۱۳۸۶-۰۲-۰۸

آزادي بيان

حترام به آزادي بيان، نخستين قدمي است که غالبا در جهت دموکراسي برداشته مي شود. آزادي بيان از مطالبات مشترک ليبراليسم سياسي و جمهوري خواهي بوده و از شالوده هاي آزادي وجدان است که رودررو با جزميت و دگم قرار مي گيرد. اين دگم مي تواند پادشاهي مطلقه (اهانت به مقام شامخ سلطنت) يا مذهب (گناه تکفير و بي حرمتي) باشد. بو مارشه [نويسنده بنام قرن هيجدهم فرانسه.م] به طنز از زبان فيگارو مي گويد « تا زماني که من در نوشته هايم نه از اقتدار، نه از کيش، نه از سياست، نه از اخلاق، نه از صاحب منصبان، نه از صاحبان مال، نه از اپرا، نه از هرنمايش ديگر، نه از فردي که به چيزي احساس تعلق کند، صحبت نکنم. ،مي توانم هر چه مي خواهم آزادانه منتشر کنم، البته با اعمال دو يا سه سانسور».




۱۳۸۶-۰۲-۰۵

فرهنگ نقد

4 اردیبهشت 1386
ر.الف جانلی

مقدمه
یکی از دردهای فرهنگی ما ایرانیان و از جمله ترکمن ها نداشتن فرهنگ نقد و انتقاد است. اصولا تعریف مشخصی از نقد نداریم، اگر هم درک هایی از آن موجود باشد از حوزه خصوصی افراد فراتر نرفته، نهادینه نگشته و به فرهنگ عمومی تبدیل نشده است. در این نوشته مختصر تلاش می کنم به این موضوع نگاهی بیاندازم. قبل از هر چیز درباره تعریف و تاریخ مقوله نقد مکث خواهم کرد و سپس به بخشی از علل عقب ماندگی فرهنگ انتقادی نظری می اندازم. قبل از این که وارد موضوع بحث اصلی مان بشوم بی مناسبت نمی بینم که برای درک درست تر از مسئله به تعریف و برداشت از فرهنگ نیز اشاره نمایم.

فرهنگ
صاحب نظران و کارشناسان جامعه شناسی تعاریف مختلفی از فرهنگ ارائه داده اند. رایج ترین تعریف، تعریف ادوارد تایلور انسان شناس انگلیسی است. وی می گوید، "فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در بر گیرنده دانستنی ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی دیگری است که به وسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب شده است." مردم شناس به نام، رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می داند که بوسیله اعضای جامعه معینی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شود و میان افراد مشترک است.(1) اداوارد ساپیر زبان شناس و جامعه شناس نیز فرهنگ را نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل می کند می داند و می افزاید که فرهنگ، نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد برقرار می کند.
تعاریف دیگری نیز از فرهنگ می توان ارائه کرد. اما ما به تعریف های فوق بسنده می کنیم. در مجموع می توان گفت که فرهنگ مجموعه ارزش های مادی و معنوی انسان است که در اثر تلاش های او برای ارضاء نیازها ی خود، برای زنده ماندن، برای بهتر کردن زندگی خود و غلبه بر طبیعت بدست آورده است. فرهنگ مادی، آن دسته از ارزشهایی هستند که قابل دیدن و لمس کردن می باشند مثل خانه، ابزار زندگی، ماشین و وسایلی مثل آن اما آن دسته از عناصری از فرهنگ که غیر مادی می باشند نظیر هنر، اندیشه، زبان، ادبیات،فلسفه، مذهب، شیوه اندیشه و استدلال، قوانین، علوم و عناصری از این دست در فرهنگ معنوی جای می گیرند.

نقد و معنا ی آن
نقد و اندیشه انتقادی با مفهوم جدید آن اساسا در عصر روشنگری اروپا بوجود آمد و تجلی خود را در آثار متفکرین دوره روشنگری بروشنی نشان داد. اصولا منظور متفکران این دوره نظیر کانت و دیگران از روشنگری همانا نقد و اندیشه انتقادی بوده است. کانت در عنوان سه اثر خود واژه نقد را بکار برده است، "نقد عقل محض"، "نقد عقل عملی"، "نقد نیروی داوری" . کانت در نوشته ای با عنوان "روشنگری چیست؟" «روشنگری را بیداری از خواب غفلتی تعبیر می کند که انسان به تقصییر خود در آن فرو می رود. او در دوره غفلت به جای فکر کردن توکل می کند. به کودکی می ماند که سرپرستی می شود و کسی یا کسانی قیم وار به جای او وبرای او تصمیم می گیرند. از همین بر می آید که روشنگری افزون بر این که یک دوره و تداوم فکر آن را مشخص می کند، یک بینش و منش نیز هست.روشنگر به لحاظ بینشی خردورز و انتقادی و به لحاظ منشی استقلال جو و آزادیخواه است. »(2)
هدف نقد روشنگرانه ایجاد شک و بررسی نقادانه پدیده ها و بیش از همه زدودن تقدس مذهب و سلطه مطلق قدرت های سیاسی و رهبران بود. و نتیجه نقد و روشنگری افزایش آگاهی مردم و جامعه را به همراه داشت.
همانطور که پیشتر اشاره رفت، منش نقد، استقلال جویی و آزادی خواهی آن است، بنابراین نقد و آزادی رابطه ای مستقیم و جوهری دارند. به عبارت دیگر آزادی بدون نقد و روشنگری معنایی نخواهد داشت. آزادی پایدار نیازمند وجود نقد است. و وظیفه نقد تنویر افکار عمومی و ارتقا آگاهی معطوف به آزادی است.
برداشت وتعریف هایی که در ایران از نقد ارائه می شود تا حدودی محدود است.به عنوان نمونه در زیر به چند نمونه آن اشاره می کنم:

" 1ـ نقد بررسی منصفانه و همه جانبه یک اثر که دارای زیر بنای پژوهشی است. نقد بررسی اثر بدون توجه به منقال و ماقال است.
2ـ موضوع شرح و تحلیل اثر را نقد می گویند. این نوع نقد به خواننده در فهم اثر کمک می کند و نویسنده را برای نگارش بهتر هدایت می کند و نه نقد جزئیات.
3ـ نقد به معنای کالبد شکافی و بر شماری نقاط قوت وضعف موضوع مورد بررسی و دستیابی به یک داوری منصفانه است."(3)
این تعاریف، نقد را بررسی پژوهشی و تحلیلی یک اثر می دانند که در آن انصاف و ربان نرم رعایت شده باشد و به فهم آن از سوی مخاطب کمک کند و خالق اثر رادر بهتر کردن کارهای بعدی اش یاری رساند. با این تعاریف به طور کلی نمی توان مخالف بود، ولی در عین حال باید توجه داشت که نقد و تفکر انتقادی بایستی پرسش گر باشد، به قول هایدگر "اندیشیدن با پرسش آغاز می شود" و تفکر انتقادی به معنای داشتن تفکر تحلیلی نه احساسی و یا توصیفی و بر پایه خرد قرار گرفته باشد وبه قول کانت انسان ناقد "شجاعت این را داشته باشد که فهم خویش را به کار گیرد".

نقد امری اکتسابی است
نخستن شرط تفکر انتقادی کنار نهادن پیشداوری است. برای این که پیشداوری ها و جزمیات را کنار نهیم محتاج آگاهی به این امر هستیم که مفاهیم ، ارزش ها و فرهنگ ها دارای گذشته ای هستند و همواره در حال تغییر بوده اند. طبیعتا در آینده نیز به اشکال دیگری بروز خواهند کرد. برای این که راه را بر پیشداوری و تنگ نظری ببندیم یک نکته را نیز همواره باید بیاد داشته باشیم که هر مسئله و موضوعی را به اشکال مختلف می توان بیان کرد. به خاطر سپردن این نکته ما را قادر می سازد که نسبت به پدیده ها از افق وسیعتری نگاه کنیم و از سیاه و یا سفید دیدن جلوگیری کنیم. توجه به این نکات ما را به تفکر انتقادی نزدیک تر و قوه پرسش گری را تقویت میکند. مثلا اگر متنی و یا نوشته ای را می خوانیم ابتدا ببینیم که نویسنده واقعا چه می خواهد بگوید، چگونه استلال میکند، استلال هایش بر چه اسناد و اندیشه هایی استوار است.
ام اچ. آبرامز، منتقد معاصر آمریکایی با طرح نمودار ساده ای اقسام روش های نقد را نشان داده است. بر حسب نمودار او، در انواع روش های نقد، اثر ادبی یا بطور مجرد و به عنوان موجودیتی مستقل یا به لحاظ رابطه آن با یکی از سه عنصر جهان، مخاطب و نویسنده مور د بررسی قرار می گیرد.(4)
نقد و روشنگری مثل هر دانش دیگری دارای اصول و مبانی خاص خود است. به این اعتبار نقد مقوله ای اکتسابی است و یکی از ابزارهای آن دانش نقد است.منتقد باید مسایلی نظیر تعاریف، آشنایی با نظریات، دانستن چارجوب ها، معین کردن حدود و تعیین موضوع را بشناسد. و حقوق انسان ها را در هرگونه نقد وداوری رعایت کند.
اصلی ترین مشخصه نقد جستجو گری حقیقت است. لسینگ یکی از روشنگران قرن 18 در اثر خود به نام "پاسخ دوم" حقیقت جویی منتقدانه را چنین توصیف می کند:
«نه حقیقتی که انسانی را در تصرف خود دارد یا خیال می کند که بدان دست یافته است، بلکه تلاش صادقانه ای که به کار می برد، برای آن که به پس آن حقیقت معرفت یابد، ارزش انسان را می سازد، زیرا انسان نه از راه تصاحب حقیقت، بلکه از راه پی جویی آن است که توانمند می شود وسیر تکامل را می پیماید. دارندگی به تنهایی، انسان را بی تحرک، کاهل و مغرور می کند.
اگر خدا در سمت راست خود کل حقیقت را بنشاند ودر سمت چپش انگیزه ی پایدار حقیقت جویی را، با این افزوده که حقیقت جو تلاشش همواره دچار خطا خواهد شد، و به من بگوید که "برگزین!" با احترام رو به چپ می کنم و می گویم: "ای پدر، این یکی را به من بده! حقیقت ناب تنها سزاوار خود توست!"»(5)
چرا نقد در ایران نهادینه نشده است؟
در تعریف فرهنگ اشاره شد که فرهنگ متشکل از عناصر متعددی است و هر یک از این عناصر متشکله به مرور زمان به عاملی پایدار و تکرار شونده در فرهنگ تبدیل شده اند. اندیشه انتقادی و روشنگری هنوز در فرهنگ ما نهادینه نشده است. یکی از علل اساسی ناپایداری اندیشه انتقادی تسلط تعصب و تقدس گرایی در میان ماست. تعصب و تقدس راه را بر شک و پرسش گری می بندد و اجازه هیچ تغییری را در فرهنگ نمی دهد. حتی شک و مورد سئوال قرار دادن به معنای خیانت تلقی می شود و مورد تکفیر قرار می گیرد.
یکی دیگر از عناصر قوی موجود در فرهنگ «نقد» ما، برخوردهای شخصی و غرض ورزانه با مسایل و طراحان مسایل است. به عنوان مثال در «نقد» نوشته یا کتاب، نام نویسنده مقدم بر کار آن قرار می گیرد و جار جنجال های شخصی و سطحی نسبت به بررسی های جدی عمده می شوند. یادم می آید زمانی زنده یاد احمد شاملو شاعر بزرگ ایرانی حرف ها و نظراتی را در باره فردوسی، کاوه آهنگر و ضحاک عنوان کرده بود، که بر خلاف برداشت ها و حدیث های رایج بود. این شکاکیت شاملو به جای آن که مورد بحث و بررسی نقادانه قرار گیرد، موضوع چگونگی شخصیت شاملو و موضوعات و مسایل شخصی او در مرکز بحث قرار گرفت و بسیاری از روشنفکران حتی بی آنکه بدانند او چه گفته است شروع به محکوم کردن و تکفیر شاملو نمودند.
متأسفانه درک و کاربرد عملی نقد درفرهنگ جامعه امروز ما با نفی ، خراب کردن و یا متلک پرانی مترادف است. و هدف از «نقد» نیز افشاگری است و نه روشنگری.
در فرهنگ «نقد» ما، همه در ظاهر و در حرف معتقد به نقد و گسترش اندیشه انتقادی هستند. اما در عمل همه خواهان شنیدن صداهایی هستند که به گوش شان آشنا باشد و گوش های آن ها به آن صدا ها عادت کرده باشد. اگر صدای "غیر" ی شنیده شود بشدت علیه آن صدا و کسانی که زمینه شنیدن آن را فراهم کرده اند، تاخته می شود. خواهان قطع صدا (سانسور) می گردند. اگر از خودشان باشی با دلیل فعلا مصلحت نیست نمی گذارند که صدایی غیر شنیده شود(خود سانسوری)
در فرهنگ «نقد» رایج برای منتقدان ما داشتن دانش نقد و اطلاعات در مورد موضوع نقد چندان اهمیتی ندارد. آن ها عموما در هر زمینه ای اعم از تاریخ، فلسفه، سیاست اقتصاد، روانشناسی، مذهب، و... خود را صاحب نظر می دانند. و بدون کمترین تردیدی در هر موردی حکم صادر می کنند و صد البته این حکم را با پسوند "علمی" نیز می آرایند که مبادا ایجاد شک و شبهه ای بنماید.
یکی از اصول سنتی ناظر بر فضای فرهنگ «نقد» ما این است که هرگاه نظری خلاف معمول و "غیر" عنوان شود معمولا نگاه می کنند که چه کسی آن را عنوان کرده است. اگر فرد جوانی آن را مطرح کرده باشد علیرغم درست و تازه بودن موضوع، حرف ونظرش جدی گرفته نمی شود. بلافاصله تکلیف می شود که "قدری" بر مطالعات خود بیافزایید. و یا گفته می شود که شما در هر حال جوان هستید و باید در اظهار نظر هایتان سنجیده عمل کنید و احترام بزرگتر ها را رعایت نمایید.
علل وضعیت موجود دلایل خاص خود را دارد، یکی از آن ها را می توان در عامل تاریخ کشورمان جستجو کرد. تاریخی که در آن هیچگاه قانون و آزادی در جامعه نقش جدی نداشته اند. از سوی دیگر قدرت و قدرت مداران یک جانبه و تقریبا همیشه به طور مطلق و مستبدانه بر کشور حکم رانده اند. نتیجه اعمال قدرت استبدادی، در یک پروسه تاریخی به ناگزیر فرهنگ استبدادی و مستبد پرور را بوجود آورده است. فرهنگی که با تار و پود تک تک شهروندانش از جمله روشنفکرانش نیز عجین گشته است. روشنفکرانی که می بایست در راهگشایی اندیشه انتقادی و روشنگری نقش آفرینی نمایند، مشغول تولید و باز تولید فرهنگ استبدادی به اشکال گوناگون هستند.
تقویت اندیشه انتقادی و روشنگرانه و تضعیف فرهنگ «نقد» رایج طبیعتا بطور خود بخودی اتفاق نخواهد افتاد. بویژه آن که پاسداران فرهنگ «نقد» هم در قدرت حاکم، هم در میان روشنفکران خارج از قدرت و نیز در میان روشنفکران مخالف قدرت بشدت قوی است. لازمه تضعیف فرهنگ استبدادی موجود و راه گشایی فرهنگ و اندیشه انتقادی اولا قبول واقعیت موجود است. این بدان معنا است که بپذیریم ما هنوز در چنبره تفکر استبدادی اسیریم و علیرغم دمکراسی خواهی و آزادی طلبی مان، در عمل و در اندیشه آب به آسیاب استبداد می ریزیم. قبول این واقعیت ما را به مرحله دوم که همانا شناخت این وضعیت باشد می رساند. انجام ایندو زمینه تغییر و دگرگونی و شرایط تحصییل آگاهی را فراهم می سازد. شناخت این واقعیت و کسب آگاهی با کلی گویی های نظری و کلیشه ای ممکن نیست. باید در عمل و به طور واقعی به انجام این کار همت گماشت و این، کاری است که نیازمند شجاعت اخلاقی و اعتقاد عملی به آن است.
در پایان دوست دارم بار دیگر به این نکته تأکید کنم که نقد و آزادی رابطه ای مستقیم و نهادی دارند. نقد نمی گذارد که ارزش های آزادی خدشه دار شود. بلکه بر عکس باعث هر چه شفاف تر شدن این ارزش ها می گردد. آزادی بدون نقد مردابی را می ماند که بوی گند آن آزار دهنده و خفه کننده است. از عادت به این بوی گند باید پرهیز کنیم، و برای استنشاق هوای تازه و پاک تلاش نماییم.
بیاییم به جای اینکه توفان درفنجان بپا کنیم، بیاییم به جای اینکه فرهنگ عدم تحمل مخالفین را به طور مستمر باز تولید نماییم، بگذاریم تا اندیشه ها و افکار بیان شوند. فکر و برداشت من زمانی به محک زده می شود که با افکار و آرای گوناگون و مخالف برخورد نماید.
هدف این برخورد اگر در راستای سازندگی و یاری رساندن به نویسنده مطلب باشد، آن گاه می توانیم خود را "روشنگر با بینشی خرد ورز و انتقادی و به لحاظ منشی استقلال خواه و آزادی خواه بخوانیم."

منابع:
1 ـ ویکی پدیا
2 ـ نقد روشنگرانه پیشداوری ها؛ محمد رضا نیکفر
3 ـ از نظریه پردازی تا نقد علمی؛ سجاد روشنی
4 ـ همانجا
5 ـ پرسش های روشنگرانه، محمد رضا نیکفر
 

۱۳۸۶-۰۱-۲۷

ترکمن ها و دولت قانون شکن

ظاهرا قرار است که هر دولتی حافظ جان، ناموس، مال و امنیت شهروندان خود باشد. و هرگاه تضاد و کشمکشی در جامعه پدیدار گردد، جانب قانون و عدالت را بگیرد. زمانی که این قانون نقض و شکسته شود چه باید کرد؟