۱۳۸۵-۰۳-۱۳

از خود شروع کنیم!ر


ماه مه هر سال مصادف با تولد شاعر ملی و انديشمند بزرگ خلق تركمن مختومقلی فراغی است. همه ساله در تجليل اين بزرگ مرد تاريخ مراسم و بزرگداشت هايی برگزار می گردد. ما در اينجا نمی خواهيم در وصف و يا گرامی داشت اين شاعر قلم فرسايی كنيم، بلكه می خواهيم اين انديشه و سخن او را كه گفته بود :ر

" كؤنگل لر يوراكلار بير بولوپ باش لر"

وام بگیریم و در باب آن اندکی تامل نماییم، چرا که این اندیشه او همانا نیاز و ضرورت روز ماست.این سخن مختومقلی نشان میدهد که او نیز در حسرت اتحاد و یگانگی ترکمن ها سوخته و آرزوی آن را در دل پرورانده است. آری موضوع اتحاد از زمره موضوعات حاد و همیشه مبرم ميان تركمن ها است. همه بر ضرورت و اهميت حياتی اتحاد تأكيد كرده و خواهان به واقعيت پيوستن آن هستند. اما چرا اين آرزوﻯ تاريخی به واقعيت نمی پيوندد ؟ كماكان بين آرزو و واقعيت دنيايی فاصله وجود دارد ؟
در واقع امر همه از ضرورت اتحاد سخن ميرانند ولی در عمل عليه يكديگرند، همه می خواهند با هم باشند ولی در عمل همه جدا از هم و بدتر اينكه عليه يكديگرند. از نظر نبايد دور داشت كه اتحاد عمل هايی بين روشنفكران ما در خصوص اين يا آن مساله صورت گرفته است، وليكن عمق و گستردگی آن از صدور اعلاميه هاﻯ مشترك فراتر نرفته است و هيچگونه پيامد عملی مشخص بر جنبش نگذاشته است.ر
اكثر روشنفكران ما می دانند كه خيلی ها در تقبيح تفرقه و در وصف اتحاد قلم ها زده و كاغذها سياه كرده اند، ولی متأسفانه تاكنون به هيچ جايی در اين راه نرسيده اند. برخی با اشاره به اين موضوع كه عدم جايگزينی اتحاد با تفرقه، نشان از تنوع و چند گانگی فكرﻯ دارد، عملاً به ادامه تفرقه بين نيروها رسميت بخشيده اند.ر
كاش اختلاف انديشه و نظر وجود می داشت و هر عقيده اﻯ براﻯ تبيين خود تلاش می كرد. اما متأسفانه چنين نيست. تازه گيريم كه اختلاف نظرﻯ وجود داشته باشد، آيا صرف وجود اختلاف نظر می تواند حضور تفرقه را توجيه نمايد ؟
يكی از عمده ترين عوامل تفرقه در ميان روشنفكران تركمن را بايستی در عقب ماندگی فرهنگی اين قشر جستجو كرد. هر چند تحت تأثير زندگی در شرايط دمكراسی غربی با حروف درشت می نويسند و با صداﻯ بلند فرياد می زنند كه بايد عقايد مخالف را تحمل كنيم و به آن احترام بگذاريم و اين از شروط اوليه دمكراسی است، اما در عمل هنوز با آن خيلی فاصله دارند و درست بر ضد آن عمل می كنند. پديده عقب ماندگی فرهنگی البته مختص روشنفكران تركمن نبوده، بلكه عموم روشنفكران ايرانی را در بر می گيرد. ريشه هاﻯ عقب ماندگی فرهنگی را می توان در عوامل گوناگون جستجو كرد. از جمله استبدادسياسی كه تقريباً هميشه بر ايران حاكم بوده، جامعه مبتنی بر مرد سالارﻯ، جامعه اﻯ كه در آن مرد حق سخن گفتن دارد و در خانواده هميشه حرف آخر را يك نفر يعنی پدر می زند.ر
عامل ديگر كم آگاهی و كم دانشی است، يكی از عوارض كم دانشی را می توان در « همه چيز دانی » روشنفكران ما ديد. حال آنكه هر قدر دانش و معرفت آدميان بيشتر و عميق تر باشد ادعاﻯ آنان نيز به همان ميزان كمتر و صلابت و بردبارﻯ شان بيشتر است، بالعكس هر قدر دانش سطحی تر و عقب ماندگی فكرﻯ بيشتر باشد توان تحمل عقايد مخالف كمتر ادعا، خشونت و پرخاشگرﻯ بيشتر است.ر
يكی ديگر از عوامل عقب ماندگی فرهنگی روشنفكران ما را بايد در قاطی كردن مسايل شخصی نيروهاﻯ سياسی با كارآيی و كاردانی آنها بايد جست.ر
يكی از عوامل بسيار مهم ديگر را در نگاه روشنفكران ما كه غالباً به گذشته است بايد جست. آنها به گذشته و به نقاط اوج و حضيض تاريخ خود می نگرند و از اينرو كمتر تغيير میكنند. بايد كوشيد به پيش رو نگريست تا بتوان تغيير كرد و اين تغيير را بايد از خود شروع كرد
.ر
گنگش شماره 30 - 2002
( اورمان )