعالین سیاسی بلوچ، حکومت جمهوری اسلامی کلیه فعالین و آزادی خواهان بلوچ را قاچاقچی، اشرار و سارق به افکار عمومی معرفی می کند، و به این طریق سعی در توجیه اقدامات ضد بشری خود دارد.
روز هفتم دی ماه بدن حسام خدیور ماهیگیر ترکمن زیر موتور قایق مأموران "حراست دریا" تیکه تیکه شد. و به دنبال آن اعتراضات مردمی به این جنایت سبعانه شهر بندر ترکمن را فراگرفت، نتیجه این اعتراضات دستگیری دهها تن از مردم به خشم آمده بود که تا به امروز از سرنوشت بسیاری از آنان هیچ خبری نیست. یک هفته بعد از قتل ماهیگیر ترکمن، خبر از بلوچستان می رسد که یک دست و یک پای پنچ نفر متهم به شرکت در ناآرامی های بلوچستان را قطع کرده اند. این گونه اقدامات غیر انسانی در حق ملیت های مظلوم ایرانی تا به کی ادامه خواهد یافت؟ اگر قصد جکومتگران از این گونه اقدامات دادن دست عبرت به دیگران و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم باشد، بی گمان تا کنون در رسیدن به این منظورموفق بوده و هستند، اما تجربه نشان داده است که این گونه اقدامات سبعانه، خشم را در دل مظلومین و گروه های تحت ستم امروزی متراکم تر و فشرده تر می سازد و سلاح انتقام را صیقل می دهد.

۱۳۸۶-۰۹-۲۰

سیاست زدگی

سیاست یکی از امور گریزناپذیر و واقعی در زندگی روزمره ما است. به هرمیزان که شهروندان در امور سیاسی نقش ایفا کنند، به همان میزان نیز روند تحولات سازنده در جامعه افزابش خواهد یافت و بالعکس. ما در جامعه ایرانی مان با پدیده ای که آشنای همه است، یعنی سیاست زدگی روبرو هستیم. این پدیده در میان سیاست مداران، رهبران، فعالین سیاسی به این شکل بروز می کند که کلید حل همه مسایل جامعه، از اقتصاد تا هنر، از اخلاق تا روانشناسی را در سیاست می جویند. مبتلایان به این بیماری، باور خود را تا آنجا امتداد می دهند که همه چیزرا وسیله ای در خدمت سیاست میشمارند، حتی به اندیشه و تفکر نیز به عنوان ابزاری در دست سیاست نگاه می کنند. از سوی دیگر ما با نوع دیگری از سیاست زدگی در میان مردم عادی مواجه ایم، که مشخصه اصلی آن فرار از سیاست است. سیاست گریزی اساسا ناشی از دوری و بیگانگی مردم از دولت است. این امر به دلایل مختلف از جمله ترس مردم به خاطر به خطر افتادن موقعیت اجتماعی شان، سرکوب های مستمر قدرت مداران، و عواملی نظیر آن در یک پروسه معین شکل می گیرد. این پروسه در میان ایرانیان به طور کامل طی شده و اکنون سیاست گریزی به یکی از اجزا فرهنگی مردم تبدیل شده است. زمانی که ما نوجوان بودیم پدربزرگ ها و پدران ما، با گفتن این که "سیاست پدر مادر ندارد" و یا فلانی "کله اش بوی قورمه سبزی می دهد" سعی می نمودند ما را از نزدیک شدن به سیاست باز دارند. این قصه امروزه نیز با شدت وحدت تمام ادامه دارد. و در اشکال بسیار متنوع و گوناگون خود را باز می نمایاند. کسانی که سودای تغییر و تحول جامعه را دارند بدون درنظر گرفتن این پارامتر و تلاش در تغییر دادن این روحیه بسیار بعید به نظر می رسد نقش جدی در تحولات آتی جامعه ایفا کنند. چندی پیش خبری بود مبنی براین که ایران و ترکمنستان قرار است در باره زندگی مختومقلی فراغی شاعر ملی ترکمن ها و نبرد تاریخی گوگ تپه فیلم مشترکی تهیه نمایند. طبق این خبر سفیر جمهوری اسلامی و وزیر فرهنگ ترکمنستان در این مورد ملاقات هایی نیز داشته اند. آن چه که در این خبر جلب نظر می کند حضور، شرکت و دخالت سفیرجمهوری اسلامی در امر ساختن فیلم است. وقتی گفته می شود جامعه ایران سیاست زده است، این خبر یک مورد مشخص آن است. سیاست مداران به جای این که در امر سیاست شرکت ورزند، به دخالت در امر هنر و فیلم می پردازند. و بر عکس هنرمندان عزیز ما هنر را در خدمت سیاست قرار می دهند، به عنوان نمونه: شاعر بزرگ ایرانی زنده یاد سیاوش کسرایی با سرودن شعری مثل "آرش کمانگیر" اثری هنری ـ حماسی خلق کرد که براستی ماندگار و جاودانه است. همین هنرمند با سرودن اشعاری مثل "خمینی ای امام" و نظایر آن در سال های دهه شصت و اشعاری دقیقا خلاف آین سروده ها و با مضمون مرگ بر امام در دهه هفتاد، به طرز روشنی نشان داد که چگونه تفکر در نزد حتی هنرمندان خلاق و نو آور ایرانی نیز اسیر سیاست و دچار سیاست زدگی است. ستار سوقی شاعر خلاق و بزرگ ترکمن که در قلب عاشقان شعر و ادب ترکمنی جای خود را باز نموده، اشعار به جاماندنی بسیاری را سروده است. اما در میان اشعار او نمونه هایی را می توان یافت که قبل ازاین که یک اثر ادبی باشد، مقاله سیاسی و شعاری است. درجامعه امروزی ایران وضع به گونه ای است که مثلا اگر حدود دویست زن برای رعایت حقوق زن تجمع کنند، یا چند صد نفر در رابطه با حقوق بشر گرد هم آیند، اگر روستاییان اوقی دفه ترکمن صحرا خواهان حفظ مراتع دام هایشان گردند، اگر ترک های آذری خواهان آموزش زبان مادری شان بشوند، اگر کارگران اتوبوس رانی شرکت واحد خواستار افزایش حقوق شوند، اگر کارگران کارخانه خواهان پرداخت حقوق معوقه خودشان گردند، و هرگونه اقدامانی مشابه، در جامعه ایران بدون کوچکترین تردیدی یک اقدام سیاسی قلمداد می شود. در همین جامعه اگر به افزایش قاچاق مواد مخدر و گسترش بی رویه اعتیاد اعتراض شود، بلافاصله فرد معترض متهم به فعالیت سیاسی می شود، چه از سوی بستگان و دوستان و چه از سوی حکومتیان. اما تناقض مسئله در این جاست که همین دولت و همان افرادی که به معترضین ایراد می گیرند کاری به افزایش قاچاق مواد مخدر ندارند. و برایشان امر اعتیاد و میلیون ها معتاد در جامعه السویه است. سازمان ها و گروه های سیاسی خارج از کشورهر از چند گاهی اکسیون های اعتراضی و حرکت های سیاسی را ترتیب می دهند. علیرغم تبلیغات وسیع فقط اعضا و هواداران گروه برگزار کننده در این اکسیون ها شرکت می کنند. وقتی از دست اندر کاران می پرسی علت چیست، پاسخ می دهند که مردم عادی می ترسند و به خاطر این ترسشان از شرکت خودداری می کنند. جالب این جاست که حتی گروه ها وسازمان های دیگر نیزدر اکسیونی که از سوی یک سازمان معین برگزار می شود، شرکت نمی کنند (این ها که قاعدتا نباید بترسند چون خودشان نیز یا در همان مورد و یا در موارد دیگر اقدام به برگزاری حرکت های سیاسی می نمایند). از مردم عادی که می پرسی چرا در حرکت های اعتراضی شرکت نمی کنند پاسخ می دهند که ما این افراد را به خوبی نمی شناسیم و یا می گویند اعتمادی به آن ها نداریم. بعضی ها که متواضع ترند جواب می دهند اینجا مملکت آزادی است هر کی دوست داره هرکاری بکنه آزاد است ما دوست نداریم در چنین حرکت هایی شرکت کنیم، مگه زوره؟ آ ن ها دوست دارند حرکت سیاسی بکنند، ما جلو آن ها را نمی گیریم، لطفا آن ها هم کاری به کار ما نداشته باشند. اخیرا فستیوال فیلم در تبعید در شهر گوتنبرگ سوئد برگزار شد. بنا به گفته یکی ازدست اندرکاران این فستیوال، علیرغم این که این جشنواره حرکتی هنری و سینمایی بوده معذالک، استقبال ایرانیان از آن در سطح بسیار نازلی قرار داشته است. به اعتقاد برخی ها مردم تصورشان این است که این جشنواره اقدامی سیاسی است، به همین خاطر استقبالی از آن نکرده اند. در صف های عریض و طویل گوناکونی که در تهران و درتمام نقاط ایران برای ارزاق عمومی و یا بنزین بوجود می آید مردم آشکارا و بدون هیچ ترسی نارضایتی خودشان را از وضع موجود، از حکومتگران ابراز می کنند. اما همین مردم به سنگسار زنان، اعدام جوانان در ملا عام و اقداماتی نظایر آن از سوی حکومت نه تنها اعتراضی نمی کنند بلکه برای بسیار از همین مردم این گونه اقدامات نوعی زنگ تفریح و سرگرمی نیز محسوب می شود. باز همین مردم به سرکوب نیروهای امنیتی بر ضد حرکتهای اعتراضی دانشجویان و زنان و دیگر روشنفکران کشور یا مهر سکوت بر لب می گذارند و یا می گویند که این ها کله شان بوی قورمه سبزی میدهد. در واقع به نوعی عملا به سرکوب، دستگیری، زندان و شکنجه مهر تأیید می زنند. از این دست واقعیات در هر عرصه و در میان هر قشر جامعه ایرانی به وفور یافت می شود. اما منظور از بیان آن ها چیست؟ هدف صرفا اشاره و تکرار بی حاصل واقعیاتی نیست که ما همه کمتر یا بیشتر با آشنا هستیم. بلکه توجه دادن مدعیان، فعالین و روشفنکران ما به این واقعیات است. واقعیاتی که نیازمند شناخت، تحلیل، ریشه یابی و بررسی هستند. در جامعه ما و حتی در میان روشنفکران توجه به مفاهیم، مفاهیمی نظیر قانون و قانونیت، حقوق شهروندی و حقوق ملی، آزادی و دمکراسی درک نشده اند. استفاده از آن ها نیز بیشتر در سطح "واژه" و زینت بخشیدن به کلام و یا مقاله شان کاربرد دارد. بسیاری از همین روشنفکران و فعالین سیاسی ما کمتر مطالعه می کنند ولی بیشتر از آنچه می خوانند می نویسند. به همین ترتیب عده بسیار زیادتری نیز کمتر گوش می دهند و بیشتر حرف می زنند. مطالعه و شنیدن نیازمند هزینه و تحمل است،.ما بدون پرداختن این هزینه ها و صرفا با گرفتن ژست های روشنفکرانه نمی توانیم دردی را دوا کنیم. نتیجه کار ما ریختن آب به آسیاب سیاست زدگان و سیاست گریزان خواهد بود و کمکی به رهایی اندیشه از قلمرو سیاست زدگی نمی کند. خلاصه کلام آن که لازمه تغییر جامعه ترکمن و به طریق اولی جامعه ایرانی و ساختن زمینه های فرهنگی و معنوی برای برقراری دمکراسی و آزادی در ایران، مطالعه و شناخت زمینه ها، علل و راه های دگرگون سازی واقعیات موجود نظیر سیاست زدگی و سیاست گریزی و حتی در پاره ای اوقات سیاست ستیزی است. این کار به نوبه خود مستلزم هزینه های مادی، معنوی و زمانی معینی است. وقتی صحبت از هزینه می شود بسیاری از روشنفکران ما به سیاق معمول پر شور وبا حرارت از پرداخت هر هزینه ای سخن می رانند ولی زمانی که پای عمل و انجام کاری فرا می رسد با هزار و یک بهانه از زیر بار پرداخت هزینه می گریزند.

۱۳۸۶-۰۹-۱۵

نقش بینش جنسیتی در بازار کار

سارا
 
 
همه انسانها دارای ارزش یکسان بوده و از حقوق و امکانات یکسان در امور اجتماعی و کاری، بدون در نظر گرفتن تعلقات جنسیتی برخوردارند.
در حرف همه در این مورد توافق دارند و بنظر میرسد که امری کاملا طبیعی و انسانی است. ولی نگاهی به بازار کار موجود و تقسیم کار مابین زنان و مردان شاغل خلاف این مسئله را به اثبات میرساند. تبعیض جنسی در امور زندگی کاری و تقسیم ناعادلانه مسئولیت فامیل و خانواده از سوئی و امور کاری از سوئی دیگر نه فقط در ایران بلکه در کشورهای اروپائی نیز یکی از مسائل مورد بحث است که کماکان حل نگردیده و سنتها و تفکرات گذشته کماکان جلوه خود را در خانه و خانواده و در بازار کار به وضوح نشان میدهد.
هدف این نوشته روشنگری بیشتر و عمیقتر در موجودیت تبعیض جنسی در بازار کار جامعه اروپائی سوئد میباشد. پرسشهائی که در این نوشته سعی نموده ام برخورد نمایم به این ترتیب است
1ـ آیا تبعیض جنسی در بازاز کار جامعه سوئد وجود دارد؟
2 ـ چرا تعداد زنان در مقامهای ریاست و رهبری بسیار کم است؟
3 آیا امکان تغییر و دگرگونی تبعیض جنسی در بازار کار موجود است؟

