۱۳۹۳-۱۲-۲۷

نبايد كُشت را با چه می ‌آموزيد؟‌ با كشتن؟

ر. اجانلی

ایران کشور تناقض ها و تضاد ها ست. کشوری که به هر گوشه و کنار آن، به هر عرصه اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، روانی، اقتصادی، سیاسی و کلا به هر بخشی از جامعه نظر افکنی، تناقضات آشکاری را به چشم می بینی. تناقضاتی که به نظر می رسد به هیچ روی نه تنها قصد حل شدن ندارند، بلکه هر لحظه که می گذرد بر میزان کمیت، شدت و حدت آنها افزوده می شود. یکی از این تناقضات، به نظر من یکی از مهمترین آن ها، در ایران اسلامی، تناقض بین خود کشی و دیگر کشی (آدمکشی) است. زاویه دید حکومت اسلامی نسبت به خودکشی از موضع اهمیت و حرمت به جان انسان، اما نسبت به آدمکشی از زاویه قصاص، انتقام و هیچ انگاشتن جان انسان است.
خود کشی
خودکشی، افکار و رفتارهای مربوط به خودکشی، پدیده ای جهانی است و از ازمنه قدیم در میان ملل و کشورهای مختلف وجود داشته است. عکس العمل جوامع به این پدیده در طول تاریخ متفاوت بوده و در دوره های تاریخی مختلف مردم نظرات و نگرش های متفاوتی نسبت به آن داشته اند. در بسیاری از کشورها خودکشی نه تنها امری زشت و تقبیح شمرده نمی شد، بلکه از آن به عنوان یک عمل افتخار آمیز یاد می شد. به عنوان نمونه خودکشی کلئوپاترا، ملکه مصر، و یا خودکشی های افتخار آمیز در رم و یونان باستان (همسر «هكتور» پسر فرمانروای شهر «تروا» پس از مرگ شوهرش توسط «آشيل» كنار جسد شوهرش كه بر طبق مراسم مذهبی در حال سوزانده شدن بود، با خنجر پهلوی خود را می درد وخودكشی می کند). خودکشی های ژاپنی های عصر سامورایی که "هاراکیری" نامیده می شد، یک نمونه دیگر از خودکشی های افتخار آمیز است. هنگامی که شرافت یک سامورایی خدشه دار می شد او می بایست هاراکیری می کرد در غیر این صورت مایه سرشکستگی و ننگ خانواده و محله محسوب می شد. با ظهور دين مسيح در اروپا، خودكشی ممنوع شد و‌اين اقدام، مخالف مذهب و اخلاق معرفی ‌گرديد. همچنين شخص مرتكب به آن به عنوان مجازات، از تشريفات مذهبی «تشييع ودفن جنازه» محروم می‌شد. نه فقط در مسیحیت بلکه در تمام ادیان ابراهیمی از جمله در دین اسلام خودکشی از زمره گناهان کبیره به حساب می آید. در غرب این روند تا انقلاب کبیر فرانسه ادامه داشت و خودکشی جرم محسوب می شد. پس از انقلاب کبیر، قانون جزای فرانسه، مصوب ۱۸۱۰ ميلادی خودكشی را فاقد وصف مجرمانه وغيرقابل مجازات دانست.
خودکشی در ایران طبق موازین و شریعت اسلامی از گناهان کبیره محسوب می شود، اما طبق قوانین و حقوق کیفری جرم محسوب نمی شود. در قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰٤ خورشیدی واصلاحات آن در سال ۱۳٥۲، خودكشی جرم به حساب نیامده واساساً راجع به خودكشی، شروع به خودكشی يا کمک و مشاركت در خودكشی، مجازاتی پيش‌بينی نشده بود. در حال حاضر نيز در قوانين جزايی ‌ايران خودكشی جرم محسوب نمی شود.
در ایران اسلامی خودكشی نوعی قتل نفس شمرده می شود که در آن قاتل و مقتول یک نفر است. خودکشی از ديدگاه اسلام حرام بوده و ادله آن شامل كتاب، سنت و اجماع است و برای مرتكب، كيفر اخروی وعده داده شده است.
هر چند میزان خودکشی ها در ایران طبق آمار سازمان بهداشت جهانی (who ) درمقایسه با کشورهای غربی در سطح پایین تری قرار دارد (رده ٥۸)، با وجود این روند خودکشی در ایران در سال های اخیر سیر صعودی داشته و طبق آمار موجود، ایران از نظر تعداد خودکشی بین کشورهای اسلامی بعد از سودان و تونس در رتبه سوم جای گرفته است.
جامعه شناسان و روانشناسان ایرانی از جمله دکتر سعید معیدفر جامعه‌شناس و آسیب‌شناس اجتماعی در ایران علل روند فزاینده خودکشی را "سست شدن پیوند های اجتماعی و فاصله گرفتن فرد از جامعه" می داند و معتقد است که «عواملی نظیر بیکاری، تورم، اعتیاد و... برخودکشی» تأثیر تشدید کننده دارند. وی با اشاره به خود کشی هایی که در متروی تهران اتفاق می افتد، اظهار می دارد که خودکشی هایی که در ملاء عام صورت می گیرد جنبه اعتراضی دارند.
جنبه اعتراضی خودکشی در بعضی اوقات تأثیرات بسیار گسترده و عظیمی برجای می گذارد. به عنوان مثال در سال ۲۰۱۰ وقتی «محمد بوعزیزی» تونسی در اعتراض به برخورد بد پلیس و نداشتن شغلی مناسب، آتش در جان خود افکند، جرقه «بهار عربی» را زد. در پی خودکشی محمد بوعزیزی جوانان تونسی یک صدا به خیابان ریختند و خواستار آزادی بیشتر و فرصت‌های شغلی امن‌تر شدند و توانستند دیکتاتور وقت تونس، رئیس جمهور «زین‌العابدین بن‌علی» را از کشور بیرون کنند. اما خودکشی های اعتراضی در ایران تا کنون پیامد معینی در بر نداشته است.
کسی نیست که در لحظاتی از زندگی اش دچار ناامیدی نشده باشد. اما نومیدی در جریان زندگی به تدریج جایش را به امیدوار بودن و شوق زندگی می دهد. در واقع بین شوق زندگی و ناامیدی پیوندی برقرار است . بعضی اوقات این پیوند سست می شود ولی از بین نمی رود، سست شدن این پیوند انسان را گاه دچار یأس و نومیدی می سازد. ولی انسان به یاری شور زندگی بر ناامیدی غلبه می کند. اما زمانی که این پیوند قطع گردد فرد شور و شوق زندگی را از دست می دهد، به نقطه هیچ در زندگی اش می رسد و احساس می کند که دیگر زندگی برایش پوچ شده و ارزش زیستن را ندارد. بیزاری از زندگی و میل به خودکشی در او بیدار می شود. پوچی می تواند در عرصه اقتصادی، عشقی و یا روابط کاری و اجتماعی، اعتیاد و یا هر زمینه دیگری رخ نماید و فرد را به این نتیجه سوق دهد که زندگی هیچ معنا و ارزشی ندارد. برای نمونه خاطره ای را در این رابطه برایتان نقل می کنم.
دوستی داشتم که از قضا با هم همسایه بودیم. هرگاه که صحبت و بحثی با هم داشتیم او هر از گاهی این موضوع را به پیش می کشید که آیا خودکشی صحیح است یا نه و اگر غلط است چرا. من تصورم همیشه بر این بود که ما درباره موضوع فقط داریم بحث می کنیم.
او در یک دوره زمانی دچار بحران روحی شدیدی شد. نه به خودش و نه به هیچکس دیگری اعتماد و اطمینان نداشت. واقعا به نقطه هیچ نزدیک شده بود. این بحران بعد از گرفتن جواب منفی از خواستگاری دختری که به او علاقمند شده بود، شدت گرفت. یک روز او به من تلفن زد و بعد از درد دل همیشگی اظهار به خودکشی کرد و از من خواست که به پیشش بروم.
وقتی نزد او رفتم دیدم که رنگ و روی صورتش پریده، زیر چشم هایش پف کرده و بوی بد مشروب از دهانش به مشام می رسد و حال نیمه مستی دارد. گفتم خوب تعریف کن بببینم دیگه چه اتفاقی افتاده، او گفت مگه قرار بود چیز تازه ای هم اتفاق بیفتد، هیچ چیز تازه ای نیست. فقط دیگه من نمی تونم این وضع را تحمل کنم طاقتم دیگه طاق شده میلی به زنده ماندن ندارم. به عنوان یک دوست که طی این همه مدت به درددل ها و به قول خودت حرف های مسخره من صبورانه گوش کردی تشکر بکنم و می خواستم آخرین گیلاس شراب زندگیم را با تو بنوشم. من در جواب بهش گفتم که از این حرف های بیهوده و مسخره بازی ها دست بردار و مثل یک بچه آدم درست حرف بزن. البته می دانم که که تو الان چون مستی حرف های منو نمی فهمی. او گویی حرف های مرا نمی شنید و همچنان به گیلاس نیمه خالی شراب که در دست داشت زل زده بود. گفتم که با این حرف ها و این حرکات میخواهی چی را ثابت کنی؟ جواب داد که «تو گویا حرف های منو باور نمی کنی، باشه حالا که این جوریه بهت نشان میدم.»
آپارتمان او در طبقه هم کف قرار داشت. و بالکن آپارتمان به حیاط کوچکی باز می شد. او بلند شد و به طرف دری که رو به بالکن باز می شد حرکت کرد و در را باز کرد و به بالکن رفت. من هم به دنبالش رفتم. وقتی به بالکن رسیدم دیدم یک پیت پر ٥ لیتری بنزین را دستش گرفته و مشغول باز کردنش است. اولین حرکت من گرفتن فندک و کبریتی که روی میز بالکن قرار داشت، و پرت کردن آ نها به دور از دسترس بود. ضمن این که بلند بلند و سریع چیزهایی به او می گفتم با او گلاویز شدم تا پیت بنزین را از دستش بگیرم. او مقاومت سرسختانه ای می کرد و از دادن آن امتناع می کرد. در همین حین او توانسته بود مقداری بنزین را به سرو روی خودش بریزد. ولی خوشبختانه دست آخر موفق شدم پیت بنزین را از دستش گرفته و همه محتوی آن را به زمین بریزم.
از این حادثه مدتی گذشت و این دوست من با دختر دیگری ازدواج کرد. ظواهر امر حاکی از بهبودی وضع او می دادند. بعد از مدتی من از همسایگی دوستم نقل مکان کردم و خوشحال از این که این دوستم مثل همه انسان های دیگر روال طبیعی زندگی را باز یافته است و شوق زیست در او رو به باروری است.
چند سال بعد خبر رسید که این دوست نازنین بار دیگر اقدام به خودکشی از طریق خودسوزی نموده که متأسفانه این بار موفق شده بود.
هر خودکشی دلایل خاص خود را دارد. اما همیشه روشن ترین دلایل مؤثرترین آن ها نیستند. خودکشی هایی که از سر تعمق و آگاهانه صورت می گیرد زیاد نیستند. در این مورد می توان به خودکشی های چریک ها اشاره کرد. زمانی چریک های فدایی و مجاهد برای آن که زنده به دست پلیس شاه نیفتند با خوردن سیانور به زندگی خود پایان می دادند و به این ترتیب می خواستند ادامه حیات سازمان و دیگر رفقایشان را تضمین کنند. امروز دنیا شاهد بمب گذاری های انتحاری است. آن ها بر اساس اعتقادات و ایمان شان دست به خودکشی می زنند. جامعه شناسان، روانشناسان و آسیب شناسان اصولا خودکشی را به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی توضیح می دهند. اما در مورد این که خودکشی چگونه در اندیشه فرد شکل می گیرد و به فرجام می رسد کمتر سخن می گویند.
همانطور که اشاره شد از دیدگاه اسلام خود کشی حرام، محکوم و از گناهان کبیره محسوب می شود. و در قرآن نیزآمده است: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛«و خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.»
اگر براستی چنین است ، پس چگونه است که در ایران اسلامی که همه رسانه ها در خدمت آخوندهای مملکت بوده وشبانه روز تبلیغ اسلام می کنند، آمار خودکشی ها دائم رو به افزایش است؟ مگر نه اینست که فشارهای طاقت فرسای اقتصادی و اجتماعی و روانی و معیشتی که مسبب اصلی آنها خود رژیم است، از عوامل مهم میزان رشد خود کشی ها در ایران است؟ متاسفانه تا مادامی که ریشه های خودکشی از بین نرفته و مورد آسیب شناسی قرار نگرفته و در راه کاهش آنها اقدامات عملی و پیشگیرانه جدی صورت نپذیرد، ما همواره با این پدیده در جامعه مان روبرو خواهیم بود.
آدمکشی
روز دوشنبه ۲٥ اسفند ۱۳٩۳ احمد شهید گزارش گر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر دز یک کنفرانس خبری در ژنو گفت که «در ۱۰ هفته گذشته سال جاری میلادی، بیش از ۲۰۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند. یعنی از ژانویه سال گذشته تا کنون، یا در چهارده ماه و نیم گذشته، بیش از هزار مورد اعدام در ایران صورت گرفته است. تعداد اعدام‌ها در ایران بالا و رو به افزایش بوده است.»
بامداد روز چهارشنبه ۱۳ اسفند سال جاری شش زندانی سنی مذهب به نام‌های حامد احمدی، جهانگیر و جمشید دهقانی، کمال مولایی، صدیق محمدی و هادی حسینی در زندان رجایی‌شهر اعدام شدند. این شش نفر به اتهامات امنیتی دستگیر شده بودند.
در سال های ٦۰ و ٦۱ صدها نفر در دادگاههای دو دقیقه ای خیابانی توسط حکومت اسلامی تیرباران شدند.در تابستان سال شصت و هفت  پنج هزار نفر توسط حکومت اسلامی اعدام شدند. آیا خداوند اجازه کشتن این همه انسان را صادر کرده بود؟
روز سوم آبان ۱٣٩٣ ریحانه جباری توسط حکومت اسلامی ایران به دار آویخته شد. اتهام او کشتن فردی به نام دکتر سربندی مأمور سابق امنیتی در هفت سال پیش از آن یود. بنا به روایت ریحانه، دکتر سربندی در صدد تجاوز جنسی برآمده و ریحانه در حین دفاع از خود با ضربه کارد دکتر را به قتل رسانده است. طبق این سناریو به نظر می رسد عامل اصلی این اتفاق میل و غریزه جنسی آقای سربندی است که مهار خود را از دست داده بود، می باشد. مگر غیر از این است که غریزه جنسی از سویی نیازی طبیعی است و از سوی دیگر نیروی کوری که خواهان بردگی کامل موجودات انسانی، حتی به بهای نابودی آنان است.
ریحانه طی هفت سالی که در بازداشت به سر می برد، همواره اقدام خود را دفاع از خود در برابر تجاوز عنوان کرد و تا لحظه اعدام از این موضع خود کوتاه نیامد. سرانجام ریحانه طبق قانون قصاص و بنا به خواست خانواده مقتول توسط مأموران حکومت اسلامی اعدام شد. در شرایط کنونی جامعه ما، جنایت با وارونه سازی خاصی جامه بی گناهی به تن می کند و متأسفانه این بی گناهی است که مجبور به توجیه خود می گردد.
شما یک لحظه تصور نمایید که اگر دکتر سربندی موفق به تجاوز جنسی به ریحانه می شد، و ریحانه بدون این که بتواند از دفاع خود نماید تسلیم می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ و چه پیامدی برای ریحانه داشت؟
آقای سربندی زنده می ماند و ریحانه یا به خاطر حفظ "آبرو و حیثیت" خانواده سکوت می کرد و تا آخر عمر زجر می کشید. در این حالت خطر خودکشی نیز محتمل است. یا این که ریحانه قید همه چیز را میزد و از متجاوز به دادگاه شکایت می برد. در این حالت بازنده از قبل روشن است. چرا که حتی در مدنی ترین جوامع نیز این گونه دعاوی مورد پی گرد و رسیدگی جدی قرار نمی گیرد چه رسد به ایران اسلامی که در آن قوانین ماقبل مدنی و بدوی جاری است. در این حالت خطر تنبیه ریحانه به دلیل اتهام زنی محتمل است.
قضاوت و حکم قضایی در مورد ریحانه تنها مشتی از نمونه خروار است که طبق قوانین ماقبل مدنی به اجرا در می آید. در مورد ریحانه و موارد مشابه آن ما با قانون سر و کار نداریم، بلکه با دستورات شریعت و الهیات سرو کار داریم.
از نظراسلام و دیگر ادیان ابراهیمی خدا مالک همه چیز از جمله انسان است. طبق کارشناسان اسلام «آن جا که خدا رخصت دهد، مجاز و جایى که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. خدا انسان را از این امر برحذر داشته، مى‏فرماید: «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا؛ و آن کس که انسانى را بدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است»، (آیه مائده) »
آدمکشی از نظر اسلام و طبق اظهار کارشناسان آن بر این اعتقاد استوار است که «اگر كسی عمداً حق حیات مادی و معنوی انسان یا انسانهای دیگر را سلب می‌كند، باید متقابلاً حق حیات از او گرفته شود. برای همین هم مجازات قتل، قصاص است، و مجازات جرائمی مثل راهزنی، جنگ مسلحانه، ایجاد وحشت عمومی، ارتداد از روی دشمنی با دین و دینداران، زنای شخص دارای همسر، با شرائط خاص آن اعدام است»
بنابراین اگر کسی به هر دلیلی خود را بکشد اسلام از موضع "بشردوستانه" این کار را زشت میشمارد و آن را تقبیح کرده و حتی در زمره گناهان کبیره به حساب می آورد. اما اگر کسی فردی را بکشد و یا یکی از جرایم نامبرده در بالا را مرتکب شود او را مستحق مرگ می داند. در این جا از موضع بشردوستی خبری نیست. دولت اسلامی طبق قانون قصاص او را اعدام می کند. این تناقضی است بزرگ نسبت به حرمت انسانی و جان انسان.
از زمانی که قدرت در جوامع انسانی شکل گرفت، قدرتمداران جهت حفظ و تثبیت قدرت خود به ارعاب جامعه پرداخته اند. برای رسیدن به این مقصود اعدام افرادی را که بزعم آنان مرتکب گناهی بزرگ شده اند، دراولویت قرار گرفت. گناه بزرگ را نیز خود قدرتمداران تعریف و تعیین کرده و می کنند.
با پیشرفت جوامع انسانی و آگاه شدن انسانها، با بوجودآمدن قوانین و سیستم حقوقی و حکومت های دمکراتیک ارزش گذاری جان انسان ها در اولویت قرارگرفت و ضرورت ارعاب جامعه کاهش یافت. در جوامع دمکراتیک بعد از بررسی ها و مطالعات مسئله اعدام و کشتن انسان ها بهر دلیلی ملغی اعلام گشت. انسان متمدن امروزی به این نتیجه رسید که با کشتن انسان نمیتوان جامعه را انسانی تر کرد و راه های علمی و انسانی تری را برای پیشگیری از ناهنجاری های موجود برگزید و در مجموع موفق نیز بودند.
هم اکنون در تعداد بسیار زیادی از کشورهای دنیا و تمامی کشورهای اروپایی حکم اعدام به کلی لغو شده است بی آنکه بر آمار جرم و جنایت در این کشورها افزوده شده باشد.
در ایران این روند معکوس است. یعنی آمار اعدام و آمار جرم به شدت در حال افزایش است و برخورد های خشونت بار و سرکوب گرایانه حکومت کمکی به حل معضلات اجتماعی نکرده است. بر اساس آمار های موجود دلیل اصلی بسیاری از جرم ها در ایران فقر و وضعیت وخیم اقتصادی میان اقشار ضعیف جامعه است.
همانطور که اسلام خودکشی را گناه کبیره می داند، کشتن یک انسان بهر دلیلی خود ارتکاب جنایتی است که خود حکومت مرتکب آن می شود. در اینصورت حکومت قاتلی است که قتلش را هم با قوانین خود نوشته اش توجیه می کند.
مدافعین اعدام در ایران بر این باورند که گویا از طریق اعمال اعدام به مردم درس عبرت می دهند و جلوی تشدید و گسترش جرایم را می گیرند، اما نتیجه این شیوه در عمل به گونه ای آشکار منفی است. در جوامع انسانی برای مجازات مجرمان راه های انسانی تری که در خدمت اصلاح آن مجرمان نیز باشد می توان یافت. کشتن انسان راه حل نیست.
به طرفداران اعدام این سخن پر معنای ويكتور هوگو را باید یاد آوری کرد که گفته بود "آيا گمان داريد اعدام درس عبرت است؟ چرا؟ به خاطر آنچه درس مي‌دهد؟ مگر چه مي‌آموزيد با اين درس عبرت؟ اين را كه نبايد كشت؟ نبايد كشت را با چه مي‌آموزيد؟‌ با كشتن؟"( ویکتور هوگو، نطق ۱۵ سپتامبر ۱۸۴۸ در مجلس مؤسسان فرانسه)

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی