۱۳۸۵-۰۷-۰۷

زوال رسم های ترکمنی!

اورمان

 
          

 
چند هفته پیش عید قربان راکه یکی از مهمترین اعیاد ترکمن هاست تجلیل کردیم. در ایام عید قربان یکی از سنت ها و رسوم بسیار انسانی، دید و بازدید ها و تجدید دیدار با نزدیکان، دوستان و اقوام است.بسیاری از کدورت ها و قهر کردن ها در این روزها جای خود را به گذشت و آشتی داده و میثاق دوستی تجدید می یابد.اما در آستانه عید قربان امسال (1387)اوضاع به روال همیشگی نبود.از دید و بازدیدهای آنچنانی خبری نبود؛ فروکش کردن این پدیده به عنوان یکی از رسوم اجتماعی ما هر سال نسبت به سال قبل خود کاملا مشهود است.معدودی از روشنفکران ترکمن نیز نسبت به این موضوع  در رسانه ها اشاراتی کردند و از محو و زوال این هنجار اجتماعی در میان ترکمن ها خبر دادند.نویسندگان این گزارش ها بخشا به عنوان درد دل به این مسئله پرداخته اند و بخشا دلایل چنین وضعیتی را در عوامل اقتصادی نظیر گرانی، تورم و خشکسالی جستجو کرده بودند. به نظر می رسد فرو ریختن رسوم و زوال هنجارهای سنتی و جایگزینی آن ها با نرم های ناهنجار محدود به مثال مورد اشاره ما نیست و عرصه های متعدد اجتماعی را دربر می گیرد. در عین حال ابعاد این تغییرات  به بخش کوچکی از جامعه ترکمن صحرا محدود نمی شود.

چرا جامعه ترکمن ها در حال از دست دادن بسیاری از سنن، رسوم و هنجارهای خود است؟ چرا روابط افراد در سمت و سوی تهی شدن از مضمون انسانی سیر می کند؟ علت این پدیده چیست؟

همانطور که اشاره شد ما نه تنها شاهد فرو کش کردن دید و باز دیدها و تجدید دیدارها دراین ایام مهم و از این طریق تضعیف روحیه و مناسبات اجتماعی هستیم، بلکه می بینیم که در کلیه عرصه های اجتماعی روابط ناهنجاری یا مسلط شده اند و یا در حال مسلط شدن هستند.یک نمونه در این راستا می توان به "یاور"یکی از هنجارهای پسندیده ترکمنی اشاره کرد که بر اساس آن اگر کسی نیاز به کمک داشت با همیاری و مساعدت جمعی به حل مشکل او کمک می شد. اما امروزه "یاور" ترکمنی منسوخ شده است. یک نمونه دیگر، دعوا بر سر ارث و میراث است که برادر به خواهر رحم نمی کند، فرزندان به والدین و الی آخر. در واقع پول تنها معیار زندگی شده است.

در جامعه امروزی ترکمن صحرا، هرکسی برای خود دایره بسته ای ایجاد کرده که محتوای این دایره، نیازها، منافع و مصالح آنی و فوری شخصی را دربر می گیرد. تمام تلاش شخص در همین حوزه و برای تحقق این نیازها خلاصه می شود. این دایره تمام دنیای شخص را تشکیل می دهد و او در این دنیای خود غرق می شود. دنیای او کاملا شخصی شده و ارتباط اجتماعی در آن جای مهمی ندارد. شاید این غرق شدگی در دنیای خود را بتوان "درخود بودگی"نامید. انسانی که در خودش اسیر است و فاقد هویت فردی و اجتماعی است.

شاید برخی "درخود بودگی"را گسستن از سنت و پیشرفت به جلو و مترادف "فرد گرایی"تعبیر نمایند.با این تعبیر نمی توان چندان موافق بود چون جامعه ما هنوز نتوانسته است از ساختار سنتی عبور کرده و به جامعه مدرن، متمدن و متجدد پا گذارد. از این رو مترادف خواندن "خود گرایی" با فردگرایی چندان درست به نظر نمی رسد. چرا که فردگرایی معاصر محصول شرایطی است که به دنبال انقلاب صنعتی و گسترش مناسبات سرمایه داری در کشورهای غربی شکل گرفت.با مسلط شدن مناسبات سرمایه داری در این جوامع مقوله رابطه فرد و جامعه از کلیه زوایا مورد کنکاش و پرسش قرار گرفت که نتیجه آن پیدایش و تدوین آموزه لیبرالیسم و فردگرایی بود.بواقع لیبرلیسم و فردگرایی محصول عصر روشنگری در جوامع مدنی غربی است. اما جامعه ما هنوز فرسنگ ها از جامعه مدنی مورد نظر به دور است. مشخصه های اصلی جامعه مدنی وجود امنیت، ثبات و قانون و برابری همه در برابر قانون در جامعه است و سیستم جامعه مدنی از حقوق فرد از طریق اعمال قانون و از طریق نهادهای اجتماعی به طور همه جانبه دفاع کرده و آن را تضمین می نماید.

اما در کشور ما از ثبات و امنیت خبری نیست.نتیجه بی ثباتی و ناامنی بوجود آمدن ترس و وحشت در افراد جامعه است. این ترس هر لحظه مثل شمشیر داموکلس بر سر افراد سایه افکنده، در طول سه دهه اخیر موفق شده است که آن ها را مجبور به عادت نماید. درجامعه ما قانون فقط روی کاغذ است و هر آخوند حکومتی، پاسدار و بسیجی خودش را عین قانون می داند و هر لحظه که اراده نمایند به خانه و کاشانه، محل و دفتر کار مردم می ریزند، به حریم خصوصی افراد تجاوز می کنند، و مردم هیچ پناه و مرجعی ندارند که به آن مراجعه نمایند و از آن بخواهند که در مقابل این تجاوزات آشکار ایستادگی کند. در نتیجه افراد برای حفظ خود و دارایی خود  ناگزیر از توسل به دروغ و تزویر می شوند و هر لحظه به رنگی درمیآیند که ولایت فقیه می خواهد. اطاعت از ولایت فقیه و اعوان وانصار او امکان بقا را بیشتر می کند و زمینه بهره مندی های فردی از امکانات را میسر می سازد. نمونه بارز در این مورد را می توان در پوشش زنان ایرانی مشاهده کرد، در خانه یک شکل، در کار و مدرسه شکلی دیگر، در بازار و محله فرمی دیگر والی آخر.رعایت قواعد اجباری پوشش زنان امروز به یک عادت "طبیعی" تبدیل شده است.  

ترس مداومی که به عادت درآید به بی اعتنایی و انفعال در حوزه اجتماعی می انجامد. و آدم، بی خیال همه چیز می شود.ازنظر روانشناسی انفعال ریشه در ناامیدی و یأس دارد. چنین فردی در دایره خود ساخته اش محصور می ماند و در تأمین امور روزمره خود غرق می شود و از امور اجتماعی که مربوط به حوزه عمومی است باز می ماند.

۱۳۸۵-۰۶-۳۰

اوقو گه رگ خاط گه ر گ تورکمنچه مکتب گه ر گ

علیرغم مصوبات قانون اساسی و مندرجات آن در بندهای 15 و19 در مورد آموزش، کاربرد زبانهای ملل غیر فارس وبرابری حقوق صرف نظر از نژاد و زبان، جمهوری اسلامی فقاهتی و شیعه همچنان نه تنها غیر شیعیان بلکه ملتهای شیعه ولی غیر فارس زبان را نیز از آموزش به زبان مادری محروم کرده است

۱۳۸۵-۰۶-۲۸

درباره‌ی میلان کوندرا

میلان کوندرا نویسنده‌ای بی‌هنگام است و چارچوب‌ناپذیر و بیش‌تر از همه‌ی نویسندگان معاصر و مانند اکثر نخبگان ادبیات داستانی معاصر جهان، امروزین است و فرزند زمان خودش

هر دو قهرمان داستان(جهالت) پس از بازگشت متوجه می‌شوند که جهل ناشی از نبودن بین هم‌وطنان همانند دردی آن‌ها را وادار به ترک وطن می‌کند. آن‌ها متوجه می‌شوند که مدت‌هاست که مرده‌اند و حتی زبان و فرهنگ دوستان و هموطنان قدیمی برایشان دور و ناآشناست. مهاجرت آن‌ها را از ریشه دور کرده است و حافظه یاری‌شان نمی‌دهد.
«جهالت» پیوسته در حال پرسیدن این سؤال است: آیا بازگشت به وطن تنها راه حل غلبه بر نوستالژی غم‌انگیز غربت است؟

۱۳۸۵-۰۶-۱۵

كدام حق؟ كدام مسؤوليت؟

پريسا كاكايي
ازكوچه–پس‌كوچه‌هاي شهر كه مي‌گذري، ساختمان‌هاي خاكستري سر به فلك كشيده و بي‌قواره، با
نقش‌هاي بي‌نقش، درست زماني كه روز تمام شده و تاريكي شب همه‌جا سرك مي‌كشد، آدم را به‌ياد شهر لندنِ داستان‌هاي چارلز ديكنز مي‌اندازد؛ با همان هويت اما از نوع امروزي. ماشين‌هاي درهم و برهم با رانندگاني كه معلوم نيست از كدام قانون تبعيت مي‌كنند، اتوبان‌هاي عريض با پل‌هاي عابر پياده دور از دسترس، كه ترجيح مي‌دهي توانايي‌ات را در دو و ميداني و پرش از مانع بسنجي و زندگي‌ات را كف دستت بگيري، فقط براي اين‌كه اين اندك فاصله را طي‌كني تا به خانه‌ات برسي. وقتي هم سعي مي‌كني از خط عابر پياده رد شوي، موتورسواري با سرعت به‌طرفت مي‌آيد و با يك فحش آبدار درست از جلوي نوك كفشت رد مي‌شود، آن‌قدر نزديك كه با خودت فكر مي‌كني، شايد خود مرگ فحاشي مي‌كرد. گاهي داستان به همين‌جا هم ختم نمي‌شود و مجبوري با جسم و رواني خسته از كار، براي خريدي مختصر سر قيمت‌هاي دل‌بخواهي فروشندگان، با آن‌ها چانه بزني، يا به مغازه‌دار محل بگويي موتورت را از پياده‌رو بردار كه مردم بتواند عبور و مرور كنند، يا به سبزي‌فروش بگويي پدرجان! آشغال‌هاي سبزي يا ميوه‌هاي گنديده را داخل جوي آب نريز كه هم محل را بو بردارد و هم جوي، آبگير شود. به خانه هم كه مي‌رسي، مي‌بيني همسايه‌ي سه پلاك بالاتر، آهسته‌آهسته به‌طرف خانه‌ات مي‌آيد، زباله‌ها را جلوي منزلت گذاشته، فرار را بر قرار ترجيح مي‌دهد. در را پشت سرت مي‌بندي همين كه مي‌خواهي يك نفس عميق بكشي، صداي خواننده‌ي مشهور لوس‌آنجلسي را مي‌شنوي، انگار كنسرت زنده‌اي را در بالاي پشت بام اجرا مي‌كند، صدايش در تمام خانه منعكس مي‌شود. با شانه‌هاي افتاده، مثل كسي كه چاره‌اي ندارد جز سازگاري با شرايط موجود، كسي كه نمي‌تواند با تمام دنيا بر سر آن‌چه حقش محسوب مي‌شود، بحث‌كند، پله‌ها را بالا مي‌روي و بارها و بارها از خودت مي‌پرسي من به‌عنوان يك انسان چه حقي دارم؟ امنيت رواني‌ام را از كجا بايد طلب‌كنم؟ ‌ ‌بارها شنيده‌ايم حقوق شهروندي، از جمله مضامين حقوق‌بشر است كه ظاهراً قرار است آرامش مردم را تأمين‌كند تا آدم‌ها با كشف استعدادهاي‌شان به آن خودشكوفايي شايسته‌ي موجودي به نام انسان، دست يابند. اما وقتي از مردم كه موضوع اين حقوق هستند مي‌پرسيم آيا مي‌دانيد حقوق شهروندي كدامند؟ ما در مقابل اين حقوق چه وظايفي داريم؟ يا اساساً شهروند كيست؟ پاسخ كامل و راضي‌كننده‌اي نمي‌شنويم. اطلاع شهروندان از حقوق‌شان اطلاعاتي كلي و نه جزيي‌ست و تنها عده‌ي معدودي نسبت به موضوع اشراف كامل دارند. بعضي‌ها هم كه اصلاً در تعريف خود شهروند در مي‌مانند. مثلاً وقتي از پسر جواني كه فوق‌ديپلم دارد و صاحب كافي‌نت در منطقه‌ي‌خوبي از شهر است پرسيدم مي‌دانيد حقوق شهروندي چيست، پاسخ داد من حتي تعريف درست شهروند را هم نمي‌دانم.آقاي 38 ساله‌اي كه كارشناس ارشد است و مديريت برنامه‌ريزي و كنترل پروژه‌هاي يك شركت معروف را برعهده دارد، معتقد است: "درمورد حقوق شهروندي تنها در حكومت‌هاي دموكراتيك مي‌شود صحبت‌كرد چرا كه در كشورهاي غيردموكراتيك تعريف كلمه‌ي حقوق در اختيار صاحبان قدرت است." او شهروند را فردي مي‌داند كه در كشور خود از حقوق مدني و سياسي برخوردار است. به اعتقاد وي، "حقوق شهروندي به دو دسته‌ي مدني و سياسي تقسيم مي‌شود. حقوق مدني هر شهروند تابع قوانين مدني موضوعه در كشور متبوع وي مي‌باشد از جمله: حقوق مربوط به كار، ازدواج و ارث. حقوق سياسي شهروند و چارچوب و حدود مشاركت افراد در سياست مثل قوانين نامزدي و شركت در انتخابات نيز از طريق قانون‌اساسي تعريف مي‌شود."پسر دانشجوي 21 ساله‌ي شاغلي هم مي‌گويد: "به‌نظر من شهروند به شخصي گفته مي‌شود كه از لحاظ قانوني براي زندگي در كشوري پذيرفتهشده است و حقوق شهروندي نيز مجموعه حقوقي است كه اجتماع بر هر شهروند و هر شهروند نسبت به شهروند ديگر برعهده دارد. به‌عنوان مثال؛ حق انتخاب نوع پوشش، آزادي در انتخاب يا عدم انتخاب مذهب، برخورداري از امنيت اجتماعي، آگاهي از حقوق شهروندي، صداقت دولت‌مردان و حكومت، در اختيار داشتن عادلانه‌ي امكانات رفاهي و آموزشي و برخورداري از عدالت اجتماعي."به اعتقاد جوان 24 ساله‌ي ديپلمه‌اي نيز كه در زمينه‌ي عرضه‌ي محصولات فرهنگي كار مي‌كند: "به شخصي كه در تبعيت يك كشور زندگي‌كند و مطيع قوانين آن باشد شهروند مي‌گويند؛ و حقوق شهروندي، حقوقي ‌است كه از طرف دولت وضع مي‌شود و هدف از آن، حفاظت از يك شهروند در برابر ناهنجاري‌هاي اجتماعي و بالعكس است؛ مثل حق زندگي، كار و تفريح."از ميدان انقلاب كه رد مي‌شوي، معمولاً زير پل عابر پياده، يك بيمار رواني، درحالي ‌كه حركات عجيب و غريبي مي‌كند، با لباسي مندرس و صورتي كثيف، چيزهاي درهم و برهمي مي‌گويد كه انگار حكايت از روزگاري ناگفته دارد. درست مثل آدم‌هايي كه جسم بي‌جانشان بالاي چوبه‌ي دار تاب مي‌خورد و از اگرهايي حرف مي‌زنند كه اگر داشتند ديگر آن‌جا نبودند. دكتر مهديس كامكار، روان‌پزشك، پژوهشگر آسيب‌هاي اجتماعي و فعال حقوق زنان، در رابطه با تاثير رعايت حقوق شهروندي در تأمين امنيت رواني و ايجاد بهداشت رواني شهروندان مي‌گويد: "به‌لحاظ ديدگاه يا رويكرد روان‌شناسي اجتماعي، حقوق شهروندي با فرضيه‌ي عرضه و تقاضاي اجتماعي مرتبط مي‌گردد. طبق اين فرضيه‌، هر انساني به‌عنوان عضوي از جامعه، خدماتي ارايه مي‌دهد و حق و حقوقي را نيز تقاضا دارد. در شرايطي كه جامعه به‌صورت مدني يا شهروندي‌ست يعني همه‌ي اعضاي جامعه متعلق به شبكه‌ي اجتماعي، شهري (مدني) هستند، افراد به‌لحاظ اخلاقي يا انساني، عرفي، شرعي و قانوني، داراي حقوق لازم‌الاجرايي از سوي مسؤولان گرداننده‌ي جامعه‌ي مدني مي‌باشند و درصورتي كه حقوق خود يا ساير شهروندان را كه به‌تصويب رسيده است رعايت نكنند، تقاضاي احقاق حق نداشته و مرتكب قانون‌شكني شده‌اند. در‌صورت اجراي برابر و يكسان به‌لحاظ حقوق مدني، افراد متعلق به جامعه، داراي احساس هويت اجتماعي همسان و يكنواخت با ديگران و در‌عين‌حال متمايز در طول زمان و مكان به‌دليل تفاوت انسان‌ها از نظر هويت فردي مي‌شوند. اين شرايط متعادل و منطقي، موجب احساس تعلق به جامعه، احساس امنيت رواني، سلامتي روحي و سلامت هويت فردي، اجتماعي و ملي مي‌شود. تبعيض حقوق شهروندي، صدمات جبران ناپذيري در هر سه شكل هويت به اعضاي جامعه به‌عنوان شهروند وارد مي‌سازد و موجب احساس دل‌سردي، ناكامي، يأس، درماندگي، احساس طرد، بيگانگي، خشم، اعتراض و حتي بزه‌كاري و تبه‌كاري مي‌شود."از منطقه‌ي ارامنه كه مي‌گذرم، به‌نظرم مي‌رسد اقليت‌ها هم بايد حرف‌هاي زيادي از حقوق شهروندي رعايت‌نشده‌شان داشته باشند. از يك خانم اقليت كه سؤال مي‌كنم، پاسخ مي‌دهد: "اعتراض من به عدم اجراي حقوق شهروندي به‌عنوان يك اقليت نيست، بلكه در جايگاه زن است كه هيچ امنيت جسمي و رواني در اين جامعه ندارد و كوچك‌ترين حقوقش رعايت نمي‌شود." با صحبت‌هاي او، پرسش هميشگي‌ام دوباره زنده مي‌شود؛ حقوق شهروندي براي چه قشر و چه جنسيتي از جامعه وجه قانوني دارد؟ زناني كه بايد براي مسكن يا اشتغال كه از حقوق اوليه‌ي شهروندي است، از شخصي ديگر اجازه بگيرند، چه‌گونه مي‌توانند به عزت نفس دست‌يابند؟محسن مالجو، كارشناس ارشد مطالعات زنان، در همين رابطه مي‌گويد: "بنياد شهروندي برمبناي برخورداري از مجموعه حقوق مدني، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و به‌خصوص جنسيتي و فرهنگي است. شهروندي بيش‌تر يك موقعيت گروهي است كه با تأكيد بر حقوق انساني و فردي، در صدد تبيين حقوق و تكاليف دوسويه‌ي افراد و نهادهاي سياسي از طريق مشاركت و تقويت جامعه‌ي مدني است. شهروندي از يك‌سو تابع آگاهي و شناخت در امور مختلف، تجارب، مهارت‌ها، وضعيت رفاهي، خصيصه‌هاي فردي و حضور در عرصه‌هاي عمومي است و از سوي ديگر نيازمند منابع و فرصت‌ها و بسترهاي اجتماعي مناسب است كه به‌نظرم شايد با توجه به وضعيت كنوني، زنان داراي شانس كم‌تري نسبت به مردان براي شهروندشدن هستند. حقوق شهروندي اصطلاح جديدي است كه اخيراً وارد ادبيات حقوقي كشور ما شده است و آن را بر سه اصل حقوق مدني، سياسي و اجتماعي تقسيم مي‌كنم. آزادي عملكرد فردي، آزادي‌هاي شخصي –مثل حق حيات، امنيت وآزادي تن، آزادي و مصونيت مسكن، مصونيت مكاتبات، مكالمات و مخابرات و اسرار شخصي، حق دفاع در دادگاه–؛ آزادي انديشه و فكر –مانند آزادي عقيده، آزادي بيان، آزادي اخبار و اطلاعات، آزادي مطبوعات، آزادي آموزش و آزادي سياسي–؛ آزادي اقتصادي و اجتماعي كه عمدتاً شامل آزادي مالكيت، آزادي بازرگاني و صنعتي و آزادي كار و حق برخورداري و استفاده از امكانات و منافع ملي در شرايط مساوي و برابر و بدون تبعيض است. در تمام موارد فوق در قانون به‌سختي مي‌توان زنان را شهروند محسوب‌كرد."دكتر كامكار نيز، درمورد حقوق شهروندي زنان خياباني معتقد است: "از آن‌جايي‌كه روسپي‌گري پديده‌اي نابه‌هنجار و معضل يا آسيبي اجتماعي تاريخي در تمامي جوامع شهروندي و اجتماعات انساني بوده است و هنوز راه‌حل مناسب جامع، مانع، فراگير و رويكرد جامع‌نگر و اجتماع‌مدار به‌لحاظ زيستي– رواني – اجتماعي براي اين پديده‌ي اجتماعي يافتنشدهاست و هنوز هيچ راه‌كار قاطعي (غيرقانوني تلقي‌كردن، جرم‌زدايي، يا قانوني‌سازي اين آسيب اجتماعي) جواب فراگير و جامع‌گري در بر نداشته است، در جامعه‌ي شهروندي ايران نيز كم‌وبيش به‌صورت مخفي يا با اغماض و انكار با اين آسيب اجتماعي برخورد مي‌شود، بنابراين افرادي كه به اين عمل به‌عنوان منبع درآمد مبادرت مي‌ورزند، در‌واقع شغلي غير‌قانوني و غيراخلاقي دارا مي‌باشند و باز به‌دليل فرضيه‌ي مبادلات اجتماعي، از نظر اخلاقي، عرفي، شرعي و قانوني به‌دليل نوع نگرش جامعه به شغل تن‌فروشي، از ديدگاه مسؤولان قضايي و انتظامي جامعه‌ي مدني، خدمات قابل‌قبولي انجام نمي‌دهند. بنابراين به‌دليل به‌رسميت شناخته‌نشدن شغل و پيشه‌ي آن‌ها و عدم وجود صنف و سنديكا و سازمان و ... از كوچك‌ترين حقوق شهروندي (خدمات رفاهي، خدمات درماني، خدمات بيمه، بازنشستگي، از كارافتادگي، تأمين مسكن، غذا، دارو و ساير خدمات اوليه) محروم مي‌باشند. اغماض يا ناديده‌گرفتن حقوق شهروندي اين افراد عضو جامعه‌ي مدني، پاك‌كردن صورت‌مسأله و زيرزميني ساختن آب‌هاي آلوده‌ي ناشي از اين پيامد مي‌باشد، دير يا زود اين شبكه‌ي مخفي زيرزميني مانند سفره‌ي آب‌هاي زيرزميني گسترده شده و به‌سطح زمين جامعه‌ي شهروندي سرايت مي‌يابد و مانند آلودگي‌هاي مسري ديگر، تبعات شهروندي گسترده و فراگيري از نظر ساير موارد جرم، جنايت، بزه‌كاري و تبه‌كاري را به‌صورت يك شبكه در بر مي‌گيرد؛ چرا كه حداقل نيازهاي حياتي انسان‌هاي قرباني اين شبكه‌ي بي‌رحم، سيكل يا چرخه‌ي معيوب، مورد اغماض يا سركوب قرار مي‌گيرد. به حاشيه راندن آسيب‌هاي اجتماعي، حيات جامعه‌ي مدني را در معرض آسيب‌هاي جدي و جبران‌ناپذير به‌لحاظ انساني، اجتماعي، ملي و جهاني قرار مي‌دهد."از دنياي جنس دوم خارج مي‌شوم و گزارش را با مرد كتاب‌فروش 45ساله‌اي ادامه مي‌دهم؛ به‌نظر او "شهروند كسي است كه به حقوق سياسي، اجتماعي و فردي خود و ساير همشهري‌هايش آگاهي درخور و ضروري و حداقل را دارد و در تحقق حاكميت بر سرنوشت خود، حق خود مي‌داند كه با ساير شهروندان در سازمان‌ها و نهادهاي مربوط به فعاليت‌هاي هدفمند و تعريف‌شده در جهت ساماندهي امور مربوط به زندگي‌اش مشاركت داشته باشد و تدوين قوانين و نظارت بر حسن اجراي آن‌ها را چه به‌طور مستقيم يا غيرمستقيم برعهده داشته باشد. در تحليل نهايي، حق شهروندان است كه از وظايف دولت كه اجراي امور شهر را از طريق مؤسسات و سازمان‌ها به‌عهده دارد كاسته و خود امور مربوط به خود و ديگر شهروندان را در اصناف و حِرَف مختلف، اداره و مديريت نموده و حق برخورد فكري و فرهنگي با عوامل و موانع مزاحم را داشته و بتوانند نظرات خود را بدون سانسور و محدوديت، آزادانه ارايه‌كنند."اما ظاهراً در اين اجتماع شلوغ خواسته‌هاي ابتدايي‌تري هم هست. انگار هستند كساني كه هنوز در پي نانند و مشاركت سياسي و آزادي انتخاب، دغدغه‌ي دست چندم آن‌هاست. از جاده‌ي بهشت زهرا كه رد مي‌شوي كنار جاده، كودكان زيادي را گُل به‌دست مي‌بيني. البته گل‌ها را براي زيبايي با خود به اين‌طرف و آن‌طرف نمي‌برند؛ آن‌هم در كنار جاده‌اي كه ماشين‌ها با سرعت و بدون توجه به وجود نحيف كودكان مي‌گذرند و هر لحظه غفلت‌شان مرگ را در پي دارد. مصطفي خرج شش نفر را مي‌دهد، محمد هم خرج ده نفر را. برادر كوچك‌تر محمد هم با او گل مي‌فروشد. مجموع سن اين دو برادر روي هم 17 سال نمي‌شود، چه رسد به اين‌كه سن‌شان قانوني شده‌باشد. مصطفي مي‌گويد بعدازظهرها كه گل نمي‌فروشند براي صندوق‌سازي به كارخانه مي‌روند. مي‌پرسم: تو فكر مي‌كني در اين كشور چه حقي داري؟ مي‌خواهي برايت چه‌كار كنند؟ مي‌گويد: "هيچي! يه‌جور بشه كه منم مثل بچه‌هاي ديگه الان توي خونه باشم." به پاهاي خاكي‌اش نگاه مي‌كنم، دمپايي پاره‌اي كه راه‌رفتن را برايش مشكل‌كرده. چند وقت پيش بود كه شنيدم يكي از آن‌ها به‌دليل تصادف كشته شده است. با خود مي‌گويم آيا بار ديگر همه را باز خواهم ديد؟به‌سراغ غلامحسين رييسي، وكيل پايه يك دادگستري مي‌روم تا شايد نظرات كارشناسانه‌ي وي راه‌گشا باشد. او هم مثل هميشه با سعه‌ي صدر پاسخ‌گو است: "حقوق‌شهروندي عمدتاً شامل حقوق و آزادي‌هاي فردي، اجتماعي و سياسي‌ست؛ مجموع حقوقي كه به‌وسيله‌ي قانون براي همه‌ي مردم مشروع شناخته شده است و بين آحاد ملت تفاوتي ندارد و همه يكسان در حمايت قانون قرار دارند."البته كلمه‌ي "حمايت" برايم بار اگرهاي زيادي را دارد. از كودكي آن‌قدر در مقابل دريافتي‌ها، اگر شنيده‌ايم كه وقتي صحبت از حمايت مي‌شود، خاطره‌ي تمام اگرها زنده مي‌شود: "اگر بچه‌ي خوبي باشي، برايت عروسك مي‌خرم" ."اگر معدلت بيست شود، به شمال مي‌رويم." مدير دوران دبيرستان هم هميشه مي‌گفت: "اگر آن‌چه من مي‌گويم انجام دهيد، حمايت‌تان مي‌كنم." در نتيجه افراد ياغي (از نظر او) هيچ‌وقت زير چتر حمايتي‌اش قرار نمي‌گرفتند. زمزمه‌ي ذهني‌ام را با صداي بلند مي‌پرسم: آيا مجرمان، چه سياسي و چه جرايم ديگر نيز از حقي برخوردارند؟ رييسي مي‌گويد: "اشخاصي كه در معرض اتهامي واقع مي‌شوند، اِعمال حقوق شهروندي آن‌ها در قالب بهره‌مندي از اصل برائت و داشتن حق دفاع و مصونيت در مقابل هرنوع شكنجه و حق برخورداري از دادرسي عادلانه و استفاده از وكيل درباره‌ي وي الزاماً بايد اعمال شود. درمورد افرادي كه به‌وسيله‌ي دادگاه صالح مجرم شناخته شده‌اند و رأي درباره‌ي آن‌ها قطعيت پيدا كرده است نيز بايد حقوقي علاوه بر ساير حقوق شهروندي اعمالشود؛ اين حقوق در آيين‌نامه‌ي امور زندان‌ها و ساير مقررات موضوعه بيان ‌شده‌است؛ به‌طور مثال مي‌توان به ممنوعيت شكنجه و رفتار موهن، حق برخورداري از تغذيه‌ي سالم، ورزش و استفاده از كتابخانه، روزنامه و ملاقات با خانواده و حق استفاده از مرخصي و آزادي مشروط و استفاده از زندان نيمه‌باز و زندان باز و غيره به‌عنوان مهم‌ترين حقوق محكومان اشاره‌كرد."آفتاب‌گرم تابستاني مستقيم مي‌تابد و مي‌سوزاند. بعد از انتظار طولاني براي آمدن اتوبوس، مثل گوشت‌هاي قرباني آويزان شده‌ام به ميله كه با هر نيش ترمزش به‌جلو پرتاب نشوم. ايستگاه‌هاي بعدي را كه رد مي‌كند طرح جديد فلزي نيمكت‌هاي انتظار برايم جالب مي‌شود و با خود فكر مي‌كنم وراي زيبايي ظاهري كه دارند و سهولت شست‌وشو و شايد ماندگاري بيش‌ترشان، آيا با تغيير دماي هوا، درجه حرارت اين صندلي‌ها هم عوض مي‌شود؟ يعني در حال حاضر كه هوا بسيار گرم است آيا اين نيمكت‌ها هم سوزانند؟ هنوز فرصت نكرده‌ام آزمايش‌كنم. در همين افكار هستم كه در يكي از ايستگاه‌ها، مرد ميان‌سالي توجه‌ام را جلب مي‌كند. اول فكر مي‌كنم شايد من اشتباه مي‌بينم اما بعد متوجه مي‌شوم مرد، پاهايش را روي نيمكت فلزي ايستگاه گذاشته و روي ميله‌ي تكيه‌گاه نشسته است. ناخودآگاه آن‌روز را دوباره به‌ياد مي‌آورم كه خانمي در صندلي اتوبوس نشسته و پاهايش را روي صندلي مقابل گذاشته بود و درست همين سؤال برايم پيش آمد كه اين عمل –خاكي‌كردن صندلي اتوبوس يا همان نيمكت ايستگاه– تجاوز به حقوق فردي نفر بعدي كه مي‌خواهد آن‌جا بنشيند نيست؟ آيا اگر تمام حقوق شهروندي اجرا شود، به‌همان ميزان حاضريم به وظايف‌مان عمل‌كنيم؟ ما چه‌قدر نسبت به اين وظايف آگاهيم؟ ‌ ‌خانم معلم بازنشسته‌اي مي‌گويد:" هر شهروند بايد از بيت‌المال استفاده‌ي بهينه داشته باشد و نگهداري از آن و رعايت حقوق ديگران را وظيفه‌ي خود بداند." خانم ليسانسيه‌ي خانه‌دار ديگري نيز اجرا و رعايت قوانين از سوي همه را موجب كم‌شدن تنش‌هاي موجود در جامعه دانسته كه درنهايت به زندگي راحت‌تر مي‌انجامد.به اعتقاد غلامحسين رييسي: "هر حق ملازمه يا وظايفي دارد كه با اعمال حق در رابطه‌اي برابر و آزاد، تكاليف مشخص مي‌شود. "همان آقايي كه معتقد به حكومت‌هاي دموكراتيك بود نيز در پاسخ به وظيفه‌ي مردم در برابر جامعه و دولت مي‌گويد: "وظايف هر شهروند در قبال جامعه و حكومت از طريق مجموعه قوانين موضوعه در هركشور مشخص مي‌شود كه برخي از اين وظايف در قبال دولت به‌عنوان بازوي اجرايي حكومت است؛ به‌عنوان مثال انجام خدمت وظيفه‌ي سربازي يا همكاري با پليس در چارچوب‌هاي تعريف‌شده. البته رعايت كليه‌ي قوانين و مقررات موضوعه جزو وظايف تك‌تك شهروندان است كه برخي از اين قوانين در رابطه با جامعه و برخي ديگر در رابطه با سه قوه مي‌باشد."كتاب‌فروش هم مي‌گويد: "مردم در برابر يكديگر و دولت وظايف مشخصي دارند كه بنا به موقعيت و شرايط متفاوت، متغير است. وظيفه‌ي افراد صيانت از حقوق خود و ديگران و آموزش و تعليم آن به يكديگر است. دولت ملزم به رعايت و ضمانت اجراي قانون تا جايي‌كه حضور و دخالت او ضروري‌ست، مي‌باشد. طبيعي‌ست دولتي كه از حقوق جامعه با قدرت و قاطعيت دفاع مي‌كند و با متجاوزان به حقوق مردم با اطلاع‌رساني شفاف و صادقانه برخورد متناسب مي‌نمايد، مورد حمايت اكثريت مردم قرار مي‌گيرد."شب است. ساعت از 10 گذشته، پسر بچه‌اي، پشت چراغ قرمز، ميان ماشين‌ها مي‌گردد و شيشه پاك مي‌كند. موتورسواري چراغ را رد مي‌كند. پليس با تلفن همراهش مشغول است. زني آن‌طرف‌تر منتظر است، ماشيني جلوي او مي‌ايستد. زن صحبت كوتاهي مي‌كند و سوار مي‌شود. دختركي سيه‌چرده، با كودكي بر پشت، در ظرفش كاغذ مي‌سوزاند و اسپندوارانه مي‌چرخاند تا سكه‌اي بگيرد. زن و مرد جواني در ماشين جلويي دعوا مي‌كنند. چراغ سبز مي‌شود. ماشين‌ها سرعت مي‌گيرند. عابري همچنان مي‌آيد. كودك منتظر است تا دوباره چراغ قرمز شود. مرد جواني ميان زباله‌ها دنبال چيزي مي‌گردد. در را پشت سرت مي‌بندي، همين كه مي‌خواهي يك نفس عميق بكشي صداي خواننده‌ي مشهور لوس‌آنجلسي را مي‌شنوي، انگار كنسرت زنده‌اي را در بالاي پشت بام اجرا مي‌كند، صدايش در تمام خانه منعكس مي‌شود
منبع: نشریه نامه

۱۳۸۵-۰۶-۱۰

27 اکتبر، سالگرد استقلال جمهوری ترکمنستان

ر.اجانلی
 
روز 27 اکتبر روز ملی و روز اعلام کشور مستقل ترکمنستان است. تأسیس کشور مستقل ترکمنستان، در میان ترکمن های این کشور و نیز در بین ترکمن های سراسر دنیا موج بی پایانی ازشور و شادی آفرید و غرور ملی آنان را برانگیخت. تحقق این امر تاریخی برای ترکمن ها آرزوی گمشده و دیرینه ای بود. ترکمن ها یکی از ملل قدیمی آسیای میانه هستند و از دیر باز «علاقه بی پایان آن ها به آزادگی و استقلال» از سوی دیگران مورد ستایش قرارگرفته است. و این عشق و علاقه نه تنها در حرف که در رفتار و کردار اجتماعی آنان به طور بارزی مشهود بود. «بنا به گفته کونولی، در میان هیچ ملتی "فخر به اصالت" قوی تر از ترکمن هانیست: آن ها در بین خودشان شعار انقلابی فرانسه یعنی "آزادی، برابری " را رعایت می کردند.» اما این همه ضامن استقلال و آزادی یک ملت نیست، چرا که «ثروت های سرزمین ترکمنستان از قدیم الایام استیلاگران را به خود جلب می کردند. ارتش های پادشاهان ایران باستان، اسکندر مقدونی، خلفای عرب، چنگیز خان، تیمورلنگ از اینجا گذشتند. ترکمنستان طی صدها سال آماج مبارزات خونین میان شاهان، امراء و خان های منطقه بود. به هنگام جنگ های بیشمار، اهالی غیر نظامی بی رحمانه محو و نابود می شدند، شهر ها و دهات ویران و مزارع از حیز انتفاع خارج می گردیدند.» ( اسکندر دلدم، اسلام در شوروی، مرکز فرهنگی هنری اقبال لاهوری، 1367، ص 42 )

سلطه روسیه بر ترکمنستان و تجزیه سرزمین ترکمن

« در باره تسخیر این منطقه وسیع توسط روس ها ی تزاری بنا به نوشته دائره المعارف روسیه تزاری یا «فرهنگ آنسیکلو پدیک» چنین می خوانیم که حمله مسلحانه روس ها در 1839 آغاز می گردد. از 1840 به مدت 20 سال لشکر کشی های متوالی صورت می گیرد که در سال 1863 نتایج شوم آن علیه مردم منطقه بدست می آید. در 1865 سرزمین های تسخیر شده به نام ایالت ترکستان نامیده می شود و سپس اراضی سیر دریا نیز به متصل می گردد.» (ترکمن های ایران ـ محمد رضا بیگدلی)
اسدالله معطوفی روند تسلط روسیه بر ترکمن ها را چنین توضیح می دهد: «اولین تماس های روس ها با ترکمن ها در اوایل قرن 18 میلادی اتفاق افتاد. در سال های 1714 و 1716 م. شاهزاده بکوویچ چرکاسکی از طرف پتر کبیر به سوی نواحی بحر خزر حرکت کرده و در دماغه تیوپ قاراخان وارد خشکی شده و قدم به میان طوایف ترکمن نمود. وی در ژوئن 1717 میلادی قشونی را در صحرا به حرکت در آورد ولی سپاهیانش قتل و عام شدند و سر خود او را هم بریدند. بدین ترتیب مأموریت چرکاسکی ناکام ماند.
در اوایل قرن 19 م. (1803) یرمولوف از طرف دولت روسیه دو مأموریت بزرگ را به عهده گرفت:
الف ـ مراوده وارتباط با ترکمن ها، ب ـ تفاهم با خان خیوه (منطقه خوارزم) مبنی بر این که کاروان های تجاری از منطقه منقشلاق به حاجی ترخان نروند، بلکه این مسیر را از راه خیوه طی نمایند. دو تن دیگر نیز به نام های موراویف و پنامایف از ژوئن 1819 تمام قسمت پایین ساحل شرقی دریای خزر را مورد تفحص قرار دادند تا بهترین نقاط را برای ایجاد پایگاه های نظامی مشخص نمایند. آن ها دو مکان در نزدیکی گومیش تپه و دیگری در حاشیه خلیج بالخان را بهترین نقطه برای این امر تشخیص دادند. از همین ایام بود که روس ها با نظر به دریای خزر نیم نگاهی هم بر آشوراده انداختند. در سال 1832 میلادی روس ها کاره لین را به تفحص در حاشیه شرقی دریای خزر فرستادند تا مناطق مناسب برای احداث دژهای نظامی را بار دیگر مشخص نماید. وی منطقه قزل داش در خلیج کایداک در شمال شرقی شبه جزیره منقشلاق را مناسب تشخیص داد و دژی را درآنجا احداث کرد و آن را الکساندر ووسک نامید.
به طورکلی سال های 1850 تا 1880 یکی از حساس ترین دوره های تاریخ ترکمن ها محسوب می شود. روسیه تزاری در یورش های خود خیوه را در سال 1873، خوقند (فرغانه) را در سال 1876 و گوگ تپه را در سال 1881 در تصرف خود در آورد.
شاهزاده کنستانتین نیکلایویچ برای کنترل و به نظام در آوردن ترکمن ها و سایر ایلات و قبایل در محدوده ترکستان قانونی را به مجلس اعظم برد که بر طبق آن مقرر گردید تمام طوایف ترکمن مطیع شده از میان خود هرکدام یک خان را انتخاب کنند و در هر اوبه هم یک مجلس شوراتشکیل دهند.
در میان تکه ها و ترکمن های ناحیه آخال و مرو در این شرایط بحرانی بر سر مبارزه و مقاومت با روسها اختلاف نظر وجود داشت. کوشید خان خواهان نبرد و مقاومت بود ولی آندسته از سرداران و رؤسای قبایل ترکمن ها که اوبه ها و روستاهای مردمشان سر راه و یا در تیر رس حمله روس ها بود از حمله عوض مراد، دقمه سردار، صوفی خان و نوربردی خان کمی معتدل ترو گروهی هم به طور کامل خواستار روش های کاملا مسالمت جویانه و تفاهم ازطریق مذاکره بودند.»
به طور کلی در اواخر قرن 19 میلادی سرزمین های ترکمن نشین تحت نفوذ روس ها در آمد. ترکمن های روس ازاین تاریخ در پیوند با روس ها به تدریح روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شان برهم خورد.» به دنبال این وقایع در سال 1881 قراردادی میان دول روسیه تزاری و ایران منعقد می گردد که معروف به قرارداد "آخال" است. طبق این قرار داد ننگین سرزمین ترکمن و ملت ترکمن به تجزیه کشیده می شود.

چمهوری سوسیالیستی ترکمنستان

بعد از انقلاب 1905 میلادی بحران های اقتصادی و اجتماعی سراسر روسیه از جمله بخشی از سرزمین های ترکمن نشین را فرا گرفت که تا سالهای 1916 با شدت و ضعف ادامه یافت.
شورشی که درترکمنستان در ماه اکتبر درگرفت مدت زیادی به طول انجامید و سر انجام با پیروزی انقلاب اکتبر 1917 حاکمیت شوراها اعمال گردید. در کنگره سوم سراسری شوراهای روسیه در ژانویه 1918 اعلام گردید که جمهوری روسیه شوروی بر اساس اتحاد ملت ها به مثابه یک فدراسیون استقرار می یابد. پس از این کنگره نخستین واحد خود مختار در درون این فدراسیون، جمهوری شوروی ترکسنان شکل گرفت که ترکمن ها و قلمرو آن ها بخشی از آن محسوب می شدند. و سرانجام در تاریخ 27 اکتبر 1925 "جمهوری سوسیالیستی ترکمنستان شوروی" به رهبری قایقی سیزآتابایف به وجود آمد.


جمهوری مستقل ترکمنستان

در اوايل دهة 90 میلادی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فروریخت و جمهوری های متشکله آن یکی پس از دیگری کشور مستقل خود را ایجاد کردند. جمهوری سوسیالیستی ترکمنستان نیز در روند این تحولات قرار گرفت. در یک همه پرسي که در 26 اكتبر سال 1991 برگزار گرديد در نتيجه آن 94،1 درصد مردم ترکمنستان به استقلال تركمنستان رأی دادند و بدین طریق استقلال ترکمنستان رسما مشروعیت یافت. 27 اكتبر 1991 نيز بعنوان روز استقلال در صفحات تاريخ ثبت گرديد. و قرار شد که حكومت دموكراتيك مستقل بر اساس قانون اساسي تشكيل گردد.
اعلام استقلال و تشکیل دولت مستقل به معنای پایان کار نبود. بر عکس، کار تازه آغاز یافته بود و رهبران و فرهیختگان ترکمن در بوته آزمونی تاریخی و سترگ قرار گرفتند. آزمونی که می بایست استقلال در زمينه های سياسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ترکمنستان را تحکیم بخشد.
بسیاری از کادرهای رهبری کننده دولت مستقل ترکمنستان دست پرورده های سیستم شوروی بودند از این نظر انجام آزمون ها و ایجاد تغییرات در ساختار عقب مانده نمی توانست به سرعت انجام یابند. حکومت مستقل ترکمن تحقق یافت، ولی وعده تشکیل حکومت دموکراتیک به طاق نسیان گذاشته شد. جمهوری ترکمنستان از همان آغاز سیاست بی طرفی در عرصه بین المللی را در پیش گرفت. حکومت جدید می بایست تحولات اقتصادی عمیقی را در کشور دامن میزد. زمینه های مادی انجام چنین مهمی به برکت وجود منابع غنی و سرشار طبیعی کاملا میسر بود. حمهوری تركمنستان در سالهای قبل از فروپاشي اتحاد شوروي يك تريليون و 395 ميليارد متر مكعب گاز، 200 ميليون تن نفت، 7،5 ميليون تن پنبه، به ميزان زيادی گوگرد، برم، يُد، توليدات شيميايي را تامين مي‌كرد. اين مقدار بطور متوسط 180 ميليارد دلار برآورد مي‌شود. اما برگشت اين مبلغ به تركمنستان 3 الي 5 ميليارد دلار بوده است. با تشکیل جمهوری مستقل ترکمنستان این فرصت کاملا فراهم گردید که این ثروت برای کشور ترکمنستان و ملت ترکمن صرف شده و به اقتصاد کشور سرو سامان داده شود.
طی17 سال گذشته ترکمنستان در عرصه های مختلف به پيشرفت های معینی دست يافته است. همانطور که اشاره شد وجود منابع عظيم نفت و گاز، اين کشور را در عرصه جهانی مطرح نموده. ترکمنستان طی 17 سال گذشته با نفت و گاز خود به بازارهای جهانی راه يافته و حجم مبادلات و تجارت اين کشور با کشورهای خارجی سال به سال افزايش می يابد. با این وجود توسعه ترکمنستان با دشواری های جدی در عرصه های گوناگون روبرو است. از یک سو سیستمی بسته و توتالیتر بر جامعه حاکم است از سوی دیگر هنوز هم سایه کرملین و شرکت روسی گاز پروم بر گاز و نفت ترکمنستان سنگینی می کند و مانع استفاده مستقلانه از این منابع میگردد.

ساختار سیاسی

اعلام استقلال ترکمنستان با تولد دیکتاتوری به نام "ساپارمراد نیازوف" همراه بود. نیازوف به عنوان نخستین رئیس جمهور ترکمنستان بتدریج کلیه ارکان های قدرت را در شخص خود متمرکز ساخت، سپس خود را "ترکمن باشی" و رئیس جمهور مادام العمر ترکمنستان نامید. در این دوران کیش شخصیت به طرز بی سابقه ای بر همه ابعاد قدرت سیاسی ترکمنستان حاکم گشت. تبعات و نتایج آن درداخل کشور با گسترش نقض حقوق بشر، خفقان سیاسی، سرکوب مخالفان و دگر اندیشان ازیکسو، رواج خرافه پرستی، خشک اندیشی و فرهنگ ستیزی از سوی دیگر همراه بود نتای این همه در بعد بین المللی انزوای ترکمنستان را به همراه داشت.

دوران پس از مرگ دیکتاتور


پس از مرگ "ترکمن باشی"، قربان قلی بردی محمدف، به عنوان رييس جمهوری تازه ترکمنستان برگزیده شد. وی اصلاحات و تغییرات آرام و گسترده ای را آغاز کرد. این اصلاحات در دو بخش داخلی و خارجی صورت گرفت. در بخش داخلی لغو بسیاری از تصامیم دوره نیازوف از جمله در عرصه های فرهنگی و اجتماعی می توان اشاره کرد. این تغییرات در واقع به نوعی متوجه بازسازی فرهنگی و بازگشت به دوران قبل از نیازوف است. در این رابطه می توان به لغو نام ماه ها، آزاد کردن موسیقی و آوازهای باغشی ها، لغو محدودیت های بازنشستگی و ...نام برد. در دستور قرار گرفتن این اصلاحات اگر با دمکراتیزه کردن ساختار های سیاسی و اقتصادی همراه نباشد توسعه ترکمنستان همچنان در هاله ای از ابهام باقی خواهد ماند.
در بخش خارجی اين تغييرات برای رهايی از انزوا و وارد کردن ترکمنستان به عرصه اقتصاد جهانی و سياست بين المللی صورت می گيرد. منابع سرشار انرژی گاز ونفتی ترکمنستان برای دول بزرگ جذابیت بسیاری دارد. به ویژه اروپا و آمریکا از یک تازی روسیه دلخوشی ندارند و تلاش دارند قدرت انحصاری روس ها محدود سازند. در اینجا بی مناسبت نمی دانم که نگاهی به روابط ترکمنستان با کشورهایی که روابط فعال با آن دارند بنمایم.


ترکمنستان و ایران

جمهوری اسلامی ایران دومین کشوری بود که استقلال ترکمنستان را به رسمیت شناخت. طی 17 سال گذشته مناسبات دو کشور جنبه های مختلف سياسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر گرفته است.
وجود مرز طولاني بين دوکشور ايران و ترکمنستان، نياز هر دو کشور را به دیپلماسی حفظ آرامش در مرزها واداشته است. روابط دو کشور جز چانه‌زني بر سر قيمت گاز که در سالهاي اخير درچند مورد به قطع صادرات گاز از سوی ترکمنستان منجر شد، نمي‌توان مورد ديگري را سراغ گرفت که روابط دو کشور به سردی و کدورت گراییده باشد.
روش برخورد دولت ترکمنستان نسبت به ترکمن های ایران کاملا منفعلانه و خنثی بوده است. این دیپلماسی باب دل سران جمهوری اسلامی است.
بيشترين مشاركت عملی بين دو کشور در عرصه نفت و گاز مشاهده می شود. اخیرا بین دوکشور قراردادی عقد گردید که به موجب آن صادرات گاز ترکمنستان به ايران از هشت ميليارد متر مکعب کنوني به دست کم 14 ميليارد متر مکعب در سال افزایش می یابد. ايران در حال حاضر روزانه 40 هزار بشکه از نفت خام ترکمنستان را از بنادر شمالی تحويل می گيرد و پس از پالايش آن و کسر هزينه های پالايش، فرآورده های نفتی را دوباره صادر می کند.
در ظرف این مدت ایران احداث كارخانه فيبر نوری و تصفيه خانه مرو، پروژه توليد بنزين در پالايشگاه تركمن باشی، اجرای 8 سيلوی فلزی در استانهای مختلف تركمنستان و اجرای سد مشترك دوستی بر رودخانه تجن و پروژه های جاده سازی را به مورد اجرا در آورده است.
يكی ديگر از زمينه های همكاری دو كشور انتقال برق است. در اين راستا دكلهای برق در مسير حدود 200 كيلومتری نفت داغ در شمال غرب تركمنستان به علی آباد در استان گلستان نصب شده است.
در خصوص ترانزيت و حمل و نقل نیز دو کشور همکاری های نسبتاً گسترده ای را برنامه ریزی کرده اند.
قراردادهای فرهنگی متعددی مابين ایران و ترکمنستان در عرصه های گوناگون فرهنگی و هنری منعقد شده است. یکی از استراتژی های جمهوری اسلامی صدور اسلام به کشورهای همسایه از جمله ترکمنستان است.

ترکمنستان و ترکیه

ترکیه اولین کشوری بود که استقلال ترکمنستان را به رسمیت شناخت، و این موضوع یکی از دلایل گسترش روابط بین دو کشور محسوب می شود. ترکیه مقام اول صادرات کالا به ترکمنستان را دارد. علاوه بر این در طرح های ساختمان سازی و احداث کارخانجات در ترکمنستان حضور محسوسی دارد. شایان ذکر است که حجم مبادلات تجاری بین دوکشوردر فاصله سال های 2007ـ 2000 سه برابر افزایش یافته است. سیر صعودی این روند ادامه می یابد. هم اکنون حدود 479 شرکت ترکیه ای در ترکمنستان فعال هستند. طبق آمارهای رسمی اعلام شده شرکت های ترکیه ای تا کنون قرارداد بیش از 800 طرح در ترکمنستان را منعقد کرده اند که ارزش ان ها بالغ بر بیش از شش میلیارد دلار است. در مهر ماه سالجاری هیأتی از ترکیه به ترکمنستان رفت. در دیدار این این هیأت بلند پایه قربان قلی بردی محمداف رييس جمهور ترکمنستان گفت: تلاش مي کنيم روابط خود را با ترکيه بر اساس ديدگاه يک ملت و 2 دولت هرچه بيشتر توسعه دهيم. رئيس جمهور همکاري با ترکيه را از اولويتهای سياست خارجی کشورش اعلام کرد.


ترکمنستان و روسیه

ترکمنستان برای روسیه همواره از دوجنبه سياسي و اقتصادي اهمیت داشته است. از جنبه سياسي، روس ها همیشه برای "رسیدن به آب های گرم" از یک طرف و گسترش نفوذ خود در آسياي مركزي از طرف دیگر داشتن ترکمنستان را در کنار خود به هر شکل ممکن مورد توجه قرار داده اند.
مضافا جلب تركمنستان در ساختار هاي منطقه اي، نزديك شدن به مرزهاي ايران و افغانستان و تأثيرگذاري بررفتار بازيگران عرصه سياست و تصميم گيري تركمنستان در كنار جلب نظر عشق آباد در معادلات مطلوب روسيه در خزر، نیز بخشي از اهداف سياسي روسيه در دوران تركمنستان مستقل است.
از جنبه اقتصادي روسيه در پی آن است روند انتقال انرژي گاز تركمنستان به روسيه تضمين شده و تقويت یابد، چرا که شركت گازپروم روسيه به عنوان تأمین کننده انرژی گاز اروپا در صدد است نقش تعیین کننده خود را در عرضه انرژي گاز در عرصه جهانی تثبیت نماید. لذا برای روس ها امنيت صادرات انرژي گاز از تركمنستان به روسيه در معادلات قدرت در داخل روسيه و نيز معادلات منطقه اي و جهاني براي مسكو از اهميت حیاتی دارد.

منابع:

ـ ترکمن ها در عصر امپریالیسم؛ محمت یارای ترجمه ق.رجایی
ـ سیاحت درویشی دروغین؛ آرمینیوس وامبری ترجمه ف. خواجه نوریان
ـ تاریخ 4 شهر ترکمن نشین، اسداله معطوفی
ـ اسلام در شوروی، اسکندر دلدم
ـ ترکمن های ایران؛ محمد رضا بیگدلی
ـ وب سایت های ترکمنستان
ـ وب سایت های ایرانی