مفهوم بینش جنسیتی جنوس

واژه جنوس در فرهنگ لغت فارسی، جنس و یا جنسیت ترجمه شده است. زمانی که ما از واژه جنسیت استفاده میکنیم، منظور دقیق ما چیست؟
واژه جنسیت دارای دو مفهوم میباشد. یکی معنای بیولوژیکی جنسیت است و منظور از ان این است که یک مرد، مرد است به این دلیل که دارای ساختمانی بدنی و بیولوزیکی مردانه میباشد و یک زن، زن است به این خاطر که دارای ساختمان بدنی و بیولوژیکی زنانه میباشد. بر مبنای این معنا، اگر یک عکس را به ما نشان دهند بلافاصله و بدون تأمل جواب خواهیم داد که آیا عکس، عکس مرد است و یا یک زن.
ولی جنسیت دارای یک معنای اجتماعی نیز میباشد. وقتی یک مرد گریه میکند، بلافاصله میگویند" مثل زنها شروع به گریه کرد." در اینجا منظور این نیست که مردی که گریه میکند تبدیل به "زن" شده و جنسیت عوض کرده است. منظور در اینجا همان معنای اجتماعی جنسیت است.
بر مبنای رسوم و فرهنگ امروزه جوامع مختلف چه در ایران و چه در کشورهای اروپائی خصیوصیاتی از جمله گریه کردن، مسئولیت اصلی خانه و خانواده را بر دوش داشتن، رسیدگی و مواظبت از فرزندان، با محبت بودن، احساساتی بودن و غیره از جمله خصوصیات اجتماعی "زنانه" محسوب شده و خصوصیاتی چون مسئولیت اصلی امرار معاش خانواده را بر دوش داشتن، زمخت بودن، احساسات را در درون خود نهفتن، کار سنگین فیزیکی مردانه انجام دادن و غیره جزو خصوصیات "مردانه" به شمار می آیند.



 درک و برداشت از نقش "زنانه" و "مردانه"، آموزشی است که در عرض یک دوره طولانی و بویژه در دوران طفولیت و جوانی از طریق مدارس، وسایل ارتباطات جمعی و اجتماع به دست می آید. درک و برداشت از مفاهیم "زنانه" و "مردانه" از جمله مواردی است که در طول زندگی کسب می گردد، دگرگون می شود و مضمون تازه ای را بر مبنای تغییرات و تحولات جامعه به خود می گیرد.

درک و برداشت از نقش "زنانه" و "مردانه"، آموزشی است که در عرض یک دوره طولانی و بویژه در دوران طفولیت و جوانی از طریق مدارس، وسایل ارتباطات جمعی و اجتماع به دست می آید. درک و برداشت از مفاهیم "زنانه" و "مردانه" از جمله مواردی است که در طول زندگی کسب می گردد، دگرگون می شود و مضمون تازه ای را بر مبنای تغییرات و تحولات جامعه به خود می گیرد. خانواده، مطبوعات، ارتباطات جمعی و دوران آموزش و تحصیل، نقش قابل توجهی در ساختن و شکل دادن این مفاهیم دارا می باشند. کودکان به سرعت از همان اوایل طفولیت یاد می گیرند که چه کسی، چه کاری را انجام می دهد، چه خصوصیتی به "مردان" تعلق دارد و چه خصوصیتی به "زنان"، چه شغلی "مردانه" محسوب می شود و چه شغلی "زنانه"، چه کسی در اجتماع دارای ارزش بیشتری است و غیره. از همان دوران طفولیت انتظارات انجام امور خانه داری در برابر دختران کوچک و جوان قرار می گیرد. انتظارات گوناگون والدین و جامعه از اطفال پسر و یا دختر باعث می گردد که آنان به طرق محتلفی در کودکستان، دبستان، دانشگاه و جامعه برخورد شوند. دختران و پسران آگاهانه و یا ناآگاهانه رشته تحصیلی و یا امور کاری را بر میگزینند که تبلور تفکرات و برداشت های آنان از نقش خود به عنوان "زن" و یا "مرد" است.
بینش اجتماعی جنسیتی، روابط اجتماعی مابین زنان و مردان، مفاهیم زن، مرد، زنانگی و مردانگی را مورد تحقیق قرار داده و در برگیرنده تبعیض جنسی می باشد. بینش اجتماعی جنسیت انعکاس دهنده تقسیم امکانات و قدرت اجتماعی ما بین زنان و مردان در جوامع مختلف است. این بینش یاری دهنده هر روشنگری است که مسایل و امورات اجتماعی جنسیتی را با زوایه دیگری مورد بررسی قرار داده و آداب و رسوم قدیمی و تفکرات و پیشداوری های سنتی را بدور ریزد. بینش اجتماعی جنسیت کمک می کند که تفاوت ها و تبغیض جنسی در همه عرصه ها آشکارتر گشته و دربرگیرنده کوشش برای دگرگون سازی این تبعیضات می باشد.انتخاب واژه "تحقیقات ینوس" به جای "تحقیقات در امور زنان" تصور درست و روشنی را در مورد مضمون این بینش القا می کند زیرا که "تحقیقات ینوس" نه فقط دربرگیرنده زنان بلکه مردان نیز میباشد.


1 ـ آیا تبعیض جنسی در بازار سوئد وجود دارد؟

اگر به بازار کاری جامعه نگاهی افکنیم، بلافاصله متوجه خواهیم شد که نقش و نگار تفکر سنتی در بازار کار جامعه سوئد حکمفرماست. زنان و مردان به مشاغل کاری "زنانه" و "مردانه" مشغولند. زندگی کاری جامعه سوئد بر مبنای تفاوت های جنسی و حتی در مواردی تبعیضات جنسی استوار است. اکثریت قریب به اتفاق زنان در این جامعه در امور بهداشتی مشغولند. زنان درمشاغلی مانند مامائی، پرستاری، مواظبت از سالمندان، مددکار اجتماعی و کار در کودکستان و نظایر آن از اکثریت قاطعی برخوردارند. متأسفانه مشاغلی مانند لوله کشی، رنگرزی و نظایر آن دارای اکثریت قاطع مردان است. مهندسی و بویژه مهندسی ساختمان و امورات تکنیکی ازجمله مشاغلی هستند که مردان در انحصار خود دارند. این مسئله را به وضوح می توان در مشاغل پلیسی و امورات دفاعی نیز مشاهده نمود. کار در قسمت آتش نشانی برای زنان رویایی است و مدت چندان زیادی نیست که زنان توانسته اند وارد این عرصه کاری شوند. تا دهه 50 در جامعه سوئد کار کردن مردان در کودکستان امری غیر قابل تصور بود.
در چند ساله اخیر مرزهای شغلی مابین زنان و مردان در بازار کار سوئد کمی شکسته شده و مردان و زنان با فرهنگی نوین، تفکرات کهنه و سنتی را به دور ریخته و وارد عرصه و قلمرو کاری یکدیگر شده اند. تعداد مردانی که کار در کودکستان، نگاهداری از سالمندان، پرستاری و غیره را به عنوان شغل می گزینند، افزایش یافته است. ولی جالب این جاست که علیرغم شکستن مرزها و وارد شدن در قلمرو و عرصه کاری یکدیگر، تقسیم کاری جنسی کماکان در محیط کاری یکسان وجود دارد. به عنوان مثال زنان و مردانی که در کودکستان و یا مراقبت از سالمندان به کار مشغولند، بلافاصله آگاهانه و یا نا آگاهانه تقسیم کاری نانوشته ای را به اجرا می گذارند. زنان وظیفه میزچیدن، صبحانه و غذا را آماده کردن، نظافت، انتخاب پرده های محیط کار و یا گلدان ها را برمی گزینند و مردان بازی فوتبال با کودکان، کاردستی انجام دادن، بیرون و گردش رفتن، تعویض لامپ های محل کار و غیره را برعهده می گیرند. به عبارتی علیرغم این که مردان مرز تفکری سنتی را به دور ریخته و شعلی "زنانه" را برمی گزینند، در محیط کاری یکسان و با عنوان شغلی یکسان، تقسیم کاری را بر عهده می گیرند که مطابق درک آنان از نقش "مردانگی" و "زنانگی" است. نقش های جنسی در تقسیم کار جنسی در محیط کاری یکسان کماکان ادامه می یابد.
تحقیقات انجام شده بر این زمینه، نکته قابل توجهی را نشان می دهد و آن این است که مردان فکر میکنند آنان دارای موقعیت بهتری از نظر ارتقای شغلی در محدوده های کاری هستند که زنان اکثریت قاطع را تشکیل می دهند، ولی دارای موقعیت بدتری از نظر گسترش دانش خود در محدوده هایی که مردان اکثریت قاطع را تشکیل می دهند می باشند.
تحقیقات در مورد وضعیت کاری مهندسان در جامعه سوئد نیز جالب توجه است. این تحقیقات به وضوح نشان می دهد که تعداد بیکاران مهندسان زن به مراتب بالاتر از تعداد بیکاران مهندسان مرد است. قابل توجه این است که درجه بیکاری زنان به ویژه در رشته های مهندسی که فوق العاده از نظر وجود زنان فقیر است خیلی بالا است. به طور مثال حداقل یک نفر از ده نفرمهندس رشته الکترونیک، زن است، ولی با این وجود درجه بیکاری زنان مهندس رشته الکترو تکنیک 4،3 درصد است، در حالی که این رقم مابین مردان همین رشته 2،6 درصد می باشد.

2 ـ چرا تعداد زنان در مقام های ریاست و رهبری بسیار کم است؟

زنان و مردان دارای انگیزه ها و استراتژی های یکسانی از نظرریاست و نگرش به مسئله رهبری دارند. اما قسمت اعظم موقعیت های شغلی ریاست و رهبری در دست مردان است. بر طبق تحقیقات انجام شده در سال 2006 وضعیت تقسیم مشاغل ریاست و رهبری بین زنان و مردان شاغل در سنین 64 ـ 16 در شهرهای مختلف سوئد چنین بوده است:
در شهر استکهلم 32 درصد زنان در موقعیت رهبری و ریاست شغلی قرار دارند در حالی که مردان 68 در صد این موقعیت ها را دارا می باشند. در شهر گوتنبرگ 28 درصد زنان و 72 درصد مردان در موقعیت های رهبری هستند، در شهر مالمو 26 درصد زنان و 74 درصد مردان این موقعیت هارا در دست گرفته اند.
تعداد زیادی به طور قطع تصور می کنند که جامعه سوئد، یک جامعه برابر حقوق مابین جنسیت ها می باشد و در آنجا زنان توانا و شایسته دارای شرایط یکسانی با مردان در ارتقاء موقعیت شغلی خود هستند. ولی متأسفانه واقعیت امر این است که مردان و زنان دارای شرایط و امکانات گوناگونی در ارتقای موقعیت کاری می باشند. در این جامعه کماکان برعهده زنان است که مسئولیت اصلی خانه، حانه داری و فامیل را برعهده گیرند. زنان زیادی در جدال هایی طولانی مابین امورات زندگی کاری و خانوادگی گیر کرده اند. در واقعیت امر زنان دارای دو شعل هستند. آنان مسئولیت اصلی خانه و امور بچه داری را دارند، در واقع کاری بدون دست مزد و در بیرون ازخانه در زندگی امور کاری نیز شرکت می ورزند.
قرار گرفتن در موقعیت رهبری و ریاست توانایی و انرژی زیادی را طلب می کند. مردانی که در این موقعیت شغلی قرار دارند در واقع امور خانه و خانواده را فدا می کنند. ولی زنان دارای چنین قدرتی نیستند. زنانی که موقعیت شغلی ریاست را برمیگزینند متأسفانه مدام در حال معامله و بحث با شوهران خود برای تقسیم عادلانه کار در امور خانه و بچه داری هستند و یا از دوستان و فامیل های خود کمک می گیرند. زنان قادر به مبارزه هم در بازار کاری برای دستیابی به موقعیت شغلی رهبری و هم در خانه ندارند.
عواقب این مسایل باعث می شوند که زنان امید دستیابی به موقعیت های برتر در امور کاری را به کناری نهاده و زندگی خانوادگی را در اولویت قرار می دهند. امور خانوادگی و بچه داری یکی از موانع رشد زنان در امور کاری است. در مقام ریاست و رهبری نشستن،و در ضمن پدر بودن کاملا برای جامعه قابل پذیرش است. داشتن خانواده، همسر و بچه یکی از عوامل موفقیت مردان در زندگی کاری و نشانگر ثبات شخصیتی آنان به حساب می آید. ولی همین عامل در مورد زنان کاملا برعکس است. زنانی که مادر بوده و دارای خانواده و اطفال کوچک هستند خیلی کمتر امکان ترقی در زندگی امور کاری را دارند. اولین سئوالی که این زنان در جستجوی موقعیت های ریاست مواجه می شوند این است که فرزندان شما در چه سنینی هستند.



 مناسبات اجتماعی پیرامون نیز تأثیر زیادی دارد. اغلب مردان در مناسبات اجتماعی خود در مورد بازار کار به طور فعال وپیگیر بحث می کنند. این مسئله باعث می شود که مردان اطلاعات لازمه را در مورد مشاغل ریاست و رهبری سریعتر کسب نموده و آن را جستجو می نمایند.

مناسبات اجتماعی پیرامون نیز تأثیر زیادی دارد. اغلب مردان در مناسبات اجتماعی خود در مورد بازار کار به طور فعال وپیگیر بحث می کنند. این مسئله باعث می شود که مردان اطلاعات لازمه را در مورد مشاغل ریاست و رهبری سریعتر کسب نموده و آن را جستجو می نمایند.
مسئله سنی نیز یکی از عوامل کم بودن زنان در موقعیت های ریاست و رهبری است. زنان وارد بازار کار شده و بعد از مدتی طفل اول خود را بدنیا می آورند. آنان بعد از طی حداقل یک سال دوری از محیط کار دوباره مشغول کار می شوند ولی به مدتی کم طفل دوم بدنیا میآید. دوباره از محل کار دور شده و مدتی را در خانه به سر می برند ولی بازگشت مجدد آنان به بازار کار تمام وقت نبوده و مسئولیت اصلی امور بچه داری به عهده آنان است. این پروسه باعث می شود که زنان در حدود چهل سالگی به فکر ارتقا به موقعیت های برتر در امور کاری می افتند، ولی متأسفانه دیگر دیر است. در حالی که یک مرد چهل سال خانواده دار دارای جذابیت بیشتری در بازار کار بوده و می تواند به آسانی پله های ترقی را طی کند.
کم بودن وجود زنان در موقعیت های شغلی برتر، در مسئله خصوصیات شخصی زنان که با آن بزرگ شده اند نهفته است. به طور مثال زنان فاقد اغراق و غلو گویی در مورد ارزش های علمی و توانایی های تجربی خود هستند. ولی مردان برعکس در هر زمان و مکانی سعی می کنند خود را نشان دهند و در مورد خود بازار گرمی نمایند. از دیگر خصوصیات شخصی زنان دقت آنان در مورد شرایط قید شده برای کار مورد نیاز است، اگر زنان دارای همه موارد قید شده نباشند آن کار را تقاضا نمی کنند، ولی مردان برعکس حتی اگر یک مورد از چند شرط قید شده را دارا باشند بلافاصله و بدون تردید کار مذکور را جستجو می کنند.


3 ـ آیا امکان تغییر و دگرگونی تبعیض جنسی در بازار کار موجوداست؟

واقعیت این ست که امروزه فرهنگ جامعه در مورد "مرد"، "زن"، "مردانگی"، "زنانگی" تفاوت بسیار نموده است. زنان امروزه در شته هایی که بیشتر در انحصار مردان است تحصیل می کنند و بالعکس. مردان و زنان در فرهنگ کنونی جامعه قادرند که مرزهای شغلی را بشکنند و جرئت رهیابی به محوطه بازار کاری یکدیگر را دارند. ولی هنوز راه درازی در پیش است که زنان و مردان از حقوق، شرایط و امکانات برابر در بازار کار برخوردار شوند. درک ما از مفاهیم "مردانه" و "زنانه" در دوران کودکی شکل گرفته و با تحولات جامعه تغییر می کند و گسترش می یابد. تا زمانی که فرهنگ جامعه این مسئله را القا می کند که زنان مسئولیت اصلی خانواده، خانه و بچه داری را بر عهده دارند مشکل است که تبعیض وتقسیم جنسی در محیط کاری را از بین برد. چه زنی می تواند در مقام ریاست و رهبری بنشیند، زمانی که هر لحظه امکان این وجود دارد که بالاجبار محل کار خود را ترک نموده و طفل بیمار خود را از کودکستان به منزل آورده و مراقبت نماید؟ چه زنی می تواند در مقام ریاست نشیند، زمانی که هر لحظه هنجارها، نرم ها و فرهنگ جامعه به وی تلقین می کند که اگر مادری با فرزند خود نباشد فاقد احساس "مادری" است. یک عامل بسیار قوی که مانع ارتقا زنان در امور کاری است مشکل بودن و در مواردی غیر ممکن بودن تلفیق امور خانه داری و بچه داری و امور کاری است.
زنان دارای دانش علمی و توانایی می باشند، زنان می خواهند و می توانند در محیط کاری خود ارتقا یابند. هموار کردن راه ارتقا کاری، نیازمند دگرگون ساختن فرهنگ و سیستم اجتماعی جامعه می باشد. بدین خاطر دارای اهمیت است که در مورد ارزش های زنان و مردان، نرم ها، تصورات، پیشداوری ها و کلا مفهوم بینش جنسیتی، کار عمیق و درستی انجام گیرد تا بتوان از تساوی حقوقی زن ومرد درامور زندگی کاری برخوردار بوده و تقسیم سنتی زنان و مردان در مشاغل گوناگون محو گردد.

مشکلات والیبال ترکمن صحرا و ترفندهای مخالفین

ر.ا.جانلی
 

 

به اعتراف دوست و دشمن، گنبد و ترکمن صحرا مهد والیبال کشور است. اما چندی است که والیبال گنبد دچار بحران شده و با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کند. طبیعتا بسیاری از این مشکلات والیبال گنبد را می توان در هر شهر و منطقه و یا در هر رشته ورزشی نیز مشاهده کرد. حتی قویترین باشگاه های دنیا نیز در دوره هایی دچار مشکل و بحران می گردند. در واقع این دسته از مشکلات می تواند گریبان هر باشگاه ورزشی  را بگیرد و یا در هر شهر و جایی نیز اتفاق بیافتد. در رابطه با این موضوع خلیل آزمون یکی از موفق ترین و هوشمند ترین مربیان والیبال کشور در جدیدترین مصاحبه خود در هفته نامه صحرا ضمن اشاره به باند بازی در باره مشکلات والیبال گنبد می گوید : «مدیریت هم در والیبال گنبد بسیار ضعیف است. الان تیم گنبد ده سال است که نتیجه نمی گیرد ولی هیچ مدیری سئوال نمی کند که علت باخت ها چی بوده است. متأسفانه این مدیران از هیچ کارشناسی و یا مربی نپرسیده اند که علت شکست والیبال گنبد در این ده سال چه بوده است. آن ها هیچ وقت جلسه ای نگذاشتند که علل و عوامل شکست ها را ریشه یابی کنند.»

نظرات آقای خلیل آزمون از موضع مسئولانه و به لحاظ متدیک، اصولی است. طبعا توجه به نکات مورد اشاره وی و مسایلی نظیر آن در تغییر سازماندهی و نتیجه گیری های بهتر موثر خواهند بود.

اما به نظر می رسد که ریشه بحران و تمام مشکلات والیبال گنبد در مسایل مطروحه فوق نباشد. والیبال ترکمن صحرا بویژه والیبال گنبد در سه دهه اخیر علاوه بر جنبه ورزشی به یکی از عناصر بیان هویت ملی ترکمن ها  تبدیل شده است. افتخار آفرینی های والیبالیست های جوان با هدایت مربیان آگاه و مسئول ترکمن در عرصه کشوری و بین الملی بر دوست و دشمن معلوم است. روند پیروزمند والیبال ترکمن، که با قهرمانی والیبالیست های جوانان ایران در صحنه جهانی که استخوانبندی اصلی آنرا ورزشکاران ترکمن تشکیل می داد تکمیل گردید. این پیروزی ها و اعلان موجودیت افتخار آمیز به هیچ روی باب دل تبعیض گران و دشمنان ترکمن ها نبوده و نیست. آن ها با بکار گیری ترفندهای نهان و آشکار، حیله های مشروع و نامشروع  در صدد به مسخ و بن بست کشاندن والیبال ترکمن صحرا بودند که ظاهرا به نظر می رسد در این راه تلاش هایشان بی ثمر نیز نبوده است.  

آن ها که چشم دیدن پیروزی های والیبال ترکمن صحرا را ندارند برای فلج ساختن آن از جمله به تاکتیک کهنه همیشه تازه "تفرقه بیانداز و حکومت کن" متوسل شده اند. در ترکمن صحرا همه دوستداران والیبال می دانند که در اسفند ماه انتخابات هیات والیبال استان برگزار می شود. چند هفته پیش یکی از روزنامه های معتبر کشور بدون هیچ زمینه ای اعلام می کند که قرار است حبیب کوزه لی به سمت رئیس هیات والیبال استان برگزیده شود. این نوع خبر سازی ها هدفی جز ایجاد بی اعتمادی و در نتیجه دامن زدن به تفرقه هدف دیگری ندارد. رسانه های ترکمن صحرا نیز به این خبر واکنش نشان دادند. نشریه سلیم می نویسد: «اما به رغم تلاش خبرنگار سليم براي برقراري ارتباط با حبيب كوزه‌لي، موفق به اين كار نشديم تا بتوانيم نظرات وي را نيز بشنويم.» این نشریه در رابطه با انتخابات هیات والیبال استان نیز برخورد مسئولانه ای کرده و می نویسد: « رقابت آزاد هميشه در پيشرفت موثر است، اما آيا اين رقابت و رو در رويي نيازي و کوزه لي مي تواند براي واليبال استان به خصوص گنبد که مهد واليبال کشور بوده و به جرات مي توان گفت با زندگي مردم شرق استان عجين است، به نفع اين ورزش تمام شود؟» و به درستی می پرسد: «واقعا کساني که در تلاش هستند تا اين دو فرد خوش نام واليبال گنبد را در برابر يکديگر قرار بدهند، از اين جدال به دنبال چه مي گردند که بدين گونه در تلاش هستند؟»

آنچه که مسلم است، دست اندرکاران و مسئولان ترکمن  به موازات تلاش برای چاره جویی و رفع مشکلات مالی و مدیریتی، به این نکته بایستی توجه نمایند که والیبال در ترکمن صحرای امروز صرفا جنبه ورزشی نداشته بلکه به طرز عمیقی با عنصر ملی و هویتی ترکمن های ایران در هم آمیخته است. لذا هوش و گوش و چشم ها را بایستی باز کرد و با احساس مسئولیت با مشکلات و ترفندها به مقابله پرداخت.

۱۳۸۶-۰۹-۱۳

دانستن توانستن است!

ر.الف جانلی
 
بی تردید پرسش گری و جستجو گری یکی از عوامل اصلی پیش رفت و پویایی جامعه، فرهنگ و اندیشه انسانی است. منظور از پرسش گری آن نیست که هر چیزی را میان آسمان و زمین زیر سئوال ببریم. بلکه، مراد از پرسش گری و به تبع آن جستجو گری پدیده ای است که به عنوان یک عنصر و عامل فرهنگی، زمینه پویایی اندیشه و تفکر، تعالی رفتار و منش انسانی را فراهم ساخته، و موجبات ایجاد و بالندگی آگاهی و دانش را مهیا سازد. در میان ما کمترکسی است که با پدیده پرسش و جستجو آشکارا مخالفت ورزد، برعکس، غالبا از محاسن آن سخن رانده می شود. اما، متأسفانه آنچه که در میان ما رایج است نه پرسشگری که بیشتر تظاهر به آن است. چرا که در نزد ما تقریبا هر پرسشی، پیشاپیش پاسخ خود را نیز در کنارش دارد. اصولا در این فرهنگ به جستحو گری برای یافتن حقیقت نیازی نیست. دلیل این پدیده ریشه در استبداد تاریخی و کهن شرقی دارد و یا به قول آرامش دوستدار از دین خوئی ایرانیان ریشه می گیرد. در همین رابطه سر ارنست گمبریچ این پرسش را مطرح می کند که چرا غرب، پس از پایان قرون وسطا چنان سریع به تمدن های کهن شرقی غلبه کرد. پاسخ او چنین است: در تمدن های کهن مشرق زمین، سلطنتِ رسوم حکمفرماست، و سنت قانون است. اگر تغییری فرا رسد اصلا قابل پذیرش نیست، چرا که قوانین الهی تکلیف همه چیز را یکبار برای همیشه مشخص کرده اند و چون و چرا بردار نیستند. پرسش گری و نفی نظام مند مرچعیت (اتوریته) ابداعی است که در شرق پا نگرفته است. این شیوه در یونان باستان ابداع شد. اما اغلب اتوریته به شدت سعی در سرکوبی پرسش گری  داشته است، پس این جرقه زیر خاکستر باقی ماند تا با وزش نسیم آگاهی از اینکه اسلاف ما مرجع یگانه خرد نیستند، و اینکه چه بسا اگر ما سخن ایشان را نپذیریم ممکن است بیشتر بدانیم، اخگر شعله کشید. چنان که شعار انجمن سلطنتی (تاسیس به سال 1663) چنین بود: " سخن هیچ کس حجت نیست." [1]


دانستن مستلزم شک کردن و پرسیدن، بحث و تبادل نظر کردن است. در این اواخر روشنفکران و فعالین ترکمن با نوشتن مقالاتی در باره منافع ملی، حقوق ملی و اهمیت کار عملی به اظها نظر پرداخته اند. طرح این نظرات الزاما به معنای راه گشایی برای تبادل نظر و اندیشه نیست. اما آنچه برای من از اولویت برخوردار است چگونگی پاسخ گویی و ارائه "نظر" است. این مهم بدون نشاندن کار نظری و متدیک در جایگاه خود بسیار دشوار است که به ثمر نشیند.برخی از روشنفکران و فعالان ما هنوز عادت دارند که بین کار تئوریک و کار پراتیک دیوار چینی بکشند و پرداختن به کار فکری را "نشانه عدم صداقت و هزینه پردازی"[ii]دانسته و نقش کار نظری را کم اهمیت جلوه می دهند. اینان توجه ندارند که جنبش ما دچار یبوست فکری است و هر آن چه به بازار جنبش از سوی روشنفکران، فعالین و مبارزان ما سرازیر می شود خود مدرک روشنی است بر روده درازی و اسهال قلمی و زبانی.
از نظر من کار فکری و کار عملی نه تنها منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه بر عکس لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند. این که اولویت و ارجحیت با کدام یک از آن ها است، امری است نسبی و بسته به شرایط مشخص می تواند تغییر کند. اما در اولویت قرارگرفتن یکی به معنای محو دیگری نیست. در عین حال باید متذکر شوم که با توجه به مسلط بودن اندیشه مطلق گرا در نزد ما، تفکیک و تلفیق کار اندیشگی و کارعملی امری ساده نیست.در هردو سو، مطلق گرایان به نفی دیگری پرداخته و به حقانیت باور خود و بر نفی طرف مقابل اصرار می ورزند. یکی از همین عمل گرایان ما در خطاب به "حریفان"[iii] خود می نویسد " شما درد مبارزه ندارید،شما درد خود مرکز بینی دارید، شما عقده رهبری دارید، شما مریض هستید، شما دروغ می گوئید،..."[iv]
اگر ازاین احکام صادره که هر یک از آن ها اتهام درشتی است که بدون یک جو سند و مدرک به مخالفینش نسبت داده شده است، بگذریم، می بینیم که فضای حاکم تا چه حد از برقراری یک گفتمان سالم و تبادل نظر سازنده به دور است. روحیه ای که در مقاله مورد اشاره حاکم است، فاقد روحیه پرسش گری و جستجو گرانه است. روشنفکران و مبارزان ترکمن امرز بیش از هر زمان دیگر نیازمند درک درست یکدیگرهستند، این مهم که امری کلیدی برای ماست تحقق نمی یابد مگر این که در گفتار و نوشتار رعایت احترام یکدیگر را مرعی سازیم و از این طریق زمینه گفتمان سالم و تبادل نظر سازنده را بین خود فراهم آوریم. برای انجام این مهم نیز بایستی حتی الامکان از متدهای شناخته شده در علوم انسانی سود جست و بر روی برخی از مفاهیم نیز باید توافق داشت.
در علوم انسانی نیز متدهای یافتن پاسخ به پرسش ها و روش های تحقیق دچار تفاوت های اساسی شده است. به قول هگل "روش پژوهش در زمان باستان از روش پژوهش در عصر جدید بدین صورت متمایز است که روش اول شامل تربیت و تکامل بخش حقیقی به خود آگاهی طبیعی است. این خود آگاهی طبیعی با اعمال قدرت در همه جنبه های حیاتش و اندیشیدن فلسفی در باره هر چه که در پیش روی آن قرار گرفت خود را به کلیت معرفتی انتزاعی تبدیل کرد که در همه موضوعات و جنبه ها فعال بود. اما در دوره جدید، فرد صورت های انتزاعی از پیش حاضر و آماده را جستجو می کند."[v] طبعاروش های پژوهش زمانه ما نیز نسبت به دوره هگل نیز تغییرات زیادی کرده است. آن روشی که امروزه در علوم انسانی معمول است و حتی در تدوین ونگارش رساله های آکادمیک مورد استفاده قرار می گیرد با طرح پرسش و یا سئوالاتی آغاز می گردد. این سئوالات می تواند کنجکاوی در مورد یک پدیده و یا شک نمودن درباره یک امری باشد. مثلا در همین مقاله مورد اشاره ما پرسشی در رابطه با شرکت ترکمن های خارج از کشور در فعالیت های مدنی ـ سیاسی به اینصورت عنوان شده که به نظر من جای تأمل دارد. پرسش این است که: "چرا بایستی با وجود اینهمه ترکمن در اروپا تنها پنج نفر در یک تظاهرات مهم اعلام شده شرکت می کنند؟"[vi]
ویا می توان پرسید: چرا روشنفکران ترکمن پراکنده اند و هیچ نشانه جدی دال بر همگرایی و اتحاد در میان آن ها دیده نمی شود؟ برای این پرسش ها و و پرسش هایی نظایر آن می توان پاسخ های حاضر و آماده یافت. مثلا: در مورد پرسش چرا بایستی با وجود اینهمه ترکمن در اروپا تنها پنچ نفر در یک تظاهرات مهم اعلام شده شرکت می کنند؟ پاسخ های مختلفی می توان داد:
پاسخ 1 ـ چون روشنفکران ترکمن دچار سندرم[vii]خود مرکز بینی هستند و به ادعا های خود ایمان ندارند؛
پاسخ 2 ـ چون مردم ترکمن ساکن اروپا به فعالین سیاسی اعتماد ندارند؛

پاسخ 3 ـ خود فعالین همدیگر را قبول ندارند.
یا در مورد پرسش دوم چرا روشنفکران ترکمن پراکنده اند و هیچ نشانه جدی دال بر همگرایی و همبستگی در میان آن ها دیده نمی شود؟می توان از جمله جواب داد که:
پاسخ 1ـ به خاطر سیاست های تفرقه اندازانه رژیم؛
پاسخ 2ـ به علت عدم تفکیک حق طلبی و منافع طلبی ترکمن های فعال؛
پاسخ 3ـ به خاطر این که ماهیتا با یکدیگر متفاوتند.
با این امر نمی توان موافق بود که هر یک از این پاسخ ها بر داده ها و اطلاعات تحقیق شده ای مبتنی باشند . بااین وجود یا می توان به یک یا همه این پاسخ ها قناعت کرد و یا این که به دنبال جواب های دیگر رفت. اگر در پی پاسخ دیگری باشیم به ناگزیر پرسشگر برای یافتن پاسخ سئوال خود نیازمند جستجو و بررسی داده ها است. برای انجام این کار او ابتدا نیازمند انتخاب مفاهیم و تعریف روشن آن هاست. مفهوم ابزار تجریدی پرسشگر است که به کمک آن می تواند از مصداق عبور نماید و از طریق انتزاع به درک ویژگی های مشخص و مشترک مصادیق دست یابد. به عنوان مثال؛ میوه یک مفهوم است. سیب، انار و گلابی مصادیق آن هستند. مصادیق همیشه متفاوت و متنوع هستند، حال آنکه مفاهیم به وجوه مشترک تأکید می کنند که به ذات پدیده دلالت می کند. پرسش های مطروحه بالا مصداق هایی از مفهوم "همبستگی" هستند.


برخی از دوستان ما هنوز درک درستی از خود معنی "مفهوم" ندارند و با این حال مشغول "نظریه پردازی" هستند. برای نمونه: نفع (منافع)، حق (حقوق)درزمره مفاهیم فلسفه سیاسی هستند. ایندو به همراه مفاهیم دیگری مثل هویت، حاکمیت، دولت و ...با مفهوم ملت و ملی ترکیب یافته و مفاهیم دیگری را بوجود آورده اند. در تعریف و تبیین آن ها اندیشمندان و فیلسوفان مکاتب مختلف به سهم خود کوشیده اند. اما دوستان ما به معنی این مفاهیم و چگونگی پیدایش و چرایی کاربرد آن ها توجهی نمی کنند. و گاه نادانسته این مفاهیم را بدون توجه به قلمرو و مضمونشان در تقابل با یکدگر قرار می دهند. نمونه آن مقاله آقای یعقوب با نام "منافع ملی...حقوق ملی"[viii] است. پیرامون منافع ملی در مقاله ای با عنوان "منافع ملی چیست؟" کوشیدم این مفهوم را توضح دهم.[ix]
حق و حقوق نیز دارای معنا و تعاریف شناخته شده و خاص خود است. قبل از هر اظهار نظری، منطقی به نظر می آید که به تعاریف موجود نگاهی افکنده و بعد از فهم درست، به استفاده از آن ها در بیان مقصود سود جست.[x]
جستجوگری که به دنبال پاسخ پرسش های خود است، بعد از جمع آوری اطلاعات و داده های لازم و انتخاب مفاهیم مورد نظر خود به مطالعه وتحلیل آن ها پرداخته و یک و یا چند جواب احتمالی میرسد که به آن فرضیه می گویند. صحت و یا سقم فرضیه را باید در واقعیت زندگی دید. اگر زندگی واقعی مهر صحت بر فرضیه استخراجی بزند آن گاه آن تبدیل به نظریه می گردد.
چنان چه نظراتی که بیان می کنیم بر اساس روند ذکر شده به دست آمده باشد، طبعا عاری از ذهنی گرایی و بر آمده از درون واقعیت زندگی بوده و به آگاهی و دانش ما تبدیل شده و ما را در تغییر واقعیت ها قادر می سازد. دانستن توانستن است.






[1]ـ سایت سکولاریسم در ایران
[ii]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی/ وبلاگ تورکمن یولی
[iii]ـ به طور مشخص معلوم نیست این رقبا چه کسانی هستند
[iv]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی/ وبلاگ تورکمن یولی
[v]ـ فلسفه سیاسی : لئو اشتراوس ترجمه: فرهنگ رجایی
[vi]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی وبلاگ تورکمن یولی
[vii]ـسندرم یا نشانگان همانطور که پیداست عبارت است از مجموعه علائم ونشانه‌های بالینی و مشخص که هم‌زمان اتفاق می‌افتند و وقوع آنها آغاز یک بیماری یا ناهنجاری را هشدار می‌دهد.(رادیو زمانه ـ هادی ناصری)
[viii]ـ سایت ترکمن ایلیم
[ix]از جمله نوشتم که منافع ملی مقوله ای است که تعریف ثابتی از آن ارائه نشده است. این مقوله با پیدایش ملت ـ دولت پدید آمد از این رو منافع ملی رابطه ای شناخته شده و روشن با سازه های دولت ملی دارد. بنا براین هرگاه دولت ملی به شکل ناقص و عقب مانده شکل گیرد مفهوم منافع ملی ناروشن و ناقص خواهد بود. منافع ملی رابطه مستقیمی با هویت ملی دارد (منافع ملی چیست؟ / ر.اجانلی / سایت ترکمن صحرا مدیا)
مفهوم ملت هنگامی شکل می گیرد که جزء ملی آن، هویت اصلی خود را که همانا "کل ملی" است بازیابد و کل ملی بدون آن(هویت) معنی ندارد. هویت ملی در قانون اساسی که توافق آگاهانه، خردمندانه و انسانی شهروندان آزادکشور را تجلی میدهد، بازتاب می یابد
[x]ـ حقوق، علم بررسی قواعد اجتماعی است. بررسی روابط بین دولت و شهروند (حقوق عمومی)، روابط بین اشخاص خصوصی با هم (حقوق خصوصی). حقوق بین الملل نیز به مسائل و روابط بین ملت ها، دولت ها، اشخاص و سازمانها در عرصه فراملی و بین‌دولی می‌‌پردازدعلم حقوق در شاخه‌های اصلی خود نیز انشعابات داخلی دارد
در حقوق عمومی، "حقوق اساسی" به نحوه اعمال حاکمیت ملی، توزیع قدرت در میان قوا، حقوق بنیادین ملت و نهادهای اصلی قدرت با کارکرد هر یک می‌‌پردازد و "حقوق اداری" به روابط میان سازمانهای اداری دولت با مردم اختصاص دارد. در حقوق خصوصی رشته اصلی "حقوق مدنی" است که به روابط میان اشخاص صرف نظر از موقع اجتماعی آنان می‌‌پردازد. رشته‌های دیگر این شعبه از حقوق عبارت‌اند از حقوق تجارت، آیین دادرسی و حقوق بین‌الملل خصوصی که هر یک به شعبات فرعی بسیار تقسیم می‌شوند. در "حقوق کیفری" که از رشته‌های مهم حقوق عمومی است که مستقل از آن گسترش یافته است، پدیده مجرمانه شدت و نوح برخورد و میزان قبح جامعه و تحت تأثیر قرار گرفتن افکار عمومی در این خصوص را مورد مطالعه قرار می‌گیرد
حقوق بین‌الملل عمومی" نیز به رابطه دولتها ،به منزله اعضای مستقل و برابر در جامعه بین المللی، با یکدیگر و با سازمانهای بین المللی و اخیرا اشخاص خصوصی می‌‌پردازد. "حقوق بشر" که از شاخه‌های جدید حقوق است و جای اصلی آن در فلسفه حقوق قرار دارد، از لحاظ عملی بیشترین مباحث خود را در حقوق بین الملل عمومی و حقوق عمومی مطرح ساخته است
حقوق عمومی قواعدی است که بر روابط دولت و ماموران او با مردم حکومت می کند و سازمانهای دولتی را منظم می سازد
حقوق خصوصی مجموعه قواعدی که حاکم بر روابط افراد است مانند : روابط تجاری و خانوادگی و تعهدات اشخاص در برابر یکدیگر
تمیز بین حقوق عمومی و خصوصی پیشینه بسیار طولانی دارد و در میان رومیان نیز رواج داشته است و بر اساس دخالت روز افزون دولت میان ارتباط مردم مفهوم حقوق خصوصی مورد نقد قرار گرفته است و تمیز بین حقوق خصوصی و حقوق عمومی را بسیار مشکل و دشوار ساخته است
پاره ای از اندیشمندان تعریفهای جهت بهتر مشخص شدن حریم حقوق عمومی و خصوصی قرار داده اند که عبارتند از
قواعد حقوق عمومی امری است یعنی اشخاص ، حتی با توافق یبن خود نیز نمی توان از آنها سرپیچی کنند در حالی که قواعد حقوق خصوصی بر مبنای احترام به اراده افراد استوار است . در این میان بساری از قواعد خصوصی به خاطر حفظ نظم عمومی به صورت قواعد امری در آمده است مانند رابطه زن و شوهر که یک رابطه کاملا خصوصی است که دولت به ناچار جهت حفظ حریم افراد و نظم عمومی یکسری قواعد خاص را در نظر گرفته است
هدف قواعد حقوق عمومی حمایت از منافع جامه است یعنی هدف حقوق خصوصی، تامین نفع اشخاص است . اما باید در نظر داشت که در هر حقوقی کم پیش نفع عموم مورد نظر است .البته در این میان تعریفی در باره حقوق عمومی وجود دارد که بیان میکند حقوق عمومی قواعدی است که بر سازمانهای دولتی و عمومی حاکم است که به این تعریف اشکالاتی مطرح است
حقوق عمومی و اعمال حق حاکمیت
هدف اشخاص در فعالیتهای که می کنند سود جوئی و حفظ منافع خصوصی خودشان است . در حالی که منظور از اعمال اداری حمایت از حقوق عمومی و اجرای حاکمیت است . درست است که سازمانهای دولتی توسط افراد اداره میشود ولی چون سود به طور مستقیم برای افراد ندارد ، هنگام انجام وظیفه تنها اجرای درست قوانین و نفع عموم را می بینند . هنگامی که افراد حقوق عمومی به کارهای خصوصی می پردازند و هدفشان اعمال حاکمیت ملی نیست ،روابطشان با مردم تابع حقوق خصوصی است
پس ، میتوان در تعریف حقوق عمومی گفت " قواعد حاکم بر تشکیلات دولت و روابط سازمانهای وابسته آن با مردم است ، تا جائی که این سازمانها در مقام اعمال حق حاکمیت و اجرای اقتدار عمومی هستند"(ویکی پ
دیا
)