۱۳۸۵-۰۷-۰۷

زوال رسم های ترکمنی!

اورمان

 
          

 
چند هفته پیش عید قربان راکه یکی از مهمترین اعیاد ترکمن هاست تجلیل کردیم. در ایام عید قربان یکی از سنت ها و رسوم بسیار انسانی، دید و بازدید ها و تجدید دیدار با نزدیکان، دوستان و اقوام است.بسیاری از کدورت ها و قهر کردن ها در این روزها جای خود را به گذشت و آشتی داده و میثاق دوستی تجدید می یابد.اما در آستانه عید قربان امسال (1387)اوضاع به روال همیشگی نبود.از دید و بازدیدهای آنچنانی خبری نبود؛ فروکش کردن این پدیده به عنوان یکی از رسوم اجتماعی ما هر سال نسبت به سال قبل خود کاملا مشهود است.معدودی از روشنفکران ترکمن نیز نسبت به این موضوع  در رسانه ها اشاراتی کردند و از محو و زوال این هنجار اجتماعی در میان ترکمن ها خبر دادند.نویسندگان این گزارش ها بخشا به عنوان درد دل به این مسئله پرداخته اند و بخشا دلایل چنین وضعیتی را در عوامل اقتصادی نظیر گرانی، تورم و خشکسالی جستجو کرده بودند. به نظر می رسد فرو ریختن رسوم و زوال هنجارهای سنتی و جایگزینی آن ها با نرم های ناهنجار محدود به مثال مورد اشاره ما نیست و عرصه های متعدد اجتماعی را دربر می گیرد. در عین حال ابعاد این تغییرات  به بخش کوچکی از جامعه ترکمن صحرا محدود نمی شود.

چرا جامعه ترکمن ها در حال از دست دادن بسیاری از سنن، رسوم و هنجارهای خود است؟ چرا روابط افراد در سمت و سوی تهی شدن از مضمون انسانی سیر می کند؟ علت این پدیده چیست؟

همانطور که اشاره شد ما نه تنها شاهد فرو کش کردن دید و باز دیدها و تجدید دیدارها دراین ایام مهم و از این طریق تضعیف روحیه و مناسبات اجتماعی هستیم، بلکه می بینیم که در کلیه عرصه های اجتماعی روابط ناهنجاری یا مسلط شده اند و یا در حال مسلط شدن هستند.یک نمونه در این راستا می توان به "یاور"یکی از هنجارهای پسندیده ترکمنی اشاره کرد که بر اساس آن اگر کسی نیاز به کمک داشت با همیاری و مساعدت جمعی به حل مشکل او کمک می شد. اما امروزه "یاور" ترکمنی منسوخ شده است. یک نمونه دیگر، دعوا بر سر ارث و میراث است که برادر به خواهر رحم نمی کند، فرزندان به والدین و الی آخر. در واقع پول تنها معیار زندگی شده است.

در جامعه امروزی ترکمن صحرا، هرکسی برای خود دایره بسته ای ایجاد کرده که محتوای این دایره، نیازها، منافع و مصالح آنی و فوری شخصی را دربر می گیرد. تمام تلاش شخص در همین حوزه و برای تحقق این نیازها خلاصه می شود. این دایره تمام دنیای شخص را تشکیل می دهد و او در این دنیای خود غرق می شود. دنیای او کاملا شخصی شده و ارتباط اجتماعی در آن جای مهمی ندارد. شاید این غرق شدگی در دنیای خود را بتوان "درخود بودگی"نامید. انسانی که در خودش اسیر است و فاقد هویت فردی و اجتماعی است.

شاید برخی "درخود بودگی"را گسستن از سنت و پیشرفت به جلو و مترادف "فرد گرایی"تعبیر نمایند.با این تعبیر نمی توان چندان موافق بود چون جامعه ما هنوز نتوانسته است از ساختار سنتی عبور کرده و به جامعه مدرن، متمدن و متجدد پا گذارد. از این رو مترادف خواندن "خود گرایی" با فردگرایی چندان درست به نظر نمی رسد. چرا که فردگرایی معاصر محصول شرایطی است که به دنبال انقلاب صنعتی و گسترش مناسبات سرمایه داری در کشورهای غربی شکل گرفت.با مسلط شدن مناسبات سرمایه داری در این جوامع مقوله رابطه فرد و جامعه از کلیه زوایا مورد کنکاش و پرسش قرار گرفت که نتیجه آن پیدایش و تدوین آموزه لیبرالیسم و فردگرایی بود.بواقع لیبرلیسم و فردگرایی محصول عصر روشنگری در جوامع مدنی غربی است. اما جامعه ما هنوز فرسنگ ها از جامعه مدنی مورد نظر به دور است. مشخصه های اصلی جامعه مدنی وجود امنیت، ثبات و قانون و برابری همه در برابر قانون در جامعه است و سیستم جامعه مدنی از حقوق فرد از طریق اعمال قانون و از طریق نهادهای اجتماعی به طور همه جانبه دفاع کرده و آن را تضمین می نماید.

اما در کشور ما از ثبات و امنیت خبری نیست.نتیجه بی ثباتی و ناامنی بوجود آمدن ترس و وحشت در افراد جامعه است. این ترس هر لحظه مثل شمشیر داموکلس بر سر افراد سایه افکنده، در طول سه دهه اخیر موفق شده است که آن ها را مجبور به عادت نماید. درجامعه ما قانون فقط روی کاغذ است و هر آخوند حکومتی، پاسدار و بسیجی خودش را عین قانون می داند و هر لحظه که اراده نمایند به خانه و کاشانه، محل و دفتر کار مردم می ریزند، به حریم خصوصی افراد تجاوز می کنند، و مردم هیچ پناه و مرجعی ندارند که به آن مراجعه نمایند و از آن بخواهند که در مقابل این تجاوزات آشکار ایستادگی کند. در نتیجه افراد برای حفظ خود و دارایی خود  ناگزیر از توسل به دروغ و تزویر می شوند و هر لحظه به رنگی درمیآیند که ولایت فقیه می خواهد. اطاعت از ولایت فقیه و اعوان وانصار او امکان بقا را بیشتر می کند و زمینه بهره مندی های فردی از امکانات را میسر می سازد. نمونه بارز در این مورد را می توان در پوشش زنان ایرانی مشاهده کرد، در خانه یک شکل، در کار و مدرسه شکلی دیگر، در بازار و محله فرمی دیگر والی آخر.رعایت قواعد اجباری پوشش زنان امروز به یک عادت "طبیعی" تبدیل شده است.  

ترس مداومی که به عادت درآید به بی اعتنایی و انفعال در حوزه اجتماعی می انجامد. و آدم، بی خیال همه چیز می شود.ازنظر روانشناسی انفعال ریشه در ناامیدی و یأس دارد. چنین فردی در دایره خود ساخته اش محصور می ماند و در تأمین امور روزمره خود غرق می شود و از امور اجتماعی که مربوط به حوزه عمومی است باز می ماند.

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی