۱۳۸۸-۱۱-۲۰

بیانیه مشترک بخشی از روشنفکران و فعالین سیاسی ترکمن


قریب هشت ماه از جنبش موسوم به سبز مردم ایران می گذرد. جنبشی که با اعتراض به دروغ و تقلب انتخاباتی 22 خرداد با شعار «رآی من کجاست» آغاز و با آماج قرار دادن دیکتاتوری واستبداد وعلیرغم همه رفتارهای وحشیانه وغیر انسانی با معترضین توسط رژیم تا به امروز ادامه یافته و همبستگی افکار عمومی داخلی و جهانی را عمیقا به سوی خود جلب کرده است. این جنبش اکنون در شرایط بسیار حساسی بسر می برد.
این جنبش در طی این مدت نشان داد که حرکتی است توده ای، مسالمت آمیز و خشونت پرهیز و علیرغم تحریکات رهبران سرکوبگر حکومت، بردباری و بلوغ مسالمت جویانه خود را در هر حرکت اعتراضی آشکارا به نمایش گذاشته است.
جنبش اعتراضی مردم ایران، جنبشی است که آراء و عقاید مختلف، فرهنگ ها و زبان های گوناگون، سالمندان، میانسالان و بویژه جوانان، زنان و مردان ایرانی را در خود جای داده است. تنوع و تحمل عقاید مختلف از ویژگی های والا و از دستاوردهای مهم این جنبش است.
ویژگی دیگر این جنبش، علیرغم داشتن رهبران نمادین، فاقد رهبری متمرکز و متشکل است و تا کنون به صورت شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی سازمان یافته است. همبستگی و اتحادهای آگاهانه شبکه ها و جریانات حاضر در جنبش و فراگستردگی دامنه آن به سایر نقاط کشور، منجمله مناطق ملی کشورو مبارزه در راستای تحقق مطالبات آنان از زمره مهمترین وظایفی است که در چشم انداز قرار دارد.
ما امضا کنندگان این بیانیه به عنوان بخشی از روشنفکران ترکمن ضمن حمایت خود از جنبش موسوم به سبز ایران ، بر انجام خواسته های حداقل وفوری خود نظیرآزادی زندانیان سیاسی، رعایت مبانی حقوق بشر، آزادی مطبوعات و رسانه ها، آزادی ایجاد تشکلها و احزاب، لغو مجازات اعدام، الغای سیاست امنیتی در ترکمن صحرا، اجرای بلادرنگ تحصیل و تدریس به زبان مادری برای کلیه اقوام و ملیت های کشور، آزادی پوشش زنان و دختران ترکمن در مراکز آموزشی و اداره جات، رفع اجحافات و اعمال تبعیضات بر اهل سنت و تأمین برابر حقوقی کلیه ادیان و مذاهب کشور، سپردن مسئولیت به افراد بومی متخصص و گسترش نقش آنان در اداره امور منطقه و تأسیس رادیو و تلویزیون محلی بزبان ترکمنی تاکید می کنیم.
ما عمیقا باور داریم که مرجع اصلی قدرت در کشور مردم ایران هستند و بر این اساس اعلام می داریم اگر بناست ایران برای همه ایرانیان باشد، باید که برابر حقوقی همه شهروندان و کلیه ملیت های ساکن ایران به رسمیت شناخته شود، برابری کامل حقوق زنان و مردان در همه شئون اجتماعی تضمین گردد و هرگونه تبعیض و قوانین تبعیض آمیز از میان برداشته شود. تحقق این امر در راستای عملی شدن اصول حقوق بشر و دمکراسی است.
جنبش اعتراضی مردم ایران پرچم تغییر را برافراشته است. بدون جدایی دین از دولت هیچگونه تغییری در کشورپایدار نخواهد بود.
یکی از منابع اصلی زایش بحران و نابرابری مزمن در ایران تمرکز قدرت سیاسی، منابع اقتصادی و امکانات فرهنگی درانحصار قدرت دولتی است. ما باور داریم که گام نهادن در شاهراه ترقی موزون، با تمرکز زدایی درقدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در ایران ممکن و میسر است.
امروز دیگر باید این واقعیت را پذیرفت که به هر میزان که این جنبش قوی تر، شجاع تر، همه جانبه تر، آگاه تر و هدفمند تر می شود ،نیروی سرکوب و استبداد حاکم بر ایران ضعیف تر،گستاخ تر، لجام گسیخته تر و پراکنده تر می گردد. اکنون یک چیز بر همگان روشن شده است که با خشونت و سرکوب نمی توان جنبش مردم را فرونشاند. اتخاذ راه حل انسانی و عقلانی ، راه پاسخ گفتن به مطالبات و خواسته های این جنبش است. تصور فرسودن جنبش اعتراضی ایران تصوری نادرست است. آن که در این مبارزه فرسایشی فرسوده تر خواهد شد سرکوبگران و دیکتاتورها هستند.
بهمن ماه 1388
امضاء کنندگان:
آتیلا عمادی , احمد مرادی, رحیم اجانلی ,رجب الیاسیان ,
سبحان قلیچ تقانی, مأتی وکیلی, ناژین گوکلانی, یعقوب قره قول

توجه: فعالین ترکمن دیگری که خواستار امضای این بیانیه هستند، میتوانند اسامی خود را به آدرس پست الکترونیکی زیر ارسال نمایند.

baianieh.turkmen@gmail.com

۱۳۸۸-۱۱-۱۳

بن بست استراتژی ایجاد وحشت


اورمان


حکومت جمهوری اسلامی با اعدام محمدرضا علی زمانی و آرش رحمانی پور دست به جنایت تازه ای زد. خبرگزاری های حکومتی به نقل از مسئولان دولتی اعلام کردند که قبل از 22 بهمن تعداد دیگری را نیز اعدام خواهند نمود.
حکومت در مقابله با جنبش آزادی خواهانه مردم ایران همیشه سیاست و استراتژی ایجاد وحشت را به کار بسته است. آن ها نتیجه بخش بودن این استراتژی را یکبار در سالهای 60 آزموده و با کشتار خونین هزاران تن از آزادیخواهان کشور، فضای رعب و وحشتی را بر کل جامعه حاکم نمودند. آن ها بر مبنای یک تجربه سی ساله بار دیگر اقدام به سرکوب خشن، شکنجه و تجاوز، ترور و تخریب هرآن کسی که گمان می برند مخالفشان است، دست یازیده اند. چون گمان می برند بر اساس تجربه ننگین شان این بار نیز مخالفان را تارو مار خواهند کرد.
نتیجه بخش بودن استراتژی وحشت بزعم حکومت جمهوری اسلامی تا قبل از شکل گیری جنبش سبز مردم ایران احتمال دارد دلایل زیادی داشته باشد، اما سه عامل نقش اصلی در آن داشته اند؛ یکی اعتقادات مذهبی و سوء استفاده حداکثری رژیم از آن، دیگری ناسیونالیسم ایرانی که حکومت هرجا خواسته از این عامل برای توجیه سرکوب گری ها و جنایاتش آن را مورد استفاده قرار داده است. این عامل به ویژه در مورد سرکوب ملیت های غیر فارس و پیروان ادیان دیگر برای تحمیق توده های فارس شدیدا مورد استفاده قرار می گرفت. عامل سوم؛ حکومت همواره کوشیده است که روابط مردم ایران را با دنیای خارج قطع و یا تا حد ممکن محدود نگهدارد و اجازه ندهد که کمترین احساس همبستگی و پیوستگی با مردم دیگری خارج از ایران وجود داشته باشد.
حکومتیان تصور می کنند که کماکان این عوامل به سود آن ها عمل می کند. اما این تصور آن ها با واقعیات کنونی جامعه و جنبشی که در ایران شکل گرفته است، همخوانی ندارد. با قطعیت می توان گفت که استراتژی ایجاد وحشت به بن بست رسیده است. راه چاره کاهش بحران فزاینده در جامعه نه با اعدام جوانان کشور، نه با وحشت آفرینی، که با برخورد مسئولانه و گردن نهادن به خواست های مردم می تواند آغاز گردد.
12 بهمن 1388

از رزم ورنج زن ترکمن

 
زمانی که رضا خان میرپنچ به قوه قهر بر ترکمن صحرا مسلط گشت، اقدام به پیاده کردن پروژه معروف "ملت واحد ـ دولت واحد" در ترکمن صحرا را نیز نمود. رضا شاه تمام قدرت نظامی، توان اداری و ترفندهای سیاسی و اجتماعی اش را بکار گرفت تاهویت ترکمن ها را محو نماید. این استراتژی برنامه بسیار کاملی بود که از فرهنگ زدایی تا ازبین بردن زبان ترکمنی و اضمحلال اقتصادی را در بر می گرفت. یکی از احکام این پروژه مجبور ساختن ترکمن ها در به دور انداختن لباس های ملی و فولکولوریک شان بود. سیستم رضا شاهی در مورد مردان ترکمن موفق شد آن ها را به اصطلاح متجدد نماید(البته اگر معیار تجدد لباس پوشیدن باشد). مردان ترکمن نتوانستند از بقای پوشش ملی خود در مقابل یورش زور گویانه رضا شاه دفاع کنند. اگر ایستاده بودند، امروز ترکمن های ایران نیز مثل هندی ها و افغان ها با لباس ملی خود دستکم در اعیاد، جشن ها و مراسم های رسمی ونیمه رسمی ظاهر می شدند. متأسفانه مردان ترکمن در مورد مشخص فرهنگ زدایی رضاشاهی تسلیم شدند. اما دفاع از پوشش و لباس ملی عملا به عهده زنان ترکمن قرار گرفت. زنان ترکمن علیرغم تمام ترفند و فشارها با تحمل رنج های بیشمار و به قیمت محرومیت های بسیاراز موجودیت یکی از عناصر ملی ترکمن به طور پیروزمندانه دفاع کردند. از همین روست که بسیاری از مردان ترکمن امروز نیز از زنان و دختران ترکمن می خواهند که به پوشیدن پوشش ولباس ترکمنی ادامه دهند، ودر آن پوشش افتخار ترکمن بودن را می بینند. نگاهی گذرابه مجلات وسایت ها ی مختلف ترکمنی نشان می دهد که زنی که لباس ترکمنی به تن دارد، به سمبل ترکمن بودن تبدیل گشته است.
قصدم از اشاره به این نکته تاریخی کوششی در باز شناساندن نقش فعال و پیوسته زنان ترکمن در حفظ و استمرار فرهنگ و هویت ملی ترکمن های ایران است. آنان بی سرو صدا و به دور از هیاهو این مهم را تا به امروز ادامه داده اند، ولی مردان ترکمن آن را به درستی درک نکرده اند.
علیرغم این نقش تاریخی زنان در حفظ فرهنگ ملت ترکمن، تا همین چند دهه پیش نیز دنیای زنان ترکمن دنیای تنگ ، سرد و محدودی بود. دنیایی که در آن افق هایش محدود، زیبایی هایش ناچیز، رنج ها یش بیکران، نابسامانی هایش بیشمار بود. زن بودن قرابت بسیار نزدیکی با برده بودن داشت.
اما از اواخر دهه چهل شمسی به تدریج روند های جدیدی در زندگی زنان ترکمن شکل گرفت. روندی که برغم موانع و دشواری های فراوان آهسته اما پیوسته به پیش رفت و نتایج بسیار امید بخشی را آفرید.
در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خیل وسیعی از دختران ترکمن وارد دانشسراهای مقدماتی گردیدند و بلافاصله وارد بازار کار شدند. این گروه از زنان توانستند به عنوان معلمان جوان در مدارس به تعلیم وتربیت نونهالان ترکمن صحرا بپردازند. آن ها علاوه بر یافتن نقش سازنده در آموزش و پرورش کودکان جامعه، از نظر اقتصادی نیز در خانواده خود نقش مستقلی پیدا کردند. این نقش امکانات و چشم انداز های جدیدی را به روی زنان ترکمن گشود. با این وجود زنان جوان ترکمن هنوز در منگنه سنت های دست و پا گیر ترکمنی که نیازمند نوسازی و بازسازی بودند از یکسو، تبعیضات سه گانه ـ یکی ترکمن بودن، دیگری زن بودن و سومی ستم عمومی که بر همه شهروندان کشور اعمال می شد ـ از سوی دیگر روبرو بودند.
در دهه پنجاه شمسی نخستین زن دارو ساز ترکمن بعد از فارغ التحصیلی برای خدمت به همشهریانش در گنبد داروخانه ای راه می اندازد. شیوه زندگی او کاملا متمایز از شیوه رایج در آن زمان بود. اگر او دانش و آگاهی علمی را نداشت بسیار بعید بود که مورد پذیرش جامعه سنتی ترکمن صحرا قرار گیرد. جامعه ای که یکی از روحانیون بسیار بانفوذ آن تنها چند سال قبل از ورود این خانم دکتر اعلام کرده بود که " تماشای تلویزیون حرام است." باوجود همه این کنتراست ها، نخستین حانم دکتر داروساز جای خود را باز نمود و مشوقی شد برای بسیاری از دحتران و زنان جوان ترکمن.
حدودا در همین دوره بود که معدودی از خانواده های ترکمن به همت و کوشش بیدریغ دکتر قره داغلی توانستند فرزندان خود را جهت تحصیل به ترکیه اعزام نمایند. در میان آن ها تعدادی نیز دختر بودند. این دختران نیز به نوبه خود در گشودن افق های جدید تر در میان نسل خود نقش و تأثیر معینی داشتند.
نسل اعتراض و نسل شور هیجان از راه می رسد. از اواخر سال 1356 به بعد دختران و زنان جوان ترکمن به شناخت حق وحقوق خود، و برای یافتن آگاهی های اجتماهی در محافل و هسته های مطالعاتی به طور نیمه مخفی و نیمه علنی متشکل می شوند. آنها در برپایی نمایشگاه کتاب در باغ ملی گنبد کاوس، نمایشگاه عکس و فیلم در دانشگاه آزاد، نمایشگاه عکس و کتاب در مدارس فعالانه شرکت می کنند. اعضای این هسته ها به ابتکار خود کلاس های سواد آموزی درمیان زنان روستاهای اطراف گنبد و کلاله براه می اندازتد. در این کلاس ها علاوه بر سوادآموزی پیرامون مسایل و مشکلات زنان و جامعه نیز به بحث می نشینند.
در اعتراض به برکناری رئیس آموزش و پرورش وقت و جایگزینی او با فرد نالایق دیگر برای نخسنین بار در تاریخ ترکمن، زنان جوان ترکمن در صفوف چند ین هزار نفری با پوشیدن لباس های ملی، دست به تظاهرات می زنند و در این اعتراض صنفی به طرح خواست سیاسی نیز از جمله "حق تحصیل به زبان ترکمنی" می پردازند. تب هیجانات انقلابی، شور شورش و اعتراض، طرح خواسته های رادیکال و زدودن سنتهای محافظه کارانه همه را دربر میگیرد. سرانجام استبداد سلطنتی سرنگون می شود.
در شرایط جدید زنان جوان ترکمن به تشکیل نخستین نهاد مستقل خود به نام "کانون زنان ترکمن صحرا" دست می یازند. این کانون در راستای متشکل ساحتن زنان در دفاع از حقوق خود، تشکیل کلاس های سواد آموزی، کمک به افزایش آگاهی های درمانی و بهداشتی زنان بویژه زنان روستائی و تلاش در جهت سازماندهی زنان قالیباف اقداماتی را انجام می دهد.
اگر رضا شاه با سرکوب نمودن جنبش خلق ترکمن، روند استقرار حکومت متمرکز را به پایان برد، خمینی استقرار حکومت اسلامی خود را با سرکوب جنبش ملی خلق ترکمن آغاز نمود. نتیجه این سرکوبی تسلط خفقان و تبعیض بر صحرای ترکمن و ترکمن ها بود. طبعا در هر شرایط دشوار اجتماعی کودکان، سالمندان و زنان از محرومیت ها و دردهای بیشتری رنج می برند. و اینگونه بود وضع زنان ترکمن در سال های دهه شصت خورشیدی.
اما از آنجا که زن ترکمن دارای تحمل وصبر خدای گونه است در برابر ناملایمات و ستم گری ها بی آنکه سر فرود آرد به رزم خستگی ناپذیرش در داخل و خارج از ترکمن صحرا ادامه داد. معدودی از زنان روشنفکر ناگزیر از ترک صحرای ترکمن شدند. در این زمان زن ترکمن تجربه رزم و رنج شصت سال را با خود داشت. امروزه زن ترکمن بسیار آگاه تر و بیناتر به دتیا می نگرد. او در یافته است که شرط اصلی پیکار او جستجوی حقیقت و دستیابی به آگاهی است، و آگاهی به نوبه خود ضرورت آزادی است. با چنین برداشتی زنان ترکمن در یک حرکت نسبتا فراگیر با پیگیری و خستگی ناپذیری به کسب دانش و علم پرداخته اند. ثمرات این روند در سالهای هفتاد قابل رؤیت است. زنان ترکمن تقریبا درهمه رشته افراد متخصص و تحصیل کرده به جامعه عرضه کرده اند.
در دهه هفتاد تعداد بسیار زیادی از زنان ترکمن به عنوان دکتر و مهندس، کارشناس امور اجتماعی و اقتصادی، نویسنده و شاعر....و روزنامه نگار وارد بازار کار می شوند. و به نوبه خود به افزایش آگاهی و ضرورت یادگیری دانش تاثیر مستقیم می گذارند. فقط در یک عرصه، عرصه موسیقی، هنوز جای زنان ترکمن بسیار خالیست. چندی قبل وقتی مصاحبه استاد موسیقی ترکمن آقای وجدانی را در فصلنامه یاپراق خواندم کمی امیدوار گشتم. باید امیدوار بود. اما در عرصه ادبیات و نویسندگی وضع به مراتب دگرگونه است.
در همین رابطه ع.دیه جی در نگاهی به ادبیات دختران ترکمن صحرا طی مقاله ای با عنوان "دختران ترکمن در حرکتی نوین" به تمجید از آفرینش های هنری و ادبی دختران ترکمن در عرصه شعر و ادبیات می پردازد. او تاکید میکند گه "شاعره های جوان ترکمن صحرا با امید به آینده ای روشن قلم به دست گرفته اند و محدویت های اجتماعی را شکسته اند."(صحراـ شماره چهارم سال 1377)
رزم زنان ترکمن در دست یابی به آگاهی و مبارزه علیه نابرابری و تبعیض آهسته و پیوسته ادامه می یابد.در همین راستا بسیار ی از زنان ترکمن به شرکت فعال در سایت های اینترنتی پرداخته ودر مواردی نیز وبلاگ های شخصی خود را در سطح جهان براه می اندازند. در انتخابات شورای شهر گنبد کاووس در سال 1385 دو زن ترکمن به شورای شهر انتخاب می شوند.(یکی عضو اصلی و دیگری عضو علی البدل) این واقعه را نیز بایستی یکی از دستاوردهای رزم زنان ترکمن محسوب کرد.
زن ترکمن در هشتاد سال گذشته بویژه در چند دهه اخیر تلاش نموده است که بر مینای کسب آگاهی و خود آگاهی حرکت نماید. اگر او زمانی رنج های خود را با خواندن «چونگور قویا داش آتسانگ چونگر گیدر اجه جان، یادایلره قیز ساتسانگ ییتر گیدر اجه جان.(سنگ در چاه عمیق فرو شود مادرجان، دختر در ایل بیگانه گم می شود مادرجان) ناله می کرد، چندی است لأله های خود را چنین ترنم می کند « یاپ باشیندا آق درک اونی پوداماق گه رگ، یاشاسین منگ جورالام دورمان اوقاماق گه رگ (سپیدار کنارجوی را باید که هرس کرد زنده باشید دوستان باید که پیگیرانه تحصیل کرد). باشد که روزی شاهد برابر حقوقی زنان و مردان در صحرای آزاد و زیبایمان باشیم.
 
ر.اجانلی 

جوراب سفيد(تورکمن قيزي)

 
ر.اجانلی
جنگ، جنگ، همیشه، همه جا صحبت جنگ بود. از جنگ نفرت داشتم ولی هر جا بودم و هر جا می رفتم حرف جنگ تکرار می شد. حسابش را بکنید یک دختر بچه اندازه من که کلاس اول دبیرستان می رفت چقدر می توانست حرف از کشت و کشتار، مجروح و مصدوم ومعلول، خرابی و ویرانی را تحمل کند. تازه از همه این ها گذشته هر روز صبح که به مدرسه می رفتم جلو در مدرسه تفتیش کامل بدنی می شدم. اصلا نمی دانستم که این بازجویی ها و باز بینی ها از برای چیست. یک روز، از یکی از همان هایی که ما را تفتیش می کرد پرسیدم «ببخشید ها، منظور شما از این همه تفتیش چیست، به دنبال چی هستید؟»
او یکی از همکلاسی های من بود، خانه شان دو کوچه پایین تر از کوچه ما بود و تقریبا خوب همدیگر را می شناختیم. بدون اینکه به روی خودش بیاورد با اشاره به من فهماند که زود باش جلو بیا تا مراسم تفتیش روزانه را انجام دهیم. بی آنکه اعتراضی بکنم، خشم و عصبانیتم را فرو خورده دو قدم به طرف او به پیش رفتم. به طرز خشنی اندام مرا بازرسی نمود و نگاهی هم به کیف کتاب ها و دفترهایم انداخت و همه کتاب ها و دفترهای داخل کیف را بیرون آورد و روی میزی که در طرف راست ما قرار داشت، گذاشت. بعد شروع به بازرسی لابلای تک تک کتاب ها و دفتر هایم نمود. بهش گفتم در لابلای کتاب ها دنبال چی هستی؟ جواب داد که دنبال اعلامیه، نامه های عاشقانه و یا چیزایی مثل اون. بعد از این که کارش تمام شد رو کرد به من و گفت وسایلتو جمع کن برو.
روز بعد دوباره همین برنامه تکرار شد. این بار با لحن خیلی جدی پرسیدم، «واقعا به من بگو دنبال چه چیزی هستید؟» نگاهی خشم آگین به من انداخت. من بدون اینکه به چشماش نگاه کنم ادامه دادم «چرا می ترسی بگی که دنبال چی هستید. همه از این بازرسی ها دیگه خسته شدند. اگه به دنبال چیز مخصوصی هستید به ما هم بگید، که کمک تون بکنیم.»
همان روز جوراب سفیدی را که زن داداشم از سفر تهران برایم سوقاتی آورده بود پوشیده بودم. از پوشیدن آن احساس خوبی داشتم. جوراب سفیدم با گلهای سرخی که به آن نقش بسته بود با کفش سیاه رنگم واقعا سور میزد.
دختر دانش آموز مأمور اصلا جوابی نداد، فقط از سر تا پای مرا برانداز کرد. چشمانش به جوراب های سفید من دوخته شد. لحظه ای دراز به آن ها نگاه کرد. سپس بدون آن که چیزی بگوید به روال معمول با اشاره فهماند که وسایلم را جمع و جور کنم و اونجا را خلوت کنم. کیف مدرسه ام را بدستم گرفتم و به سمت کلاس رفتم.
هنوز در نیکمت کلاس جابجا نشده بودم که خانم ناظم وارد شد و با عبوسی تمام نام و نام خانوادگی مرا صدا زد، و گفت که بیام دفتر مدرسه. دلم یکهو ریخت. با خود گفتم حتما زهرا، همان دختره که ما را تفتیش می کرد به خانم ناظم در مورد فضولی های من گزارش داده، غیر از این چی میتونه باشه. با خود فکر کردم حالا چی جوابش را بدم، بعد فکر کردم خوب از خود او می پرسم که خانم ناظم، زهرا اینا دنبال چی هستند که هرروز ما را تفتیش میکنند. همینطور در افکار کودکانه خود غرق بودم و بی آن که متوجه باشم یکباره خودم را در مقابل دفتر مدرسه یافتم.
اندکی درنگ کردم بعد به آرامی با انگشتانم به در دفتر زدم. صدایی از تو فریاد زد، بیا تو. وارد شدم. مدیر مدرسه و خانم ناظم بر روی صندلی های خود نشسته بودند، با ورود من هردو چشمانشان را به روی من متمرکز کردند. چشمان شان، چشم های پرنده شکاری را می ماند که انگار طعمه اش را گیر انداخته باشد. زیر لبی سلامی گفتم و سرم را پایین انداختم و منتظر حرف ها و سئوالات آن ها ماندم.
خانم ناظم سر تا پای مرا برانداز کرد و پرسید «مگر نمیدانی جوراب سفید نباید بپوشی، مگر نمیدانی که نباید با جوراب سفید به مدرسه بیایی؟» نمی دانستم چه جوابی بدهم، کف دست هایم حسابی عرق کرده بود. زبانم داشت قدرت تکلمش را از دست میداد که یکباره صدای تند و جیغ مانند خانم مدیر ضربه دیگری بر مغزم وارد آورد. «اگر نمیدانی و یا اگر فراموش کردی بگذار تا برایت بگویم سولماز ...، پوشیدن جوراب سفید باعث تحریک مردان می شود و شما معلم مرد دارید بنابراین شما اکیدا از پوشش جوراب سفید باید خودداری نمایید. حالا فهمیدید یا نه؟» با شنیدن این حرف ها سئوالات دیگری به مغزم هجوم آوردند. مرد، تحریک، رنگ سفید. اصلا نمی دانستم چگونه بین آن ها رابطه برقرار کنم. چرا مرد با دیدن جوراب سفید باید تحریک بشود. رنگ چه نقشی در تحریک مرد دارد. فکر کردم اصلا چرا مرد باید به جوراب سفید من نگاه کند چرا من باید رنگ جورابم را تغییر بدم. چرا مرد اگر به این راحتی تحریک میشه نباید مواظب چشمهای خودش باشد؟ یکباره صدای جیغ مانند خانم مدیر مرا به خود آورد، که «بالاخره فهمیدی یا نه؟ چرا جواب نمیدی؟»
من بدون هیچ اعتراضی با صدای لرزان گفتم «بعله خانم مدیر»
خانم مدیر رو به ناظم مدرسه کرد و گفت این دفعه لازم نیست به والدینش اطلاع دهیم، انشاالله که سولماز خودش به خوبی درک کرده، ولی اگر چنین چیزی تکرار بشه همانطور که همه میدانند تنبیه اش اخراج از مدرسه است.
تا حرف اخراج را شنیدم، برای لحظه ای خون در رگ هایم منجمد شد، سرم شروع به گیج رفتن کرد. داشتم از حال می رفتم که صدای ناظم مدرسه کمی مرا به خود آورد که می گفت:«می تونی بری، ولی یادت باشه که دیگه از این خطا ها مرتکب نشی.»
از دفتر مدرسه بیرون آمدم، بزحمت نفس می کشیدم، هنوز هم نمی فهمیدم که چطور و چرا یک جفت جوراب سفید رنگ، مرد ها را تحریک می کند.