۱۳۹۳-۱۲-۱۰

مهاجرین و هویت

سایران شفیقی
13 آذر 1392
مفهوم مهاجر
مفهوم «مهاجر» دسته های مختلفی از مردم را در برمیگیرد؛ از کسانی که در سنین بزرگ سالی مهاجرت میکنند، تا نسل دوم مهاجران، یا کودکانی که در کشور مقصد متولد شده و بزرگ میشوند.
هدف از به کارگیری واژه ی «مهاجر» تفکیک بین متولدان کشور مقصد از دیگران است. پس به سادگی میتوان گفت مهاجر جزو ملت کشور مقصد به شمار نمی رود. درواقع، نقطه مشترک تمام مهاجران آن است که جزو ملت کشور مقصد به شمار نمی روند، اما مشخص کردن این که پس «مهاجران» چه کسانی هستند، نقطه دشوار قضیه است. «مهاجر» به معنای عام به گروهی اطلاق میشود که از کشور خود برای زندگی دائم به کشوری دیگر مهاجرت میکنند. وی وی ساموئلسون[i] در کتاب «مرزهای موجود»[ii] مهاجران را در سه دسته می گنجاند: ۱ ـ شهروندان خارجی ۲ ـ متولدان کشورهای خارجی 3 ـ فرزندان والدینی که دست کم یکی از آنها متولد کشوری خارجی باشد، که نسل اول و نسل دوم مهاجران در این دسته قرار می گیرند.
مفهوم فرهنگ
در هر جامعه هنجارهای موثر بر روابط والدین با فرزندان با فرهنگ آن جامعه پیوند دارند. اگر فرهنگ جامعه ارزش بالایی برای اخلاقیات قائل باشد، طبیعی است که والدین نیز فرزندان خود را با اخلاقیات آشنا کرده و مطابق با آن پرورش می دهند.
درواقع مناسبات اجتماعی در خلا فرهنگی شکل نمی گیرند، بلکه ارزش ها و هنجارهای جامعه از فرهنگ آن نشأت می گیرند. بدین خاطر مهم است که مفهوم فرهنگ به درستی تعریف شود. فهم و تعبیر واژه فرهنگ کار چندان ساده ای نیست. ما به سادگی میگوییم انسان ها زاییده ی فرهنگ خود هستند، مثلا ایرانی ها از فرهنگ ایرانی تأثیر میگیرند، اما هر فرهنگی آکنده از اختلافات و گوناگونی هاست، زیرا انسان ها به گونه های مختلفی فکر و عمل می کنند. در برخورد ایرانی ها با یکدیگر به سادگی می توان، غیر از زبان، نقاط مشترک فراوان دیگری نیز تشخیص داد. رابطه ایرانی ـ ایرانی گونه ای احساس «همشهری بودن» و «امنیت» القا میکند. درواقع، مفهوم فرهنگ را به شیوه های مختلفی می توان تعریف کرد. یک تعریف این است که فرهنگ مجموعه یی از ارزش ها، نمادها و قوانین مشترک گروهی از انسان هاست. به زبان ساده تر فرهنگ روشی است که گروهی از انسان های جامعه زندگی خود را بر طبق آنها سازمان می دهند. انسان ها از طریق فرهنگ به فهم و درک مشترکی میان خود میرسند، که به برقراری نظم و امنیت می انجامد. احساس تعلق داشتن، احساس ریشه گرفتن و ریشه داشتن در هر فرهنگ اهمیت بسیار زیادی دارد. فرهنگ از طریق تربیت فرزندان از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد. فرهنگ در رابطه میان انسان ها زاده میشود، زبان باز میکند، منتقل میشود و به تدریج تغییر می پذیرد.
روند اجتماعی شدن‪[iii]
اصطلاح اجتماعی شدن بر روند اکتساب توانایی های فرهنگی دلالت دارد. انسانها در روند اجتماعی شدن هنجارها، ارزش ها و رفتارهای جامعه را کسب میکنند. اجتماعی شدن مختص دوران کودکی نیست. انسان بالغ نیز تغییر میکند و خود را با شرایط و موقعیت های جدید وفق می دهد. اجتماعی شدن روندی است که در تمام طول زندگی جریان دارد، چراکه همواره مناسبات جدیدی میان انسان ها شکل می گیرند و نقش های جدید زاده میشوند. در پس هنجارهای هر انسان بالغ تاریخچه ای طولانی نهفته است. اجتماعی شدن در دل رابطه های اجتماعی و طی روندی که انسان ها در محیط های خاص خود تجربه میکنند، تداوم مییابد. انسان در روند اجتماعی شدن شخصیت خود را شکل میدهد، تجربه کسب میکند و شیوه های کاربرد علوم، اطلاعات و تجارب جدید را می آموزد. به دیگر سخن، هویت انسان و همچنین مفاهیم «مرد»، «زن»، «مردانگی» و «زنانگی» در روند اجتماعی شدن شکل می گیرند.
روند اجتماعی شدن به لحاظ نظری شامل دو مرحله است: اجتماعی شدن اولیه و اجتماعی شدن ثانویه.
روند اجتماعی شدن اولیه در دوران کودکی آغاز میشود. کودک در این مرحله اولیه به عضوی از جامعه بدل میشود و بخشی از رشد عقلی او کامل می گردد. در این مرحله، والدین در درجه اول و سایر اطرافیان با شدت کمتر، ارزش ها، هنجارها و رفتارهای خود را به کودک انتقال میدهند. کودک در این مرحله می آموزد که این ارزش ها و هنجارها، در تمامیت خود، طبیعی و تنها طریق درست زندگی هستند. درحالیکه در مرحله ثانویه اجتماعی شدن قرار است برای نقش های جدیدی که مرزبندی مشخص تری دارند، آماده شود. اجتماعی شدن اولیه مهمترین مرحله و سنگ بنای روند اجتماعی شدن است. در این مرحله است که رشد زبان صورت می گیرد و آگاهی از مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه به کودک انتقال می یابد. اما، مرحله ثانویه اجتماعی شدن در نظامی آموزشی شکل می گیرد، که هدف از آن تطبیق دادن انسان ها با هنجارهای جامعه موجود است. در جوامع فئودالی غربی مرحله ثانویه اجتماعی شدن کماکان در خانه و کلیسا صورت میگرفت. در جوامع مدرن مدرسه وظیفه آموزش افراد در مرحله ثانویه اجتماعی شدن را بردوش دارد، درعین حال دوستان، محیطهای اجتماعی و کاری نیز نقش بزرگی در آن ایفا میکنند.
میزان اهمیتی که فرهنگ های مختلف برای مراحل اولیه و ثانویه اجتماعی شدن قائل می شوند، با یکدیگر متفاوت است، مثلا در جامعه ای سنتی مانند ایران اجتماعی شدن اولیه ارزش و اهمیت بالایی در زندگی فرد دارد و ایرانی ها مرحله اول اجتماعی شدن را از خانواده می آموزند و در پناه آن تجربه میکنند. اما به طور کلی تک تک افراد در روند اجتماعی شدن نقش فعالی ایفا می کنند. با وجود آن که هنجارها و ارزش های جامعه در هر فردی به گونه ای رشد می کنند، افراد نیز هم زمان با یادگیری هنجارها، تلاش می کنند هنجارها و ارزش های موجود را مطابق با نیازهای خود تغییر دهند. درواقع، آموخته های فرد در باب مناسبات اجتماعی همواره از فیلتر افراد بسیار نزدیکی می گذرد، که جایگاه پیشاپیش تعیین شدهای در ساختار اجتماعی جامعه دارند. مثلا، تقسیم کار میان زنان و مردان را از منظر تاریخی در نظر بگیرید. زنان مسئولیت اصلی رشد و تربیت کودکان را به عهده دارند. این شکل از تقسیم کار میان والدین تأثیر فراوانی بر نگرش کودکان نسبت به مسئله جنسی دارد. به گونه ای که رفتار با کودکان دختر و پسر، به صرف تفاوت جنسی آنها، شکل متفاوتی به خود میگیرد. در این حال، طبیعی است که کودکان تجارب مختلفی کسب میکنند و خود را با هنجارهایی که با جنسیت آنان پیوند دارد وفق میدهند. هرچند نباید فراموش کرد که کودکان در صورت جابجایی در طبقات مختلف جامعه نگرش های جدیدی نیز می آموزند.
هدف از اجتماعی شدن آن است که افراد در مناسبات و موقعیت های گوناگون حد و مرز آرزوها و واقعیات قابل قبول را فرا گیرند. روند اجتماعی شدن هم به شیوه ی اختیاری اتفاق می افتد و هم فرد به اجبار خود را با جامعه تطبیق میدهد.
روند اجتماعی شدن به عبارتی بازی میان فرد و محیط است و فرد از طریق اجتماعی شدن هنجارها و ارزش های جامعه را می آموزد. این روند در تمام طول زندگی دوام داشته و از طریق انتقال ارزش ها، هنجارها و رفتارها به رشد هویت فردی می انجامد. اجتماعی شدن در همه گروه ها و فرهنگ ها به وقوع می پیوندد، اما اینکه چه ارزش ها و هنجارهایی به فرد انتقال می یابد، به خود این گروه ها و فرهنگ های مختلف بستگی دارد.
مفهوم خانواده
ما از دوران کودکی می آموزیم که چگونه با افراد پیرامون خود ارتباط برقرار کنیم. در دوران زندگی نیز با افراد مختلفی روبرو می شویم که گاه نقش مهمی در زندگی ما ایفا میکنند. درواقع، دنیای روابط اجتماعی را در روند اجتماعی شدن از طریق خانواده می آموزیم. اما مفهوم خانواده دارای تعاریف مختلفی است.
مفهوم خانواده در جوامع مدرن و صنعتی اروپای غربی عبارت است از مادر، پدر و فرزندان. اما در جامعه ای سنتی مانند ایران خانواده دارای مفهوم گسترده تری است و فرزندان متأهل و مجرد، بدون در نظر گرفتن این که آنان در یک مکان زندگی می کنند یا نه، پدر، مادر، مادر بزرگ پدری و مادری، پدر بزرگ پدری و مادری، عمه ها، خاله ها، دایی ها و فرزندان آنها را نیز شامل میشود.
اجتماعی شدن همچنان که قبلا نیز اشاره شد از خانواده آغاز می گردد. در یک جامعه سنتی خانواده مسئولیت امرار معاش را برعهده دارد. پسران وظایف مربوط به امرار معاش خانواده را یاد می گیرند و دختران وظایف مربوط به خانه داری را می آموزند. فرزندان نقشی را که از آنان انتظار می رود فرا میگیرند و در موقعیت های مختلف آن را محقق میسازند.
اجتماعی شدن هرگز به پایان نمی رسد، بلکه در تمام طول زندگی جریان دارد و افراد هویت ساخته شده خود را پی میگیرند. اما با مهاجرت فرد از فرهنگ و اجتماعی که بدان تعلق داشته، چه رخ می دهد و هویت فرد دستخوش چه تغییراتی میگردد؟ در این حالت وقفه ای در تداوم هویت ساخته شده ایجاد می گردد، که نشانگر برخورد هویت قبلی با واقعیتی دیگر است. واقعیت دیگر شامل نقش ها، هنجارها و ارزش های دیگری است که با هویت ساخته شده قبلی تفاوت دارند. محیط جدید و تازه در رشد فکری و هویت انسان ها تأثیر می گذارد و احتمال بروز اختلافات فکری میان فرزند ـ والدین در خانواده های مهاجر بیشتر می شود. فرزندان زبان خارجی را به مراتب راحت تر و سریع تر از والدین خود می آموزند و به این ترتیب نقش هدایت کردن والدین در جامعه مهاجر بر دوش آنان می افتد. حتی فرزندان مترجم والدین خود در ادارات مختلف میشوند. به این ترتیب والدین در جامعه مهاجر در موقعیت پایین تری نسبت به فرزندان خود قرار می گیرند. آشکار است که این وضعیت مشکلات زیادی میان اعضای خانواده می آفریند. به این خاطر که موقعیت والدین به مثابه الگو و تربیت کننده تضعیف می گردد. توانایی ضعیف والدین در آموختن زبان جدید و برقراری رابطه در جامعه مهاجر منجر به از دست رفتن موقعیت و نقش "والدین" می شود. موقعیت والدین در جامعه مهاجر تأثیر بسیار زیادی بر تطبیق یافتن اهداف کودکان با جامعه جدید دارد. اگر این اهداف در تقابل با یکدیگر قرار گیرند، کودکان درگیر مساله صداقت شده و در برابر والدین موضع می گیرند. از طرف دیگر والدین نیز به نوبه خود احساس میکنند که علایق و ارزشهای فرزندان هر چه بیشتر از آنها فاصله گرفته و روابط میان آنها به تدریج از هم می گسلد. این وضعیت به سختگیری و کنترل هر چه بیشتر والدین منجر می شود.
عوامل تأثیرگذار بر روند اجتماعی شدن
در جوامع مدرن هویت کودکان فقط در خانواده ساخته نمی شود، بلکه عوامل دیگری نیز در ساخته شدن هویت فرد و اجتماعی شدن او نقش دارند:
۱ ـ مدرسه
مدرسه، تحصیل و معلمان نقش مهمی در روند آموزش اجتماعی شدن ایفا می کنند. مدرسه هم تکمیل کننده و هم جایگزین خانه است، زیرا کودکان را برای پذیرش نقش هائی در جامعه آماده می کند، که خانواده قادر نیست ملزومات آنها را به کودک بیاموزد. نقش مدرسه در اجتماعی شدن کودک آن است که او را برای به عهده گرفتن مسئولیتی در جامعه، و نه در خانواده، آماده می کند. خانواده کودک را برای به عضویت درآمدن در خانواده و وابستگان، به بیان دیگر برای ورود به محیطی محدود و مشخص، در حد یک شهر آماده میکند، اما مدرسه است که کودک را برای به عضویت درآمدن در گروههای بزرگتر، برای شهروندی در جامعه، آموزش می دهد.
آموزش اجتماعی شدن از طریق مدارس نقش مهمی در ادامه روند اجتماعی شدن افراد و هویت آنان بازی می کند. مدارس کودکان را برای زندگی حرفه ای آماده می سازند. نقش مدارس در تحصیلات دانشگاهی نیز کاملا روشن و آشکار است.
هم چنین، کودک در دوران تحصیل نظم و انضباط کاری را فرا گرفته و خود را با هنجارهای مدرسه وفق می دهد. او یاد می گیرد که جایگاه برتر افرادی غیر از والدین را بپذیرد، به آنان احترام گذارد و از آنان حرف شنوی داشته باشد.
در جامعه ایران، تحصیلات از ارزش های اساسی فرد تلقی میشود و ابزاری مؤثر در دگرگونی موقعیت اجتماعی او به شمار می رود. مدارس در ایران به دو دسته ی دخترانه و پسرانه تقسیم میشوند و مدرسه مختلط وجود ندارد.
روند اجتماعی شدن کودکان مهاجر در دوران تحصیل به چه شکل درمی آید؟
کودکان و نوجوانان مهاجر هریک خاطرات، دانشِ آموخته و پرسش های پیچیده و خاصی را به کشور مقصد به همراه می آورند. تک تک آنان محصول فرهنگ و زبان و عادات جامعه خود هستند و همراه با مفاهیم خودآموخته ای از زمان، مکان، چگونگی رفتار با والدین در خانه، چگونگی رفتار در مدرسه و سایر محیط های بیرون از خانه مهاجرت می کنند. کوله پشتی آنان با یک، یا حتی دو زبان متفاوت، سوابق تحصیلی متفاوت و تجربیات متفاوت پر شده است. وقتی کودکان مهاجر آغاز به تحصیل در کشور مهاجر میکنند، برخلاف هم سالانی که شهروند همان کشور بودهاند، مدرسه را روزن های جدید یا امکانی خارج از خانواده نمی یابند.
کودکان مهاجر برای پیدا کردن جایی برای خود مجبورند پیوسته تلاش کنند. دانش فراگرفته در جامعه خودی، اینجا ارزشی ندارد و کودک مهاجر هنوز آنچه را اینجا ارزش دارد، نیاموخته است. وجه مشترک تمام کودکان مهاجر تلاش آنان برای آغازی نوین است. آنها، ترسیده و کنجکاو در جامعه جدیدی که به آن پا گذاشته اند، رها می شوند. در مدرسه از آنان انتظار می رود زبانی را که هنوز نیاموخته اند، بفهمند، دوستان جدید پیدا کنند و برای ساختن آینده خود آنچه را که بزرگ سالان تعیین می کنند، بیاموزند.
اولین مساله ی یک مهاجر ناشناس بودن او در میان شهروندان آن کشور است. مصداق های این مفهوم را میتوان در ناتوانی در فهم زبان کشور مهاجر، ناآشنایی با هنجارها، واکنشها و قوانین تازه، گم گشتگی، عدم درک متقابل و به عبارت دیگر به حاشیه رانده شدن در کشور مهاجر مشاهده کرد.
کودکان مهاجر از همان آغاز باید قوانین، هنجارها و ارزش هایی را بیاموزند که در بعضی موارد حتی در تضاد با فرهنگ آموخته در جامعه خودشان است. آنها باید بکوشند تا توازنی میان آموزش های قبلی و تمام امور «جدید» برقرار کنند. کودکان مهاجر حتی در مواردی مجبور می شوند آموخته ها، ارزش ها و هنجارهای گذشته را به کل کنار بگذارند، تا بتوانند در جامعه «جدید» موفقیتی به دست آورند. آشکار است که این روند خالی از درد و هزینه نیست. حتی گاهی اتفاق می افتد که این کودکان برای کسب موقعیت در جامعه «جدید» مجبور می شوند ارتباط خود با والدین را نیز کم و یا قطع کنند. این اختلافات بالاجبار بروز میکنند و گریزی از مواجهه با آنها نیست.
درک و همدلی، برخورد مناسب و پذیرش کودکان از سوی کشور مهاجرپذیر اهمیتی اساسی در هویت و رشد کودکان مهاجر دارد.
۲ ـ دوستان
عامل دیگری غیر از خانواده، که نقش مهمی در روند اجتماعی شدن کودک ایفا میکند، گروه دوستان است. نقش دوستان در روند اجتماعی شدن افرادی که در جوامع مدرن صنعتی زندگی میکنند، از درجه بالایی از اهمیت برخوردار است. به طور کلی در هر جامعه ای که خانواده قادر به تحکیم موقعیت اجتماعی کودکان نباشد، نقش دوستان پررنگ تر می شود. عموما نقش خانواده در اجتماعی شدن کودکان هم زمان با ورود آنان به مرحله تحصیل کمرنگ میشود. تعجب آور نیست که کودکان در دوران تحصیل بیشتر با دوستان خود وقت می گذرانند تا با خانواده. مشخص است که به همین سبب تأثیر دوستان در روند اجتماعی شدن کودکان افزایش مییابد. کودکانی که با خانواده و ارزش ها و هنجارهای آن احساس تضاد کنند، در روند اجتماعی شدن خود آمادگی بیشتری برای پذیرش هنجارها و ارزش های دوستان پیدا میکنند.
باور غالب این است که نقش دوستان و ارزش ها و هنجارهای آنان قطب مخالف هنجارها و ارزش هایی است که از سوی مدرسه و والدین آموزش داده می شوند.
نقش دوستان در سنین نوجوانی به مراتب دارای اهمیت بالاتری است. زیرا کودکان دقیقا در این سنین رفته رفته میان خود و خانواده جدایی و فاصله میاندازند. برای آنان معاشرت با دوستان همسال و رابطه برقرار کردن با آنان به امری به مراتب آسان تر از ارتباط با خانواده بدل می شود.
نقش دوستان در روند اجتماعی شدن کودکان:
کودکان مهاجر پس از مهاجرت خود را ناگهان در دل دنیا می یابند. آنها در محیط خانه و در کنار خانواده، خود را ایرانی می شناسند، اما در جامعه، در محیط مدرسه و در محیط کار خود را با هویت جامعه مهاجر (سوئدی، آلمانی، آمریکایی و...) تعریف می کنند.
مناسبات و روابط آنان در محیط خانواده درست مطابق با مناسباتی است که در ایران برقرار بوده، اما بیرون از خانه نقش دیگری بازی میکنند، که برای خانواده به تمامی جدید و غریب است. هرگاه خانواده و والدین جایگاه و موقعیت خود را در جامعه غریب و جدید مهاجر نیابند، مشخص است که کودکان بیشتر و بیشتر تحت تأثیر دوستان قرار می گیرند.
درحالی که والدین در تلاش برای تطبیق یافتن به دنبال ارتباط با انجمن های مختلف ایرانی میروند، کودکان به دوستان خود جامه ایده آل می پوشانند.
جامعه جدید براحتی قادر است کودکان مهاجر را به خود جذب کند؛ زیرا کودکان تمایل دارند به فرهنگ غالب جامعه تعلق یابند. دسته ای از کودکان تعلق به دوستان سوئدی را ترجیح می دهند و دسته ای دیگر دوستانی با فرهنگ های مختلف از تمام دنیا را انتخاب می کنند. این گروه دوم همواره میان فرهنگ های مختلف ترکی، عربی، لاتین و سوئدی حرکت میکنند. فرهنگ حاکم در این گروه فرهنگی خاص از فرهنگ های متنوع تغذیه می شود.
نقش رسانه ها
تأثیر پذیری کودکان از رسانهها خصلتی ارثی نیست، بلکه امری اکتسابی است. این شکل از تأثیرپذیری از همان دوران کودکی آغاز میشود، دگرگونی می پذیرد و ارتقا مییابد.
محیط خانواده نقش بزرگی در آموختن چگونگی استفاده از وسایل ارتباط جمعی دارد. کودکان در محیط خانواده یاد می گیرند که تلویزیون و ویدئو تماشا کنند، کتاب بخوانند یا موزیک گوش دهند. دوستان، مدرسه و خانواده به مرور زمان عادت استفاده از رسانه را در کودک شکل می دهند. رسانه ها نیز همراه با والدین، مدرسه و دوستان نقش اجتماعی کردن افراد را بر عهده دارند. رسانه ها واقعیات، دانش، ارزش ها و عقاید، چگونگی برخورد و شیوه های واکنش نشان دادن را به افراد می آموزند.
اوقاتی که افراد مختلف صرف استفاده از وسایل ارتباط جمعی میکنند، بسته به میل و علاقه یا عوامل دیگر تغییر میکند. میزان تأثیرگداری رسانه در شکل گیری دانش و رفتار افراد همواره بحثی داغ بوده است.
عده ای بر این باورند که رسانه تأثیر ناچیزی در شکل گیری نحوه برخورد، شیوه رفتار و دانش افراد دارد. اما برخی دیگر معتقدند که رسانه ها نقش بزرگی در روند اجتماعی شدن افراد بازی می کنند، که تحقیقات و تجربیات فراوان و صحبت با کودکان و نوجوانان به روشنی بر این ادعا صحه می گذارند.
تصویر کودکان مهاجر در رسانه ها
کودکان مهاجر و به طورکلی مهاجران، آنگاه که خود را در مرز اختلاف با فرهنگ کشور مقصد می یابند، موضوع هیجان انگیزی برای رسانه ها به شمار میروند.
این اختلافات و مباحث پیرامون آن به ایجاد فضای «ما» و «آنها» کمک بسیاری میکنند. به طور کلی قرار است که خبرنگاران تصویر منفی از مهاجران القا نکنند و پیش داوری های غلط را رواج ندهند. اما این امر چندان مطابق با واقع نیست. در واقع رسانه ها با پخش تصویر نادرستی از علت مهاجرت در جامعه، مهاجران را طرد میکنند.
مفهوم هویت
اجتماعی شدن در دل محیط اجتماعی که افراد در آن بسر می برند، صورت می گیرد و هر فرد با کسب تجربه و کنش در آن محیط و فراگیری دانش جدید، به آنکه هست بدل شده و هویت یافته است. به عبارتی اجتماعی شدن روندی اجتماعی است که هویت شخص را میسازد.
مفهوم هویت به طور کلی آن است که شخص خود را در مقام آنچه ادعایش را دارد، تثبیت کند.
هویت به مثابه خودشناسی فرد در رابطه ای جمعی است. به عبارتی هویت پاسخی است به "من چه کسی هستم؟ چه موقعیتی در جامعه دارم؟ ارزش من نسبت به دیگران در جامعه چگونه است؟" پرسش "من چه کسی هستم؟ را می توان به این ترتیب تکمیل کرد که «من در برابر دیگران چه کسی هستم؟».
هویت را می توان از دو نظرگاه تعریف کرد: یکی این که من به عنوان شخص چه تصویر و تصوری از خود دارم و دیگری این که دیگران چه تصویر و تصوری از من دارند؟
رشد هویت در بازی میان این دو نظرگاه کامل میشود و ارتقا مییابد.
هر کودکی خود باید به جواب این سوال برسد که با اتکا به آموخته های دوران کودکی چه سمت و سوئی را انتخاب کند تا قادر باشد در سنین بالاتر هویت خود را شکل دهد. کودکان باید خود کشف کنند که چه تصویر و تصوری از خود دارند و چه تصویر و انتظاراتی دیگران از آنها دارند. از یک سو باید «خود» بود و متفاوت از دیگران، باید در جمعی از افراد مختلف با مشخصه های خاص «خود» حضور یافت، اما از سوی دیگر باید به محیطی بزرگتر، به واحدی بزرگتر نیز تعلق داشت تا بتوان تفاوت خود با واحدهای دیگر را درک کرد.
هویت، از این منظر، به معنای تعلق داشتن به یک گروه یا یک سنت است. احساس اشتراک هویتی در یک گروه به رابطه گروه با فرد بستگی دارد. هویت دارای بخش های مختلفی است، مانند: هویت بدنی، هویت جنسی، هویت ایدئولوژیک، هویت اجتماعی، هویت روانی، هویت حرفه ای. کودکان مجبورند که روزی هویت و جایگاه خود را در تمام این بخش ها پیدا کنند.
مهاجران، از کودک تا بزرگسال، با هویتی آمیخته با شیوه و سبک زندگی شان، هویتی که هرگز نیازی به چون و چرا کردن در آن نداشته اند، وارد کشور مهاجر می شوند. هویتی که از فرهنگ، زبان، طرز و نحوه خاص رفتار، هنجارها و ارزش های کشور خود آنان نشأت گرفته است. در کشور مهاجر آنان با فرهنگی دیگر، زبانی دیگر، نحوه رفتاری دیگر و ارزش هایی دیگر برخورد می کنند، که ممکن است در برخی موارد اختلاف میان این عوامل بسیار شدید باشد.
هویتی که نیمی در کشور مبدا و نیمی در کشور مهاجر رشد یافته، آفریننده اختلافاتی است میان دو دنیای متضاد. دنیای قدیمی که دیگر فرد تعلقی به آن حس نمی کند و دنیای جدیدی که هنوز به آن راه نیافته است. مقایسه دو دنیا و دو ارزش می تواند سالهای سال به طول انجامد. مقایسه دو دنیا اغلب پشیمانی و حتی در مواردی احساس «بی ریشه» بودن و یا احساس «از دست دادن هویت» را به بار می آورد. هانس گوردون[iv] و لنارت گروسین[v] در کتاب خود تحت عنوان "هویت دو گانه"‪ [vi]
واژه «دو هویتی» را به کار می برند. من تصور می کنم که این واژه را درخصوص مهاجران نیز میتوان به کار برد.
این دو کارشناس و محقق این پرسش را مطرح می کنند که آیا می توان فردی اهل ایران را که خود را ایرانی نمی داند، ایرانی خطاب کرد؟ و آیا شخصی را که مادری خارجی و پدری ایرانی دارد، اما خود را ایرانی احساس می کند، می توان ایرانی خواند.
طبق نظر این دو محقق اگر شخص خود را ایرانی احساس کند و خود را در فرهنگ ایرانی بشناسد، می توان او را ایرانی خطاب کرد. آنها معتقدند چگونگی کسب هویت ایرانی در درجه ی دوم اهمیت است.
هویت امری ابدی و تغییرناپذیر نیست. هویت در تمام روند اجتماعی شدن به کندی جریان دارد، محک می خورد، عرضه می شود و دگرگونی می پذیرد.

[i] Wiwi samuelsson

[ii] Det finns gränser;1993

[iii] socialisation

[iv] Hans gordon

[v] Lenart Grosin

[vi] Den dubbla identiten, 1976

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی