دانستن توانستن است!
ر.الف جانلی
بی تردید پرسش گری و جستجو گری یکی از عوامل اصلی پیش رفت و پویایی جامعه، فرهنگ و اندیشه انسانی است. منظور از پرسش گری آن نیست که هر چیزی را میان آسمان و زمین زیر سئوال ببریم. بلکه، مراد از پرسش گری و به تبع آن جستجو گری پدیده ای است که به عنوان یک عنصر و عامل فرهنگی، زمینه پویایی اندیشه و تفکر، تعالی رفتار و منش انسانی را فراهم ساخته، و موجبات ایجاد و بالندگی آگاهی و دانش را مهیا سازد. در میان ما کمترکسی است که با پدیده پرسش و جستجو آشکارا مخالفت ورزد، برعکس، غالبا از محاسن آن سخن رانده می شود. اما، متأسفانه آنچه که در میان ما رایج است نه پرسشگری که بیشتر تظاهر به آن است. چرا که در نزد ما تقریبا هر پرسشی، پیشاپیش پاسخ خود را نیز در کنارش دارد. اصولا در این فرهنگ به جستحو گری برای یافتن حقیقت نیازی نیست. دلیل این پدیده ریشه در استبداد تاریخی و کهن شرقی دارد و یا به قول آرامش دوستدار از دین خوئی ایرانیان ریشه می گیرد. در همین رابطه سر ارنست گمبریچ این پرسش را مطرح می کند که چرا غرب، پس از پایان قرون وسطا چنان سریع به تمدن های کهن شرقی غلبه کرد. پاسخ او چنین است: در تمدن های کهن مشرق زمین، سلطنتِ رسوم حکمفرماست، و سنت قانون است. اگر تغییری فرا رسد اصلا قابل پذیرش نیست، چرا که قوانین الهی تکلیف همه چیز را یکبار برای همیشه مشخص کرده اند و چون و چرا بردار نیستند. پرسش گری و نفی نظام مند مرچعیت (اتوریته) ابداعی است که در شرق پا نگرفته است. این شیوه در یونان باستان ابداع شد. اما اغلب اتوریته به شدت سعی در سرکوبی پرسش گری داشته است، پس این جرقه زیر خاکستر باقی ماند تا با وزش نسیم آگاهی از اینکه اسلاف ما مرجع یگانه خرد نیستند، و اینکه چه بسا اگر ما سخن ایشان را نپذیریم ممکن است بیشتر بدانیم، اخگر شعله کشید. چنان که شعار انجمن سلطنتی (تاسیس به سال 1663) چنین بود: " سخن هیچ کس حجت نیست." [1]
دانستن مستلزم شک کردن و پرسیدن، بحث و تبادل نظر کردن است. در این اواخر روشنفکران و فعالین ترکمن با نوشتن مقالاتی در باره منافع ملی، حقوق ملی و اهمیت کار عملی به اظها نظر پرداخته اند. طرح این نظرات الزاما به معنای راه گشایی برای تبادل نظر و اندیشه نیست. اما آنچه برای من از اولویت برخوردار است چگونگی پاسخ گویی و ارائه "نظر" است. این مهم بدون نشاندن کار نظری و متدیک در جایگاه خود بسیار دشوار است که به ثمر نشیند.برخی از روشنفکران و فعالان ما هنوز عادت دارند که بین کار تئوریک و کار پراتیک دیوار چینی بکشند و پرداختن به کار فکری را "نشانه عدم صداقت و هزینه پردازی"[ii]دانسته و نقش کار نظری را کم اهمیت جلوه می دهند. اینان توجه ندارند که جنبش ما دچار یبوست فکری است و هر آن چه به بازار جنبش از سوی روشنفکران، فعالین و مبارزان ما سرازیر می شود خود مدرک روشنی است بر روده درازی و اسهال قلمی و زبانی.
از نظر من کار فکری و کار عملی نه تنها منافاتی با یکدیگر ندارند، بلکه بر عکس لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند. این که اولویت و ارجحیت با کدام یک از آن ها است، امری است نسبی و بسته به شرایط مشخص می تواند تغییر کند. اما در اولویت قرارگرفتن یکی به معنای محو دیگری نیست. در عین حال باید متذکر شوم که با توجه به مسلط بودن اندیشه مطلق گرا در نزد ما، تفکیک و تلفیق کار اندیشگی و کارعملی امری ساده نیست.در هردو سو، مطلق گرایان به نفی دیگری پرداخته و به حقانیت باور خود و بر نفی طرف مقابل اصرار می ورزند. یکی از همین عمل گرایان ما در خطاب به "حریفان"[iii] خود می نویسد " شما درد مبارزه ندارید،شما درد خود مرکز بینی دارید، شما عقده رهبری دارید، شما مریض هستید، شما دروغ می گوئید،..."[iv]
اگر ازاین احکام صادره که هر یک از آن ها اتهام درشتی است که بدون یک جو سند و مدرک به مخالفینش نسبت داده شده است، بگذریم، می بینیم که فضای حاکم تا چه حد از برقراری یک گفتمان سالم و تبادل نظر سازنده به دور است. روحیه ای که در مقاله مورد اشاره حاکم است، فاقد روحیه پرسش گری و جستجو گرانه است. روشنفکران و مبارزان ترکمن امرز بیش از هر زمان دیگر نیازمند درک درست یکدیگرهستند، این مهم که امری کلیدی برای ماست تحقق نمی یابد مگر این که در گفتار و نوشتار رعایت احترام یکدیگر را مرعی سازیم و از این طریق زمینه گفتمان سالم و تبادل نظر سازنده را بین خود فراهم آوریم. برای انجام این مهم نیز بایستی حتی الامکان از متدهای شناخته شده در علوم انسانی سود جست و بر روی برخی از مفاهیم نیز باید توافق داشت.
در علوم انسانی نیز متدهای یافتن پاسخ به پرسش ها و روش های تحقیق دچار تفاوت های اساسی شده است. به قول هگل "روش پژوهش در زمان باستان از روش پژوهش در عصر جدید بدین صورت متمایز است که روش اول شامل تربیت و تکامل بخش حقیقی به خود آگاهی طبیعی است. این خود آگاهی طبیعی با اعمال قدرت در همه جنبه های حیاتش و اندیشیدن فلسفی در باره هر چه که در پیش روی آن قرار گرفت خود را به کلیت معرفتی انتزاعی تبدیل کرد که در همه موضوعات و جنبه ها فعال بود. اما در دوره جدید، فرد صورت های انتزاعی از پیش حاضر و آماده را جستجو می کند."[v] طبعاروش های پژوهش زمانه ما نیز نسبت به دوره هگل نیز تغییرات زیادی کرده است. آن روشی که امروزه در علوم انسانی معمول است و حتی در تدوین ونگارش رساله های آکادمیک مورد استفاده قرار می گیرد با طرح پرسش و یا سئوالاتی آغاز می گردد. این سئوالات می تواند کنجکاوی در مورد یک پدیده و یا شک نمودن درباره یک امری باشد. مثلا در همین مقاله مورد اشاره ما پرسشی در رابطه با شرکت ترکمن های خارج از کشور در فعالیت های مدنی ـ سیاسی به اینصورت عنوان شده که به نظر من جای تأمل دارد. پرسش این است که: "چرا بایستی با وجود اینهمه ترکمن در اروپا تنها پنج نفر در یک تظاهرات مهم اعلام شده شرکت می کنند؟"[vi]
ویا می توان پرسید: چرا روشنفکران ترکمن پراکنده اند و هیچ نشانه جدی دال بر همگرایی و اتحاد در میان آن ها دیده نمی شود؟ برای این پرسش ها و و پرسش هایی نظایر آن می توان پاسخ های حاضر و آماده یافت. مثلا: در مورد پرسش چرا بایستی با وجود اینهمه ترکمن در اروپا تنها پنچ نفر در یک تظاهرات مهم اعلام شده شرکت می کنند؟ پاسخ های مختلفی می توان داد:
پاسخ 1 ـ چون روشنفکران ترکمن دچار سندرم[vii]خود مرکز بینی هستند و به ادعا های خود ایمان ندارند؛
پاسخ 2 ـ چون مردم ترکمن ساکن اروپا به فعالین سیاسی اعتماد ندارند؛
پاسخ 3 ـ خود فعالین همدیگر را قبول ندارند.
یا در مورد پرسش دوم چرا روشنفکران ترکمن پراکنده اند و هیچ نشانه جدی دال بر همگرایی و همبستگی در میان آن ها دیده نمی شود؟می توان از جمله جواب داد که:
پاسخ 1ـ به خاطر سیاست های تفرقه اندازانه رژیم؛
پاسخ 2ـ به علت عدم تفکیک حق طلبی و منافع طلبی ترکمن های فعال؛
پاسخ 3ـ به خاطر این که ماهیتا با یکدیگر متفاوتند.
با این امر نمی توان موافق بود که هر یک از این پاسخ ها بر داده ها و اطلاعات تحقیق شده ای مبتنی باشند . بااین وجود یا می توان به یک یا همه این پاسخ ها قناعت کرد و یا این که به دنبال جواب های دیگر رفت. اگر در پی پاسخ دیگری باشیم به ناگزیر پرسشگر برای یافتن پاسخ سئوال خود نیازمند جستجو و بررسی داده ها است. برای انجام این کار او ابتدا نیازمند انتخاب مفاهیم و تعریف روشن آن هاست. مفهوم ابزار تجریدی پرسشگر است که به کمک آن می تواند از مصداق عبور نماید و از طریق انتزاع به درک ویژگی های مشخص و مشترک مصادیق دست یابد. به عنوان مثال؛ میوه یک مفهوم است. سیب، انار و گلابی مصادیق آن هستند. مصادیق همیشه متفاوت و متنوع هستند، حال آنکه مفاهیم به وجوه مشترک تأکید می کنند که به ذات پدیده دلالت می کند. پرسش های مطروحه بالا مصداق هایی از مفهوم "همبستگی" هستند.
یا در مورد پرسش دوم چرا روشنفکران ترکمن پراکنده اند و هیچ نشانه جدی دال بر همگرایی و همبستگی در میان آن ها دیده نمی شود؟می توان از جمله جواب داد که:
پاسخ 1ـ به خاطر سیاست های تفرقه اندازانه رژیم؛
پاسخ 2ـ به علت عدم تفکیک حق طلبی و منافع طلبی ترکمن های فعال؛
پاسخ 3ـ به خاطر این که ماهیتا با یکدیگر متفاوتند.
با این امر نمی توان موافق بود که هر یک از این پاسخ ها بر داده ها و اطلاعات تحقیق شده ای مبتنی باشند . بااین وجود یا می توان به یک یا همه این پاسخ ها قناعت کرد و یا این که به دنبال جواب های دیگر رفت. اگر در پی پاسخ دیگری باشیم به ناگزیر پرسشگر برای یافتن پاسخ سئوال خود نیازمند جستجو و بررسی داده ها است. برای انجام این کار او ابتدا نیازمند انتخاب مفاهیم و تعریف روشن آن هاست. مفهوم ابزار تجریدی پرسشگر است که به کمک آن می تواند از مصداق عبور نماید و از طریق انتزاع به درک ویژگی های مشخص و مشترک مصادیق دست یابد. به عنوان مثال؛ میوه یک مفهوم است. سیب، انار و گلابی مصادیق آن هستند. مصادیق همیشه متفاوت و متنوع هستند، حال آنکه مفاهیم به وجوه مشترک تأکید می کنند که به ذات پدیده دلالت می کند. پرسش های مطروحه بالا مصداق هایی از مفهوم "همبستگی" هستند.
برخی از دوستان ما هنوز درک درستی از خود معنی "مفهوم" ندارند و با این حال مشغول "نظریه پردازی" هستند. برای نمونه: نفع (منافع)، حق (حقوق)درزمره مفاهیم فلسفه سیاسی هستند. ایندو به همراه مفاهیم دیگری مثل هویت، حاکمیت، دولت و ...با مفهوم ملت و ملی ترکیب یافته و مفاهیم دیگری را بوجود آورده اند. در تعریف و تبیین آن ها اندیشمندان و فیلسوفان مکاتب مختلف به سهم خود کوشیده اند. اما دوستان ما به معنی این مفاهیم و چگونگی پیدایش و چرایی کاربرد آن ها توجهی نمی کنند. و گاه نادانسته این مفاهیم را بدون توجه به قلمرو و مضمونشان در تقابل با یکدگر قرار می دهند. نمونه آن مقاله آقای یعقوب با نام "منافع ملی...حقوق ملی"[viii] است. پیرامون منافع ملی در مقاله ای با عنوان "منافع ملی چیست؟" کوشیدم این مفهوم را توضح دهم.[ix]
حق و حقوق نیز دارای معنا و تعاریف شناخته شده و خاص خود است. قبل از هر اظهار نظری، منطقی به نظر می آید که به تعاریف موجود نگاهی افکنده و بعد از فهم درست، به استفاده از آن ها در بیان مقصود سود جست.[x]
جستجوگری که به دنبال پاسخ پرسش های خود است، بعد از جمع آوری اطلاعات و داده های لازم و انتخاب مفاهیم مورد نظر خود به مطالعه وتحلیل آن ها پرداخته و یک و یا چند جواب احتمالی میرسد که به آن فرضیه می گویند. صحت و یا سقم فرضیه را باید در واقعیت زندگی دید. اگر زندگی واقعی مهر صحت بر فرضیه استخراجی بزند آن گاه آن تبدیل به نظریه می گردد.
چنان چه نظراتی که بیان می کنیم بر اساس روند ذکر شده به دست آمده باشد، طبعا عاری از ذهنی گرایی و بر آمده از درون واقعیت زندگی بوده و به آگاهی و دانش ما تبدیل شده و ما را در تغییر واقعیت ها قادر می سازد. دانستن توانستن است.
[1]ـ سایت سکولاریسم در ایران
[ii]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی/ وبلاگ تورکمن یولی
[iii]ـ به طور مشخص معلوم نیست این رقبا چه کسانی هستند
[iv]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی/ وبلاگ تورکمن یولی
[v]ـ فلسفه سیاسی : لئو اشتراوس ترجمه: فرهنگ رجایی
[vi]ـ مقاله"سندرم خود مرکز بینی سیاسی وبلاگ تورکمن یولی
[vii]ـسندرم یا نشانگان همانطور که پیداست عبارت است از مجموعه علائم ونشانههای بالینی و مشخص که همزمان اتفاق میافتند و وقوع آنها آغاز یک بیماری یا ناهنجاری را هشدار میدهد.(رادیو زمانه ـ هادی ناصری)
[viii]ـ سایت ترکمن ایلیم
[ix]از جمله نوشتم که منافع ملی مقوله ای است که تعریف ثابتی از آن ارائه نشده است. این مقوله با پیدایش ملت ـ دولت پدید آمد از این رو منافع ملی رابطه ای شناخته شده و روشن با سازه های دولت ملی دارد. بنا براین هرگاه دولت ملی به شکل ناقص و عقب مانده شکل گیرد مفهوم منافع ملی ناروشن و ناقص خواهد بود. منافع ملی رابطه مستقیمی با هویت ملی دارد (منافع ملی چیست؟ / ر.اجانلی / سایت ترکمن صحرا مدیا)
مفهوم ملت هنگامی شکل می گیرد که جزء ملی آن، هویت اصلی خود را که همانا "کل ملی" است بازیابد و کل ملی بدون آن(هویت) معنی ندارد. هویت ملی در قانون اساسی که توافق آگاهانه، خردمندانه و انسانی شهروندان آزادکشور را تجلی میدهد، بازتاب می یابد
[x]ـ حقوق، علم بررسی قواعد اجتماعی است. بررسی روابط بین دولت و شهروند (حقوق عمومی)، روابط بین اشخاص خصوصی با هم (حقوق خصوصی). حقوق بین الملل نیز به مسائل و روابط بین ملت ها، دولت ها، اشخاص و سازمانها در عرصه فراملی و بیندولی میپردازدعلم حقوق در شاخههای اصلی خود نیز انشعابات داخلی دارد
در حقوق عمومی، "حقوق اساسی" به نحوه اعمال حاکمیت ملی، توزیع قدرت در میان قوا، حقوق بنیادین ملت و نهادهای اصلی قدرت با کارکرد هر یک میپردازد و "حقوق اداری" به روابط میان سازمانهای اداری دولت با مردم اختصاص دارد. در حقوق خصوصی رشته اصلی "حقوق مدنی" است که به روابط میان اشخاص صرف نظر از موقع اجتماعی آنان میپردازد. رشتههای دیگر این شعبه از حقوق عبارتاند از حقوق تجارت، آیین دادرسی و حقوق بینالملل خصوصی که هر یک به شعبات فرعی بسیار تقسیم میشوند. در "حقوق کیفری" که از رشتههای مهم حقوق عمومی است که مستقل از آن گسترش یافته است، پدیده مجرمانه شدت و نوح برخورد و میزان قبح جامعه و تحت تأثیر قرار گرفتن افکار عمومی در این خصوص را مورد مطالعه قرار میگیرد
حقوق بینالملل عمومی" نیز به رابطه دولتها ،به منزله اعضای مستقل و برابر در جامعه بین المللی، با یکدیگر و با سازمانهای بین المللی و اخیرا اشخاص خصوصی میپردازد. "حقوق بشر" که از شاخههای جدید حقوق است و جای اصلی آن در فلسفه حقوق قرار دارد، از لحاظ عملی بیشترین مباحث خود را در حقوق بین الملل عمومی و حقوق عمومی مطرح ساخته است
حقوق عمومی قواعدی است که بر روابط دولت و ماموران او با مردم حکومت می کند و سازمانهای دولتی را منظم می سازد
حقوق خصوصی مجموعه قواعدی که حاکم بر روابط افراد است مانند : روابط تجاری و خانوادگی و تعهدات اشخاص در برابر یکدیگر
تمیز بین حقوق عمومی و خصوصی پیشینه بسیار طولانی دارد و در میان رومیان نیز رواج داشته است و بر اساس دخالت روز افزون دولت میان ارتباط مردم مفهوم حقوق خصوصی مورد نقد قرار گرفته است و تمیز بین حقوق خصوصی و حقوق عمومی را بسیار مشکل و دشوار ساخته است
پاره ای از اندیشمندان تعریفهای جهت بهتر مشخص شدن حریم حقوق عمومی و خصوصی قرار داده اند که عبارتند از
قواعد حقوق عمومی امری است یعنی اشخاص ، حتی با توافق یبن خود نیز نمی توان از آنها سرپیچی کنند در حالی که قواعد حقوق خصوصی بر مبنای احترام به اراده افراد استوار است . در این میان بساری از قواعد خصوصی به خاطر حفظ نظم عمومی به صورت قواعد امری در آمده است مانند رابطه زن و شوهر که یک رابطه کاملا خصوصی است که دولت به ناچار جهت حفظ حریم افراد و نظم عمومی یکسری قواعد خاص را در نظر گرفته است
هدف قواعد حقوق عمومی حمایت از منافع جامه است یعنی هدف حقوق خصوصی، تامین نفع اشخاص است . اما باید در نظر داشت که در هر حقوقی کم پیش نفع عموم مورد نظر است .البته در این میان تعریفی در باره حقوق عمومی وجود دارد که بیان میکند حقوق عمومی قواعدی است که بر سازمانهای دولتی و عمومی حاکم است که به این تعریف اشکالاتی مطرح است
حقوق عمومی و اعمال حق حاکمیت
هدف اشخاص در فعالیتهای که می کنند سود جوئی و حفظ منافع خصوصی خودشان است . در حالی که منظور از اعمال اداری حمایت از حقوق عمومی و اجرای حاکمیت است . درست است که سازمانهای دولتی توسط افراد اداره میشود ولی چون سود به طور مستقیم برای افراد ندارد ، هنگام انجام وظیفه تنها اجرای درست قوانین و نفع عموم را می بینند . هنگامی که افراد حقوق عمومی به کارهای خصوصی می پردازند و هدفشان اعمال حاکمیت ملی نیست ،روابطشان با مردم تابع حقوق خصوصی است
پس ، میتوان در تعریف حقوق عمومی گفت " قواعد حاکم بر تشکیلات دولت و روابط سازمانهای وابسته آن با مردم است ، تا جائی که این سازمانها در مقام اعمال حق حاکمیت و اجرای اقتدار عمومی هستند"(ویکی پدیا)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی