۱۳۸۶-۰۳-۱۷

دروغ نزد ایرانیان است وبس!

آیا اتحاد جمهوری خواهان ایران راست می گویند؟
می گویند در کتیبه های به جا مانده از دوران هخامنشیان دعایی برجای مانده بدین مضمون «خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ نگاه دارد...» . اشمیت نخست وزیر پیشین آلمان و یکی از متحدان و دوستان نزدیک آخرین پادشاه پارس ایران در باره او چنین می گوید:«شاه هر لغزش و گناهی داشت، شایان چشم پوشی و بخشش بود. ولی یک گناه او را هیچگاه نمی توان بخشید. زیرا او به ما باختری ها چنین نشان داد بود که مردم ایران از با فرهنگ ترین مردم جهانند. با آمدن خمینی به ما روشن شد که او دروغ گفته است! و من او را برای این دروغ بزرگ نخواهم بخشید.»(پیام آزادگان شماره 264)
بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی و احتماعی چنین می پندارند که پدیده دروغ گویی در نزد ملل همه جهان وجود داردبنابراین، در میان بخشهایی از مردم ما نیز وجود دارد. این نگاه و بینش جز کمک به دوام و توجیه پدیده دروغ گویی چیزی دیگری در بر ندارد. اساسا این نوع استدلال خود نوعی از دروغ گویی و دروغ پراکنی است. دروغ نه تنها میان مردم ما رواج شدید دارد، بلکه در میان اقشار روشنفکر و به اصطلاح مدعی ما بسیار شدیدتر و گسترده تر رواج دارد. متأسفانه بخش بسیار بزرگ این قشر از پذیرش این واقعیت سر باز میزند. و این امر به نوبه خود نتایج بسیار مخربی به همراه می آورد.
حسن نراقی در کتاب جالب و خواندنی اش «جامعه شناسی خودمانی» ازجمله مقوله دروغ و دروغ گویی ایرانیان را زیر ذره بین قرار میدهد و از گذشته دور تا امروز مثال ها و نقل قول های تامل برانگیزی را ارائه می دهد از جمله از کتاب سه سال در ایران گوبینو دیپلمات فرانسوی در باره ایرانیان نقل میکند که: «زندگی مردم این مملکت عبارتست از سر تا پا یک رشته توطئه و یک سلسله پشت هم اندازی. فکر و ذکر هر ایرانی متوجه این است که کاری را که وظیفه اوست انجام ندهد...در تمام مدارج و طبقات این ملت جز حقه بازی و کلاه برداری بی حدو حصر و بدبختانه علاج ناپذیر چیز دیگری دیده نمی شود و عجیب آنکه این اوضاع دلپسند آنان است و این شیوه کار و طرز زندگی روی هم رفته از زحمت آنان می کاهد و به همین دلیل کمتر کسی حاضر به تغییر این وضع است. »
و حسن نراقی در ادامه خود اضافه می کند که «اگر هم آرزو کند که این وضع تغییر کند حاضر نیست به هیچ وجه این آرزو را از خودش شروع کند.»

نگاهی گذرا به ادبیات، اعلامیه ها، اطلاعیه و اسناد احزاب، سازمان ها، گروه ها، دسته ها،سایت ها و بلاگ ها و افراد از هر طیف و سنخ سیاسی نشان می دهد که همگی بدون استثنا بر اتحاد، دمکراسی، آزادی و حقوق بشر تاکید می کنند. از دولتمردان حکومتی گرفته تا شخصیت ها و افراد اپوزیسیون.در باره حکومتیان باید خاطرنشان کرد که آنها به دوعلت دروغ می گویند یکی آن که ازفرهنگ عمومی جامعه تبعیت میکنند یعنی از روی عادت و دیگر آن که برای حفظ قدرت شان مجبورند دروغ بگویند. به خاطر این مورد دوم دولتمردان ج. ا. به طور گسترده ای به دروغ پراکنی حتی در بعد جهانی، و در چارچوب داخلی با شدت تمام به بازتولید فرهنگ دروغ گویی مشغول هستند. متأسفانه در زیر سلطه حکومت اسلامی، اصل مذهبی "تقیه" نیز به عامل تشدید کننده و مشروعیت دهنده دروغ گویی ایرانیان تبدیل گردیده است. وضع اپوزیسیون نیز در مورد دروغ و دروغ گویی اگر بدتر از حکومتیان نباشد، بهتر نیز نیست.
اپوزیسیون برغم تأکیدات پیوسته اش مثلا در مورد اتحاد تاکنون نتوانسته است به اتحادی پایدار و قابل توجه دست یابد. این پراکندگی را می توان هم در مجموعه این اپوزیسیون و هم در درون هریک از جبهه های فکری و سیاسی مثلا سوسیالیست ها، لیبرال ها، ملی گرایان (اعم از ملی گرایان فارس و دیگر ملیت ها نظیر ترکمن، کرد و غیره)، اسلامیست ها و .. مشاهده کرد.
علل این پدیده را می توان در عوامل گوناگون جست ولیکن یکی از عوامل اصلی همانا دروغ و دروغگویی همین نیروهای سیاسی است. این نیروها حتی با خودشان نیز رو راست و صادق نیستند. تا زمانی که این نیروها تکلیف خود را با دروغ یکسره نسازند سخن گفتن از هر اتحاد و ائتلافی یاوه ای بیش نخواهد بود. آن ها نه می توانند اعتماد یکدیگر را جلب کنند، و نه قادر خواهند بود که اعتماد مردم را جلب نمایند.

منظور از بیان ریشه دار بودن دروغ در نزد ایرانیان موضوع اصلی بحث من در اینجا نیست. بررسی پدیده دروغ و دروغگویی ایرانیان یک موضوع گسترده وعمیق جامعه شناسانه و روانشناسانه است که خوشبختانه طرح آن در میان روشنفکران آغاز شده است. تا مدتی قبل قبولاندن وجود این موضوع امری غیر ممکن به نظر میرسید. بهرحال ریشه دار بودن دروغ در نزد ایرانیان پیامدها و اثرات بسیار مخربی در عرصه های سیاسی نیز بهمراه داشته است. یکی از نمونه های تازه دروغ گویی گروه های سیاسی ایرانی را می توان در سند اخیر اتحاد جمهوری خواهان ایران در رابطه با مسئله ملیت های ایرانی بروشنی مشاهده کرد. در این سند از جمله گفته شده است که:
"ما خواستار رفع تبعیض از اقوام و اقلیت های زبانی- فرهنگی ساکن ایرانیم که به ویژه در زمینه فرهنگی و آموزش زبان مادری ... اعمال می شود. (اتحاد جمهوریخواهان ایران)
این گونه فرمولبندی ها برای افرادی که در جنبش سیاسی ایران دستی دارند آشناست. آنها می دانند که فرمولبندیهایی از این دست برای مقاصد معینی ارائه می شوند. و هیچ رابطه ای با صداقت و مسئولیت ندارد. منظور نویسندگان و مدافعین این گونه فرمولبندی ها پیش از آن که دفاع از آزادی و عدالت باشد، برخورد بازاری با مسئله است. تلاشی است که می خواهد نان به نرخ روز بخورد یعنی همان کالای دروغ را به شکل فرمولبندی قشنگ به مشتریانش ارائه دهد.
اتحاد جمهوری خواهان ازیک سو بر واقعیت تنوع ملی و فرهنگی ایران واقفند از سوی دیگر می کوشند تا آنجا که می توانند به مسخ آن بپردازند. از یک سو می کوشند در میان ملیت ها و اقوام ایرانی وجهه ای کسب کنند واز سوی دیگر دل منکرین موجودیت ملیت های ایرانی را بدست آرند. ولی از آنجا که اساس این گونه فرمولبندی ها بر دروغ استوار است از هردو نیت خود بی بهره می مانند.
اتحاد جمهوری خواهان ایران قاعدتا بایستی بدانند که "اقوام و اقلیت زبانی ـ فرهنگی" چه کسانی هستند. صرفنظر از این که خود مقوله "اقوام و اقلیت های زبانی ـ فرهنگی" مقوله ای گنگ و نارسا است، ولی نامی از آن ها نمی برند، چرا؟ شایان ذکر است که بخش عمده دست اندرکاران اصلی انحاد حمهوری خواهان زمانی جزو رهبران و کادرهای فعال سازمان فدائیان بودند، و فدائیان در میان ملیت ها شدیدا فعال بودند، وبه برکت همین فعالبت ها نیز اعتبار نیرومندی در سراسر ایران بدست آوردند، لذا آن ها بایستی مسئله ملیت ها در ایران را به طور ملموس و واقعی بشناسند، هرچند شاید اندیشه و نگرش آن ها امروز تغییر یافته باشد لاکن واقعیت های جامعه ایران به لحاظ اتنیکی، جغرافیایی تغییر نیافته اند.
آن ها خواستار رفع تبعیض و...آموزش زبان مادری می شوند، آیا به نظر ایشان مسئله رفع تبعیض محدود به آموزش زبان مادری است؟ هدف از آین آموزش زبان مادری چیست؟
روشن است که آموزش زبان مادری و یادگیری آن امری بسیار جدی و فوق العاده مهم است. اهمیت آن اولا به خاطر حفظ و تعالی فرهنگ و ادبیات و دوم اینکه ـ شاید بخش مهمتر آن ـ برای استفاده زبان در امور زندگی معمولی، به کارگیری آن در زندگی سیاسی، اجتماعی حقوقی و... است. نادیده انگاشتن بخش دوم و صرفا تاکید کلی بر آموزش زبان مادری هیچ ضمانت مشخصی حتی برای اجرای آموزش زبان مادری نیز بوجود نمی آورد.
اتحاد جمهوری خواهان اعلام می کنند که فارسی، زبان مشترک همه ایرانیان و زبان رسمی کشور است. اما زبان مشترک به معنی تک زبانی نیست... هرانسان آزادی خواه و دمکراتی این نظر جمهوری خواهان را بخواند به صداقت آن ها تردید می کند. به چه دلیلی زبان فارسی زبان رسمی ایران باید باشد؟ چرا در مناطق ملی مثلا در ترکمن صحرا زبان ترکمنی زبان رسمی نباشد؟ و اگر زبان مشترک به معنی تک زبانی نیست پس چرا به طور صریح زبان های مشترک دیگر عنوان نمی شوند؟ به نظر می رسد اتحاد جمهوری خواهان پرسش هایی از این دست را منبعث از اندیشه های افراطی ارزیابی کرده و آنها، یا ادامه آن ها را تجزیه طلبانه تلقی می کند. و برای مهار اندیشه های افراطی نیز البته در سند خود به شکل زیر "هشدار" داده است
"گروههای افراطی میتوانند خواست های به حق برخاسته ازهویت قومی را با شعارهای افراطی جدائی خواهی پیوند زنند. و اگر چنین شعارهائی به خواست عمومی مبدل شود، سرکوب هم نمیتواند مانع تجزیه کشور گردد". کمرنگ کردن خواسته های ملیت ها و اقوام ساکن ایران و مرموزنانه تجزیه طلب قلمداد نمودن مدافعین این خواسته ها پدیده نوینی در جنبش سیاسی ایران نیست.این تفکر عمری به درازای بیش از هشتاد سال دارد که با تسلط رضا شاه بر ایران آغاز گردید و امروز توسط طیف های رنگارنگ سلطنت طلبان و ناسیونالیست های فارس و شرم گینانه توسط بخشوسیعی از چپ نظیر اتحاد جمهوریخواهان ادامه دارد. عاقلانه ترین و متمدنانه ترین راه دفاع از یکپارچگی ایران پذیرش واقعی، و نه مصلحتی و دروغین، دمکراسی است.
سند اتحاد جمهوری خواهان در باره مسئله ملی حاکی از عدم موفقیت این تشکل در پاسخ گویی به وظایف شان است. و در عین حال دوری گزینی از دمکراسی و آزادیخواهی است. دفاع از دمکراسی بدون دفاع راستین از حقوق همه ملیت ها و اقوام ایرانی دفاعی ناپایدار و دروغین خواهد بود.
اگر اتحاد جمهوری خواهان راست می گویند بایستی در عمل نشان دهند که به دمکراسی باور دارند و این جز حمایت روشن و شفاف از تمامیت حقوق ملیت های ساکن ایران ممکن نیست.